March 24, 2009

God of Carnage on Broadway

خدای کشتار: نمایش جدید «یاسمینا رضا» در نیویورک

 

carnage_1 منتقدان آمریکا از اجرای نمایش نویسنده فرانسوی، یاسمینا رضا، «خدای کشتار»  روی صحنه تئاتر برادوی استقبال کردند.  یکشنبه شب این هفته، جمعی از ستارگان برجسته سینما و تئاتر آمریکا در کنار منتقدان سختگیر نیویورکی، شاهد افتتاح نمایش «خدای کشتار» خانم یاسمین رضا بودند. «خدای کشتار» دو زوج متمدن و مرفه از نخبگان جامعه را نشان می دهد که ظرف 90 دقیقه بحث بر سر دعوای پسرهاشان، آداب معاشرت را کنار می گذارند و یکدیگر را از هم می درند.

 

یاسمین رضا، نویسنده 50 ساله فرانسوی، یکی از پولسازترین نویسندگان دنیاست، و ایرانی ها به خبرهای او حساس هستند برای اینکه پدرش یک یهودی ایرانی است و مادرش یک یهودی مجارستانی. خانم رضا سال گذشته پرفروش ترین نویسنده فرانسه هم بود با بیشتر از 330 هزار جلد فروش کتابش از یک سال همراهی در سفرها با نیکلا سرکوزی، رئیس جمهوری فرانسه. 

 

به قول جودیت ترمن، که هفته پیش مقاله مفصلی در باره خانم رضا در نیویورکر نوشته بود، کمتر هنرمندی هست که قدرت خلاقیت خانم رضا را داشته باشد. در دو دهه گذشته خانم رضا سه رمان ادبی منتشر کرده، مسخ کافکا را برای رومن پولانسکی به فرانسه برگردانده، دو کتاب خاطره نوشته به سبک غیرمتعارف، مثل خاطرات سفرهایش با نیکولا سرکوزی، و هفت نمایشنامه نوشته که شهرت او را جهانگیر کرده.

 

گزارش تلویزیونی بهنام ناطقی با کامبیز

خانم رضا 22 سال پیش کارش را شروع کرد و نمایش هاش یکی بعد از دیگری جایزه «مولیر» بهترین نمایش را در فرانسه گرفتند.  آرت Art که سه نفر درآن بر سر ارزش هنری یک تابلوی گران قیمت مینیمالیستی سفید بر سفید، بحث می کنند، سومین نمایشنامه او  بود که سال 1995 بیرون آمد و هیچ نمایشنامه ی معاصری نیست در دنیا که به اندازه این نمایشنامه به زبانهای مختلف اجرا شده باشد. 

 

نمایش اخیرش «خدای کشتار»   سال پیش در انگلیس برنده جایزه اولیویه شد، برای بهترین کمدی. این اثر را خانم رضا سال 2006 نوشت به سفارش «گروه تئاتر برلین» Berliner Ensemble که آن را کارگردان مشهور یورگن گوش Jurgen Gosch کار کرد در زوریخ و جایزه «وین» بهترین نمایش آلمانی زبان سال را گرفت. اجرای این نمایش در پاریس را خود خانم رضا کارگردانی کرد با شرکت ایزابل اوپر. سال پیش رلف فاینز، بازیگر انگلیسی، در اجرای این اثر در لندن بود. در نیویورک، متیو وارچاس Mathew Warchus  این اثر را کارگردانی کرده که دو سال پیش نمایش دیگر خانم رضا، یعنی «زندگی ضربدر سه» را کار کرد و 12 سال پیش هم نمایش آرت را.

 

***


در اجرای برادوی این نمایش در تئاتر برنارد جکوبز، جیمز گلدولفینی و مارشا  گی هاردن، هوپ دیویس و جف دنیلز، بازی می کنند.  در این نمایش دو زوج مرفه در آپارتمان شیکی در بروکلین گردهم می آیند تا بحث متمدنانه ای در باره دعوای دو پسر 11 ساله شان داشته باشند، اما به جان هم می افتند. کارگردان متیو وارچس، از «خدای کشتار» یک کمدی فیزیکی ساخته که حرکت شخصیت ها روی صحنه، در ایجاد فضای مسخره آمیز، از دیالوگها فراتر می رود.  منتقدها نوشتند این چهار بازیگر با استفاده از تخیل خود، به شخصیت هائی که روی کاغذ چندان چشمگیر نیستند، ابعاد تئاتری بزرگی بخشیدند.

 

مارشا گی هاردن می گوید رفتار اغراق آمیز او در این نقش را نمایش ایجاب می کند، هر چه بدذات تر و عصبانی تر بشوید، هرچه مستاصل تر بشوید،  نمایش خنده دارتر می شود. مارشا گری هاردن در این نمایش نویسنده ای است که کتابی در باره دارفور می نویسد و شغل شخصیت هوپ دیویس، مشاوره سرمایه گذاری است.

 

carnage_hope هوپ دیویس می  گوید خیلی ها دیده اند زنی که مدام به شوهرش می گوید تلفن همراه را خاموش کند سرشام، چون دیگر کسی بعد از هشت شب زنگ نمی زند. او می گوید علاوه بر این، موضوع کلی این نمایش را هم خیلی دوست دارد که نشان می دهد چگونه آدمها می توانند ظاهری متین و آداب دان داشته باشند که زیر آن، طبیعتی درنده خو، به کمین نشسته است.

 

جیمز گلدولفینی، نقش تاجر مرفه عمده فروشی وسایل منزل را بازی می کند و جف دنیلز، در نقش یک وکیل پرمدعا ظاهر  که مدام با تلفن همراه، فخرفروشی می کند. دنیلز می گوید شخصیت او مثل آن مسافران درجه اول هواپیما در پروازهای نیویورک به لس آنجلس است که قبل از پرواز موقع حرف زدن با تلفن همراه و در طول پرواز، مدام می خواهند اهمیت و ثروت و معاملات بزرگ خود را به رخ مسافر بغل دستی بکشند. 

 

***


Yasmina_Reza2_AP_Photoخانم رضا دنیای تلخ و سیاه ولی خنده آوری از آدمهای معاصر خلق می کند. نمایش جدید او «خدای کشتار» را با همکاری خودش تغییراتی داده اند، مثلا شخصیت ها را آمریکائی کرده اند و محله را از  پاریس آورده اند به محله شیک Cobble Hill در بروکلین، یکی از بخشهای پنجگانه شهر نیویورک.  در این آپارتمان شیک و مدرن که آنرا مارک تامسن Thompson به سبک مینیمال طراحی کرده، این چهار آدم تحصیلکرده، خانم و آقای نواک با بازی مارشیا گی هاردن و جیمزگلدولفینی و خانم و آقای رالی، با بازی هوپ دیویس و جف دنیلز، اول پز دانش هنری و روشنفکری و اصول اعتقادی خودشان را به هم می دهند، اما بعد به جان هم می افتند با عواقب مصیبت آمیز و قهقهه آور.

 

carnage_2مثالهائی که از اتفاقات جهان آورده می شود، ماجرای دارفور، یا افتضاحی در یک کمپانی داروسازی بزرگ، که موضوع تلفن هائی است که به شخصیت جف دنیلز می شود، پوششی است که برای این رقص تغییر مدام عواطف و همدست ها، اول زنها با شوهرها، بعد زنها با هم مردها با هم، بعد زن یکی طرف شوهر آن یکی را می گیرد و بالعکس، مدام عوض می شود. مهم این است زنها و شوهرهائی که ابتدا به صورت یک واحد، همدست وارد صحنه می شوند، تنها و بیکس صحنه را ترک می کنند. 

 

از این نظر هم شبیه آرت است که بحث بر سر هنر، به دعوای بزرگی میان سه دوست منجر می شود و خود آن تابلوی گرانقیمت هم وسط دعوا از بین می رود. اینجا هم این شخصیت ها به جان هم می افتند و همدیگر را می درند.

 

در این نمایش 90 دقیقه ای، به قول جان لار، منتقد کهنه کار نیویورکر، خانم رضا، با دقتی ریاضی، این آدمها راز بستگی ها و ظواهرشان عریان می کند و ذات تنها و ترسوی این آدمها را نشان می دهد، و می بینیم خطی که وحشیگری و درنده خوئی را از تمدن جدا می کند، خیلی نازک است. بحث بر سر برخورد دو پسر 11 ساله، کشیده می شود به افشاگریهای شرم آور، و حفره هائی عظیمی آشکار می شود در هر دو ازدواج. 

 

فروید در «کتاب تمدن و شاکیان آن»  گفته برای بقای تمدن، ما پرخاشگری و تجاوزکاری بچگانه را در خود سرکوب می کنیم. اما جان لار منتقد نیویورکر نوشته اما می ارزد پول حسابی بدهیم که چند هنرمند حرفه ای را تماشا کنیم که آن احساسات پرخاشگری و تهاجم را روی صحنه بیرون بریزند، و بعد هم اضافه کرده خواهش دارم در باره بی رحمی این این فرم نمایش، یعنی نمایش هجوآمیز مسخره، یا فارس، غرولند نکنید، برای اینکه همانطور که خانم رضا هم خوب می داند، بدون کشتار، میهمانی ای در کار نیست.

 

اما در ترکیب کلی اش، این نمایش ظاهرا دنباله یک سنت قدیمی نمایش در باره مشکلات زناشوئی است، از نوعی که هر شب در کمدی های تلویزیون می بینیم.  سنت آن به زعم منتقد نیویورک تایمز بن برنتلی، بر می گردد به یک سری نمایش عروسکی دوره ملکه ویکتوریا، که بگومگوهای شوهری بود به نام پانچ و زنش جودی، که ریشه آن در کمدی دل آرته  است شبیه نمایش روحوضی خودمان.  این حالا به نمایش های کمدی تلویزیونی تبدیل شده مثل ماه عسلی ها Honeymooners در دهه 1950 و نوع سطح بالاترش را در کار ادوارد آلبی،  نمایشنامه نویس معاصر آمریکائی داریم، «چه کسی از ویرجینیا وولف می ترسد». 

 

carnage_kambiz لذتی که این نمایش دارد، لذتی است که به قول بن برنتلی، منتقد روزنامه نیویورک تایمز، لذت آرامبخشی و تطهیرکننده ای است که همه ما از تماشای از هم پاشیدن ازدواج دیگران می بریم، و بنابراین، یک سرگرمی ابتدائی - پریمیتیو - که روکش روشنفکرانه روی آن کشیده اند.  خانم یاسمینا رضا با ظرافت بین متعالی و فرومایه حرکت می کند.

 

همه منتقدها به تم محوری نمایش اشاره کرده اند، که تهاجم و درنده خوئی انسان اولیه است که در انسان متمدن هنوز باقی است. منتقدها تحول تک تک بازی ها را تشریح کرده اند و تقریبا همه یکصدا می گویند لذت این نمایش در تماشای دگرگونی تدریجی هر یک از شخصیت هاست.

7 comments:

  1. درود
    با این اوصاف بسیار مشتاق بودم که اگر می شد می توانستم نمایش را ببینم. داستان روایتگر عمق پوچی است که حباب مدرنیته آن را به لوکس ترین و مضحک ترین شکل ممکن پوشانده اما عوضش نکرده و به راستی که خط میان تمدن و وحشیگری چقدر باریک است. همیشه برایم جالب بوده که یک مولف زن بتواند چیزی بنویسد که نخست به انسانیت مربوط باشد سپس به زنانگی؛ رویدادی که کمتر رخ می دهد و حالا -خوشبختانه- رخ داده
    پیمان حنیفه

    ReplyDelete
  2. بازم سلام
    بهنام جان خیلی خوب میشد اگه شما تو یه بخش جداگانه همین جا منابعی که خود شما شخصا معمولا به اونها مراجعه میکنین و از نظر شما قابل اتکا هستند رو معرفی میکردی و یا لینک میدادی
    بازم ممنون ازت و موفق باشی

    الیاس = ELY

    ReplyDelete
  3. بهنام جان سلام
    تشکر می کنم از دقت نظر و عمق دیدت به مسایل
    پیروز و سلامت باشی

    ReplyDelete
  4. Anonymous3/25/2009

    این متن رو نمی دونم رضا چطور نوشته ولی در «هنر» اتفاقی که در متن افتاده اینه که یه موضوع ساده رو بیش از حد بهش پرداخته و عمده ی دیالوگ های کار ، بگو مگو های سه دوست هست که دائم در حال تکرار شدنه . امیدوارم این متن دیگه از بگومگو ها کاسته باشه و به دیالوگ اضافه کرده باشه . من که گاهی هنگام خواندن حوصله ام سر میره و دوس دارم چند صفحه جلوتر رو بخونم!
    قربانت
    رهام گیلاسیان

    ReplyDelete
  5. your comments on this work of art and the others are great. I think this play has some features like Waiting For Godot. Do u agree with it?
    I must say thanks a milion for your nice critic I am an English literature student in iran and I worship your ideas.
    Amin sarvary

    ReplyDelete
  6. درود بر شما
    سالی پر از شادی و نشاط همراه با آزادی را برای شما از خداوندگار سرزمین پارس .اهورامزدا خواهانم.
    ازینکه شما به وبلاگ نویسان ÷یوستید و مطالب جالب دنیای هنر رو منتشر میکنید سپاسگذارم
    به من هم اگه یه سر بزنید بدک نیست.
    رامین

    ReplyDelete
  7. alireza
    سلام بهنام جان
    مرسی از نقد خوبت

    ReplyDelete

نظرهای شامل آدرس سایت ها و بلاگهای شخصی، بدون استثنا حذف می شوند