December 9, 2008

Aghdashloo in House of Saddam

شهره آغداشلو در «خانه صدام»

house_of_saddam_aghdashloo2سریال «خانه صدام» آخر تابستان، یعنی ماه آگست 2008 در انگلستان از کانال BBC پخش شد و نقدهای خیلی خوبی هم گرفت از مطبوعات آن موقع بریتانیا، اما پخش آن در آمریکا به تاخیر افتاد. ظاهرا اختلاف بود بین تهیه کنندگان سریال، یعنی موسسه آمریکائی HBO که یکی از واحدهای شرکت تایم وارنر است و موسسه انگلیسی بی بی سی. آمریکائی ها نمی خواستند این سریال، که به هرحال به یک موضوع سیاسی مطرح در آمریکا مربوط می شود، قبل از انتخابات پخش بشود که احیانا تاثیری روی نتیجه انتخابات ریاست جمهوری بگذارد، ولی بی بی سی زیر بار نمی رفت، برای همین، نشد که این سریال در بریتانیا و آمریکا همزمان پخش بشود.

 

سریال «خانه صدام» همانطور که از اسمش پیداست، بیننده را می برد به درون قصرها و آپارتمان ها و تالارهای مجللی که صدام، همسرش، پسرها و دخترهاش و دامادهایش و سایر فامیل ها که مقامات مختلف حزب بعث و حکومت عراق را تشکیل می دادند، در آنها زندگی و کار می کردند، و تاریخ معاصر عراق را از طریق روابط درون این خانواده نشان می دهد... جنایات و سیاه دلی و تنگ نظری صدام حسین را پنهان نمی کند، ولی به آن یک رنگ و روی و بعد انسانی می دهد، و جالب است که داستان حکومت این آدم، قتل تدریجی اطرافیانش است، یکی بعد از دیگری، نزدیک ترین دوستان و خویشان خودش، حتی دامادها، یعنی شوهران دو دخترش را هم یا خودش مستقیما یا به غیر مستقیم، به خاک و خون می کشد... شهره آغداشلو در این سریال نقش زن صدام را بازی می کند، که دختر عموش بود، و از بچگی، که صدام را به خاطر ازدواج مجدد مادرش به خانه عموش می فرستند، با هم بزرگ شده بودند.

 

گزارش تلویزیونی بهنام ناطقی

شهره آغداشلو در مصاحبه با صدای آمریکا می گوید در سریال صدام در نقش همسر صدام روبرو می شود که دختر عموی او بود و خانواده اش از صدام که بچه یتیمی بود نگهداری می کرد، به این ترتیب، صدام و همسرش با هم بزرگ شده بودند. شهره آغداشلو که در این نقش بارها با صدام روبرو می شود و او را به چالش می طلبد می گوید شخصیت او هیچ واهمه ای از صدام ندارد، برای اینکه با او بزرگ شده است.

 

***

 

سریال چهار قسمتی خانه صدام، براساس تحقیقی گسترده ساخته شده است از وقایع پشت پرده حکومت عراق و آنچه در اطراف صدام حسین و بر نزدیکان او گذشت. این مجموعه، روایت وفاداری، خیانت و جنایت است، در دور تسلسل خونریزی و جنون فزاینده، که بیشتر منتقدان آن را به فیلمهائی تشبیه کرده اند که از زندگی خانواده های جنایتکار مافیائی در ایتالیا و آمریکا ساخته شده است.

 

 

هنرمند برجسته هالیوود و نامزد جایزه اسکار، خانم شهره آغداشلو، نقش سجیده خیرالله، دختر عمو و همسر صدام حسین را ایفا می کند، زنی که از کودکی در کنار صدام بود و با او بزرگ شد و همراه او بود وقتی صدام با کنار زدن دوست و همکار، حسن البکر، مقام ریاست جمهوری عراق را تصاحب کرد.

 

house_of_saddam_aghdashloo1خانم آغداشلو در مصاحبه با صدای آمریکا در باره آماده کردن نقش خود می گوید: «بی بی سی به ما سی دی داد، سی دی از مراسم واقعی که صدام و همسرش در خیابان دارند راه می روند که صدام و همسرش می روند به دیدن پسرشان در بیمارستان و یک مقدار زیادی صدا داد و من دو تا کتاب روش خواندم، یک کتاب که یک نویسنده انگلیسی نوشته و یک کتاب که یک نویسنده عراقی نوشته. جالب این جاست که کتابی که نویسنده عراقی نوشته در زمان خود صدام سانسور می شود و صدام سانسورش می کند و نویسنده به محض اینکه متوجه می شود صدام دستگیر شده و می داند که عاقبت صدام چیه و دیگه نمی تواند بیاید سراغش و بلائی سرش بیاورد تمام چیزهائی که صدام در آورده بوده بر می گرداند سرجاش در کتاب اما بیشترین کمک را به من یوتوب کرد برای اینکه یک عالمه کلیپ دارد از هر دو تاشون و تمام شبهائی که من بر می گشتم -- من تقریبا هر روز کار میکردم – وقتی بر می گشتم محل زندگی ام اولین کاری که می کردم می رفتم سراغ یوتیوب، چون دنبال یک سری کاراکتریستیک یا اعمال و رفتار این زن بودم که بتوانم خود را بذارم در آن شخصیت و این دو تا را به هم پیوند بزنم و احتیاج داشتم به چند تا چیز ظاهری، جدا از کارهائی که از درون باید می کردم به چند تا تمثیل ظاهری احتیاج داشتم.»

 

صدام حسین سخت می توانست به کسی اعتماد کند و به همین سبب، همه همکاران او از اقوام و نزدیکان خود از قبائل تکریت بودند، اما تمامی آنها، حتی دو دامادش که نزدیک ترین همکارانش بودند، به تدریج قربانی سوء ظن فزاینده او شدند و هر بار، این سجیده، همسر او بود که عزادار می شد.

در یک صحنه از فیلم وقتی با صدام دعوا می کنم که چرا شوهر بهترین دوستم حمدانی را کشته بهش پرخاش می کنم. کارگردان آمد گفت نمی ترسی ازش؟ گفتم برای چی ازش بترسم؟ ما با هم بزرگ شدیم تو جنگل های تکریت توی سرهم زدیم با چوب حیوانها را کتک زدیم و احتمالا سجیدا بوده که اولین بار صدام را بوسیده و او بوده که پیشنهاد داده این مثل برادرم است و شوهرم است و همسرم است و همه کسی است که شخصیت من در زندگی اش داشته؟

 

House_of_Saddam_shohreh_BN بعد از آنکه صدام حسین عاشق یک زن موطلائی جوانتر می شود، سجیده موهایش را طلائی می کند و در این صحنه در مقابل همه فامیل، تحقیر می شود، وقتی صدام به او می گوید موی رنگ شده، او را کم ارزش کرده است.

 

خانم آغداشلو می گوید از شخصیتی که بازی کرد، درس گرفت. او می گوید: «چیزی که یاد گرفتم از این زن بردباری اش تحملش که همان باز صبرش است و عشقش است به این مرد fatal attraction واقعا بیشتر از صدام برای خودش این جذابیت کشنده و می توانم تصور کنم چرا چون این تنها مردی بود که در زندگی داشته، تنها کسی بود که در زندگی داشته و چیز دیگری که یاد گرفتم موقعی که کتابها را می خواندم همه اش می دیدم چقدر وقایع شبیه به همان وقایعی هستند که در ایران اتفاق افتاد.»

 

از جمله قربانیان صدام، برادرزن و پسرعمویش، ژنرال خیرالله است که سالها فرماندهی کل ارتش عراق را بر عهده داشت. غم از دست دادن برادر برای سجیده همسرش بسیار گران آمد. خانم آغداشلو طوری نقش را بازی می کند که انگار صدام و اطرافیانش انگار حالت هیولا یا موجودات نفرت انگیزی برایش ندارند. او می گوید: «وقتی آدمها را می شناسی، فرق نمی کند، دیکتاتور، هنرمند، انسان مشهور به هر دلیل... از دور یک جلوه دیگر دارند و یک تصویر دیگر... وقتی از نزدیک... اسم این سری هست خانه صدام یعنی از درون خانه صدام فیلمبرداری شده و نقل قول می شود، بنابراین وقتی درون خانه یک کس می روید به آشپزخانه یک کس سر می زنید، صحبت های رختخوابش را گوش می کنید با همسرش از بچگی اینها را دنبال می کنید، ازشان وحشت ندارید آنها را دیگر می شناسید.»

 

سریال در سال 1979 همزمان با سقوط حکومت ایران و روی کار آمدن جمهوری اسلامی شروع می شود. صدام حکومت آیت الله خمینی در ایران را خطری نه تنها برای امنیت نظام عراق، بلکه خطری برای کل جهان عرب می دانست.

 

خانم آغداشلو در باره اصالت تاریخی وقایع سریال می گوید: «الکس هولمز نویسنده و کارگردان دو اپیزود اول، چهار سال از زندگی اش را وقف کرد.. البته جوان است می تواند این کار را بکند فکر کنم سی و چند سالش است... هار سال از زندگی اش را گذاشته روی این کار، تا جائی که توانسته تحقیق کرده و به گفته آنها که من هنوز کاملش را ندیدم، به گفته آنها که هر چهار تا را دیده اند، بسیار دقیق ساخته شده نسبت به واقعیت صدام.»

 

House_of_Saddam_BN_Shohrehولی چهار ساعت تماشای جنایت های بیرحمانه صدام حسین واقعا انرژی می برد. و جالب اینجاست که در این سریال، جنایت های فجیع صدام حسین را تقریبا اصلا نشان نمی دهد، یعنی از کنارش رد می شود. فقط چند ثانیه، اما تاکیدش بر جنایت هائی است که در خانه، یا بهتر بگوئیم، در کاخ ها مرتکب می شود علیه نزدیکانش، و در این جا هم یک داستان است که مدام تکرار می شود. دور تسلسل بدگمانی است و غیبت و رقابت های اطرافیان دیکتاتور، که هر یک دیگری را جلوی تیر می اندازد، قبل از آنکه خودش هم قربانی شود، و طبعا همه این ها که کشته شدند، از نزدیکانش بودند.

 

تا چه حد موفق است در نشان دادن چهره واقعی صدام حسین؟

 

چهره واقعی صدام حسین، یک چیز ذهنی است، بسته به این است که از کی بپرسی، ولی تا جای ممکن، سعی کرده اند وقایعی که نشان می دهند بازسازی واقعیت های ثبت شده ی تاریخی باشد که این یک امتیاز است ولی در عین حال، یک نقص هم محسوب می شود برای یک چنین سریالی، برای اینکه به قول منتقد تد کاکس، منتقد دیلی هرالد، پراز حقایق است اما خالی از تخیل، و فرقش با سریال موفق و درخشانی مثل سریال سوپرانو در باره یک خانواده مافیائی در نیوجرسی هم همین است که در سوپرانو، نویسنده و کارگردان ذهنیت درونی این آدم ها را از طریق تخیل بازآفرینی کرده اند در حالیکه در سریال صدام حسین، یک سری ماجرای ثبت شده است که دراماتیزه شده.

 

house_of_saddam_1به قول خیلی از منتقدها، هر چند که به هر حال، خیره کننده است تماشای این کاخ ها و این خشونت و این زندگی که ترکیب روابط نزدیک خانوادگی و قتل و کشت و کشتار بیرحمانه از نزدیک است، چیز شگفت انگیز و تازه ای در سریال صدام حسین نیست. منتقدها، این سریال را به فیلمها و سریالهائی تشبیه کرده اند که در باره مافیا ساخته شده است، مثل گادفادر Godfather یا Scarface و سوپرانو. مثلا صحنه شروع، که ما را می برد به دوران انقلاب ایران، در یک میهمانی جشن تولد است برای هفتمین سالگرد دختر صدام. در باغ مجلل ویلای صدام حسین که آن موقع معاون ریاست جمهوری عراق بود و در اطاق پشتی همین مجلس بود که رئیس جمهوری عراق را می آورند و همراه با دوستانش او را وادار می کنند که به نفع صدام از قدرت کنار برود.

 

رابرت لوید، منتقد تلویزیونی لس آنجلس تایمز یادآور شده که این صحنه خیلی شبیه اش می کند به صحنه ای در فیلم Godfather که از تضاد میان میهمانی خانوادگی و بازی بچه ها در لباسهای قشنگ با خشونت و تبهکاری که در اطاق پشتی در جریان است، استفاده کرده... و اینطور که این سریال نشان می دهد، اطرافیان دیکتاتور هم دست کمی از اطرافیان گادفادر نداشتند، یعنی عملا این یک خانواده مافیائی بود که چنگ انداخته بود بر حکومت یک کشور و جز اراده ی یک نفر که همه از او به شدت می ترسیدند، قانون دیگری وجود نداشت... و این قدرت هم به تدریج او را به جنون کشانید.

 

هنوز هم بحث هست در باره شروع جنگ عراق. حالا در آمریکا، رئیس جمهوری و وزیر امور خارجه در مصاحبه هائی که اخیرا داده اند از نبود اطلاعات کافی در باره برنامه اتمی عراق، شکایت کرده اند و هر دو گفته اند اگر اطلاعات دقیق تر می داشتند، دست به حمله نمی زدند، اما طرف دیگری هم این بحث دارد که به قول منتقد تلویزیونی روزنامه نیویورک تایمز، الساندرا استنلی، در این سریال، هر چند که با نطق بوش در باره آغاز حمله به عراق شروع می شود، اشاره ای به سیاست خارجی عراق یا حتی سلاحهای کشتار جمعی نمی شود، و حتی توضیحی هم پیدا نمی شود که چرا صدام اینطور با سازمان ملل و بازرسان بین المللی و جامعه جهانی بازی می کرد، تا جائی که آمریکا را به جنگی کشید که خودش می دانست نمی تواند در آن پیروز بشود، اما شخصیتی که سریال با بازی خارق العاده ولی یک جانبه هنرپیشه عرب تبار اسرائیلی، ایگال نائور از صدام به دست می دهد، یک آدم غیرعقلائی است... نیویورک تایمز می نویسد این سریال در باره تروریسم اسلامی یا سیاست خارجی آمریکا نیست بلکه رد باره زندگی خصوصی یک دیکتاتور کشتارگر است که خود را نابود کرد، به هزینه عراق، و به هزینه آمریکا... هزینه ای که هنوز هم آمریکا و هم عراق دارند می پردازند.

ویدیو و دنباله مقاله...

December 7, 2008

Santouri by Mehrjui

پخش «سنتوری» در آمریکا – دیدار با مهرجوئی

 

santouri2 لونا شاد:  تقریبا  دو سال از ساخته شدن فیلم سنتوری می گذرد، و این فیلم هنوز در ایران اجازه نمایش پیدا نکرده... ولی شاید خنده آور و شاید هم گریه دار باشد... (گریه دار برای تهیه کنندگان فیلم) که  تقریبا همه این فیلم را دیده اند، یا از طریق DVD غیرمجاز، یا از طریق کپی های اینترنتی...

 

بهنام ناطقی: فیلمسازی در راه خدا همین است که فیلم را به رایگان همه تماشا کنند... می دانی که آقای مهرجوئی هفته گذشته یک تور تقریبا یک ماهه دور آمریکا داشت، که از جمله ایستگاه های آن، دانشگاه های لس آنجلس و پنسیلوانیا بودند، و همچنین جلسه شلوغی در انجمن آسیا در نیویورک و چند جلسه نمایش فیلم در آتلانتا و شیکاگو و جاهای دیگر... که همه این ها با سئوال و جواب همراه بود با تماشاگران و دانشجویان... در سئوال و جواب جلسه انجمن آسیا، تماشاگرها بند کرده بودند به موضوع سانسور فیلم در ایران... و در آنجا اشاره شد به همین نکته که تو اشاره کردی، که از نظر اقتصادی فیلم عملا سوخت شده، و دادگاهی هم در ایران برای اولین بار به نفع آقای مهرجوئی و تهیه کنندگان فیلم رای داده... ولی از نظر فرهنگی و هنری، فیلم سنتوری چون پخش گسترده داشته و همه آن را دیده اند، تاثیر داشته... آقای مهرجوئی بارها می گفت از تماشاگرانش شنیده که بعد از دیدن فیلم، به قدری منقلب شده اند که  مصرف مواد مخدر را ترک کردند.

 

لونا شاد: حالا که DVD فیلم در آمریکا به بازار آمده، باید دید واکنش تماشاگران و منتقدان آمریکائی به فیلم چطور خواهد بود، و دانشجویان...

 

بهنام ناطقی: در دانشگاه لس آنجلس و همچنین دانشگاه پنسلیوانیا، آقای مهرجوئی با دانشجویان جلسه بحث و گفتگو داشت بعد از نمایش فیلم سنتوری. در دانشگاه پنسلیوانیا، در فیلادلفیا، شش سال است که به همت یک استاد ایرانشناس، دکتر پردیس مینوچهر، سینمای بعد از انقلاب در ایران به صورت یک درس انتخابی تدریس می شود و از طریق فیلمها، جامعه معاصر ایران و فرهنگ ایران را در این کلاس بررسی می کنند.  این جلسه ای بود که هفته پیش ما رفتیم و فیلم گرفتیم.

 

***

 

گزارش تلویزیونی بهنام ناطقی

سحر موسویان (دانشجوی دانشگاه پنسیلوانیا) می گوید در کلاس سینمای ایران بعد ازانقلاب، «هفته ای یک فیلم نگاه می کنیم، و این فیلمها همه شان ساخت ایرانند...  و همه این فیلمها، ما تو کلاس نگاه می کنیم و  و بعد راجع به شان صحبت می کنیم، و راجع به زن ها در فیلمها، راجع به اسلام در فیلمها، راجع به چه فامیل ها در فیلمها همینجور راجع به فیلمها صحبت می کنیم و راجع به شان یک (رساله)  paper می نویسیم.

 

بهنام ناطقی: راجع به فیلمهای مهرجوئی چی فکر می کنید؟  چه فیلمهائی از او دیدید در این کلاس؟

 

سحر موسویان: ما دو تا از فیلمهاشان را دیدیم در این کلاس. میهمان مامان و  سنتوری و من از سنتوری خیلی  خوشم آمد برای اینکه برای بچه های کلاس که همه آمریکائی هستند و تا حالا راجع به ایران هیچی ندیدند و نرفته اند ایران و نمی شناسند، خیلی بهشان نشان داد که ایران هم بچه هائی شبیه ما دارند که سختی دارند و زندگی هاشان آسان نیست و بیشتر شبیه به ما هستند. من از آن خیل ی خوشم آمد.

 

بهنام ناطقی: خانم پردیس مینوچهر، استاد دانشگاه پنسیلوانیا که شش سال است کلاسی در باره فیلم ایرانی بعد از انقلاب تدریس می کند در باره فیلم سنتوری می گوید:

 

پردیس مینوچهر:  فیلم سنتوری خیلی فیلم جالبی است از چند جانب. یکی مسئله این است که درست است که این داستان یک موسیقیدان هست ولی این چه نوع موسیقیدانی است و این یک موسیقیدانی است که با یک ساز  سنتی کار می کند ولی از این ساز سنتی چه جوری استفاده می کند این ساز سنتی را به صورت تکنو و پاپ و راک ازش استفاده می کند و این برای دانشجویان ما خیلی جالب آمد، هرچند که آشنائی با ساز سنتور ندارند،  ولی چون آن قسمت تکنو و پاپش را می شناسند، می توانستند  ارتباطی با این برقرار کنند با این موزیسین و برای من این جالب است که شما یک ساز سنتی را نشان می دهید و جامعه ایران هم یک جامعه سنتی است ولی در عین حال جوانها و مردم دارند  با مسائل دنیای مدرن دارند خودشان را هماهنگ می کنند و وفق می دهند و برای من این قضییه خیلی جالب بود و در شروع کلاس سنتور راجع به این مسئله صحبت کردیم  که چی فکر می کنند  دانشجوها که الان شما دارید یک ساز سنتی را می بینید ولی این ساز سنتی چیکار دارد می کند این موسیقی سنتی را که نمی زند این دارد  موسیقی مدرنی را می زند و فکر می کنم در حقیقیت همانطور که خود آقای مهرجوئی هم گفتند یک  معناهای پنهانی آنجا هست که ما باید یواش یواش اینها را کشف کنیم. مسئله دیگر، زاغه نشین ها در ایران هستند اطراف تهران و اینکه در فیلمهای ایرانی کمتر می بینیم که بروند کوچه پسکوچه های زندگی های معتادها و فقرا را نشان بدهند و این خودش مسئله جالبی بود.

***

داریوش مهرجوئی برای گرفتن چند جایزه وحضور در چندین جلسه بحث و گفتگو مشغول سفری است یک ماهه به دور آمریکا و در فیلادلفیا، در دانشگاه معتبر «پنسلیوانیا» حاضر شده است برای شرکت در یک جلسه از کلاس سینمای ایران بعد از انقلاب. او در باره سفرش در آمریکا می گوید:

 

mehrjui داریوش مهرجوئی: این اتفاقا مصداق همان حرف آقای هالو است در فیلم  هالو آخرش بعد از آن بدبختی هائی که سرش آمد و داشت برمی گشت، گفت بله بله، سفر بسیار چیز خوبی است. آدم را پخته می کند. حالا ما هم دیگر به انتهای سفرمان داریم نزدیک می شویم و پخته شده ایم. نه دیگه. از نظر اینکه این تماس جدید با مردم آمریکا به خصوص با جوانها و با این نسل جدید ایرانی هائی که این جا هستند و این شهر و این دیاری که من، خوب، خیلی خاطره دارم اینجا. مدتها در اینجا، در خود دانشگاه UCLA درس خواندم و می آمدم این طرفها، به خصوص فیلادلفیا که پسرم هم اینجا زندگی می کند... چندین بار اینجا آمده ام و رفته ام.

 

در جلسه کلاس، و در طول سفر، در دیدارهائی با دانشجویان دانشگاه لس آنجلس، و با اعضای انجمن آسیا، مهرجوئی از فیلمهایش و از خاطره هایش گفت.

 

داریوش مهرجوئی: چیزی که برای من شگفت انگیز بود این است که هنوز این فیلمها زنده است و هنوز می تواند رابطه برقرار کند و نه تنها با خود ایرانی ها بلکه با جوانهای آمریکائی... مثلا همین فیلم سنتوری، آخرین فیلم... خیلی واکنش های خیلی مثبت قشنگی داشتم که اینها از یک نوع انرژی و شوری که در این فیلم هست از آن صحبت می کردند.

 

بهنام ناطقی:  خیلی مثبت بود به خاطر مقطع فرهنگی که از جامعه ایران نشان می داد این  چند فرهنگی بودن جامعه که در این موسیقی متجلی شده بود، که این تکنو و سنتور، یا موتزارت و سنتور... و این که جوانهای ایرانی این قدر با تمام فرهنگ دنیا در ارتباط بودند همه این ها از توی این فیلم به هر حال داشت می آمد بیرون و برای شخص من به عنوان یک بیننده... و بچه هائی که این جا نشسته بودند این را می دیدند و می گفتند...


داریوش مهرجوئی:  ... و این اولین فیلمی بود که ما در آن شهر تهران را  واقعا شناختیم و دیدیم و بعد اصلا فضای ایران را حس کردیم  و فضای شهری ایران را حس کردیم و دیدیم که چقدر  اینها شبیه  به ما هستند و چقدر زندگی ها مثل هم است و چقدر انسانها مثل هم شده اند  و مثلا آن شات که از بالای تهران را گرفته بودیم با آن برج و آن..  عین این که مثلا همین جا از دور به یکی از شهرهای بزرگ نگاه کنی...و بعد پروبلماتیک این آدم چقدر جهانی بود و چقدر از جوانهای اینجا آمریکائی ها  این را حس کردند و اتفاقا خیلی  تاثیر مثبت گذاشت. وقتی این فیلم در آمد، خیلی نامه های متعدد به من رسید که کسانی که معتاد بودند گفتند ما وقتی این فیلم را دیدیم حتی سیگار را هم انداختیم پائین و اعتیاد را ترک کردیم کامل برای اینکه واقعا خیلی آموزنده است از نظر زجری که این پسره می کشد... خیلی آموزنده است و خیلی موثر.

 

مهرجوئی می گوید که فیلمش را نباید فیلمی در باره موسیقیدانان و نوازندگان دانست، چون قهرمان فیلم قبل از هر چیز یک معتاد است.

 

داریوش مهرجوئی: من در این فیلم راجع به موسیقیدان ها صحبت نمی کنم. من راجع به یک موسیقیدان و آن هم موسیقیدان پاپ نه همه موسیقی ها... یادت باشد آن صحنه که گلشیفته می گوید ما تمام موسیقیدان هائی که می شناسیم همه مثل شما کراوات می زنند و خیلی اهل نظم و ترتیب..  برای این که موسیقی یک چیز ریاضی است و من واقعا هر موسیقیدانی که دیدم دورو برم  یا شاگردش بودم مثل استاد پایور مثل ابوالحسن صبا همه اینها خیلی آدمهای مرتب و منظم و حتی دست به هیچی سیگار هم نمی کشید...

 

بهنام ناطقی:  جنبه فیزیکی هم دارد، کار بدن است.

 

داریوش مهرجوئی:  ریاضی است. فیزیک است و باید همیشه آماده باشی برای اجرای این قضییه و انرژی همیشه باید در دستهای تو باشد... نمی توانی مواد بزنی اگر  مواد بزنی نابودی. ... و من هم در این فیلم نظرم به آن تیپ آدمها بود و جوانی که به اصطلاح از آن قشر موزیسین ها، موزیسین های پاپ می آید بیرون، و در نتیجه فقط راجع به او است، نه راجع به تمام موزیسین ها.

 

مهرجوئی می گوید که در نوشتن سناریو، از جامعه و اطراف خودش مایه می گیرد.

 

santouri1 داریوش مهرجوئی: فکر می کنم آن کاری اصیل است که تو به همان واقعیت دور و بر خودت، یعنی آن چیزی که تجربه کردی به آن خیره بشوی و هر چه به این واقعیت که خیلی نزدیک به تو است و محدود است خیره تر بشوی و عمیق تر به آن بشوی، به یک کلیت خیلی بیشتری می رسی... یعنی در واقع آن ایده هولوگرافیک که این جزء، جزء جزء، تمام این کل نهفته است و هر چقدر تو به آن جز بیشتر خیره بشوی و کلا چیز است... این است که من همیشه در فیلمهام به واقعیت دور و بر خودم نگاه می کنم به حس ها و عواطف و   تجربه های شخصی و حسی ی خودم نگاه می کنم و تنها راهش هم این است که این ها را بکاوم و بکشم بیرون و منبع کارم بشود برای اینکه از همه چیز به من نزدیک تر است و می تواند از همه چیز واقعی تر و درست تر باشد، حالا به همین دلیل است که خیره هستم به دور و بر و همه فیلمهام یک نشانه ای از این خیرگی درش دیده می شود. روی این اصل است که فیلمهای من همیشه ربط دارد به آن دور و برم و به آن تاریخ معاصرم و به آن چیزی که دارم زندگی می کنم توش... و همیشه اولین به اصلاح اهمیتی که من می دهم این است که یک داستانی را تعریف بکنم که این ربط داده بشود به زندگی خصوصی نه تنها من بلکه همه دیگران که می آیند و می نشینند نگاه می کنند نه این که راجع به یک چیز آبستره ی دور از ذهن و فلان و اینها.

 

فیلم سنتوری هر چند در ایران ممنوع شده است، اما به سبب آنکه به صورت قاچاق به صورت وسیع انتشار یافته است، تاثیر خودش را بر جامعه به عنوان  یک اثر هنری گذاشته است.  برای دانشجویان دانشگاه پنسیلوانیا جالب بود که فیلمهای مهرجوئی و سایر هنرمندان ایران، بدون کمک مالی و حمایت دستگاه های دولتی نمی تواند ساخته شود، هر چند که سانسور هم می شوند.

 

داریوش مهرجوئی:   فیلم برای اینکه دوام بیاورد و سرمایه گذار پیدا کند باید حتما یک بخشی اش را دولت به آن کمک کند سوبسید بدهد یا حتی قرض مالی بدهد این است که همه فیلمها بی چون و چرا به هرحال از این موهبت برخوردارند و تهیه کننده که این فیلمها را می گردانند، اولین کاری که می کنند این است که پروژه را می دهند  به بنیاد فارابی که وامشان را مطمئن باشند آن 20 درصد آنجا هست و آن وقت بر اساس آن می روند از بخش خصوصی می گیرند و می گذارند آنجا. 20:26  این است که فیلمهای من هم همینطور و شامل همین می شوند این نبود که من حالا بخوام بروم از خارجی ها بگیرم یا از این بگیرم یا از آن بگیرم احتیاج نبود.

 

***

 

کلاس سینمای ایران بعد از انقلاب در دانشگاه پنسیلوانیا از معدود کلاسهای نوع خود در آمریکاست. خانم پردیس مینوچهر، که دکترای خود را در رشته ایرانشناسی از دانشگاه کلمبیای نیویورک گرفته است،  استاد این کلاس است، و در مصاحبه با صدای آمریکا می گوید:

پردیس مینوچهر (استاد دانشگاه پنسیلوانیا): یکی از معدود کلاسهای سینمای ایران است که در دانشگاههای آمریکا درس داده می شود و الان سال ششم است که ما این کلاس را اینجا در دانشگاه پنسیلوانیا درس می دهیم... برای همین فقط نه تنها سینمای ایران درس داده می شود بلکه تاریخ و فرهنگ و تمدن و دین و مسائل مربوط به زنان و مسائل معضلات مختلف ... می شود، از طریق این فیلمها.

 

خانم مینوچهر می گوید امسال دو فیلم از کارهای مهرجوئی در این کلاس نمایش داده شده و به بحث گذاشته شده. او در باره دانشجویان کلاس خود می گوید:

 

پردیس مینوچهر:  در دانشگاه پنسلیوانیا دانشجویان ایرانی زیادی نیستند ولی هر سال دو سه تا از دانشجویان ایرانی کلاس را می گیرند و بعد نزدیک به سی چهل نفر دیگرشان دانشجویان آمریکائی هستند یعنی غیر ایرانی هستند که این خودش مطلب جالبی است که چطور کسانی که اصلا ایرانی نیستند این علاقه را دارند که راجع به فرهنگ ایران راجع به سینمای ایران آشنا بشوند و این درس درس الکتیو است و انتخابی است و اجباری نیست و واقعا از روی علاقه شخصی می آیند و همانطور که دیدید دانشجویانی که می آیند خیلی وقت می گذارند و زمان می گذارند و تحقیق می کنند و راجع به این فیلمها می نویسند هر هفته و بعد می روند مطالعه می کنند در کنار فیلمی که نمایش می دهیم کتابهای مختلف راجع به مسائل ایران می خوانیم راجع به ایران امروزی... و فکر می کنم یکی از... . چون از طریق تصویر  داریم راجع به فرهنگ و تاریخ ایران صحبت می کنیم فکر می کنم یکی از موفق ترین راه هائی هست که می توانیم راجع به تاریخ اخیر ایران تاریخ معاصر ایران را به دانشجویانی که بین 18 تا 22 ساله هستند با مسائل هنر و فرهنگ  ایران آشنا کنیم.

 

***

 

لونا شاد: مرسی بهنام از این گزارش...   فیلم سنتوری در جشنواره فجر، که یک جشنواره داخلی ایران است، هم نمایش داده شد و جایزه بهترین بازیگر را به بهرام رادان دادند برای بازی در این فیلم، و آهنگهای محسن چاووشی از این فیلم را میلیونها نفر داونلود کرده اند... ولی  بحث ها،  همیشه بر سر تصویری است که فیلم سنتوری از جامعه ایران بدست می دهد...

 

santouri_poster بهنام ناطقی: ...  فیلم به هر حال در باره یک معتاد است و داستان سقوط او و سرانجام، رستگاری او را نشان می دهد در آسایشگاه... که می توانی بگوئی همانجا می ماند که به بقیه درس سنتور بدهد و می توانی هم بگوئی همانجا می میرد، صحنه آخر فیلم که یک موزیک ویدیوی طولانی است از ماندن او در آسایشگاه، می تواند تخیلی تعبیر شود، اما برای آنها که در جامعه ایران نیستند، تصویری که فیلم سنتوری از جامعه ایران نشان می دهد، درست عکس سقوط انسانی است که در محور فیلم قرار دارد... جامعه ای را نشان می دهد پرجوش و خروش و پر از التهاب خلاقیت، زنده و شکوفا... دینامیک، که همانطور که آن استاد دانشگاه اشاره کرد، در این موسیقی، در موسیقی آقای محسن چاووشی متجلی می شود که ترانه های فیلم و صدای خواننده را تامین کرده و اردلان کامکار، که سنتور  و موسیقی متن را زده... ترکیبی از سنتی و معاصر، پر از حرکت و جوشش و رقص... پر از خواستن و تمنای عشق...  این موسیقی و مونتاژ بی قرار مهرجوئی، فیلم را دینامیک کرده.

 

کوین تامس منتقد لس آنجلس تایمز نوشته اعتیاد این جوان در فیلم سنتوری، بازتابی تصویری می شود از برخورد سنت سختگیرانه و دگرگونی سریع وناگزیر... و یادآور شده که فیلم سرشار از احساسات سرکش است و موسیقی وجدآمیز آن را به موسیقی ادیت پیاف تشبیه کرده در فیلم La Vie En Rose . 

 

منتقد نشریه فرهنگی Time Out شیکاگو هم نوشته بهترین قسمت های فیلم، ربطی به مواد مخدر و اعتیاد ندارد که داستانش در همه جا مشابه است، بلکه راجع به جزئیات دل انگیز عشق علی و هانیه است که عشق شدید علی به موسیقی.  بروس فلد، در  اینترنشنال فیلم جورنال، نوشته استادی مهرجوئی در این است که این فیلم پرجنبش و عاطفی، قربانی زیاده روی هائی که تصویر می کند، نشده.

 

نویسنده و تهیه کننده متن ها و گزارش ویدیوئی: بهنام ناطقی
مجری: لونا شاد

ویدیو و دنباله مقاله...