February 23, 2009

8 Oscars for “Slumdog”

اسکار: پشت کردن هالیوود به هالیوود

oscars_slumdog-millionaire2 دیشب به وقت لس آنجلس، و سحرگاه امروز به وقت تهران، مراسم اهدای جوائز اسکار، شاهد موفقیت یک فیلم غیرمتعارف بودند. فیلم هندی - انگلیسی «زاغه سگ میلیونر» هشت جایزه اسکار، از ده جایزه ای که برای آن نامزد شده بود را برنده شد و به این ترتیب، جوائز اسکار 2009 را از آن خود کرد. صدها میلیون تماشاگر در سراسر دنیا، پخش زنده این مراسم را از تلویزیون تماشا کردند.

تقریبا بیشتر برنده ها از قبل قابل حدس زدن بودند، و همین تا حدودی هیجان و انتظار را از مراسم دیشب گرفته بود. مثلا جایزه بهترین فیلم برای Slumdog Millianaire و بهترین فیلم، حتی جایزه بهترین بازیگری برای شان پن هم قابل پیش بینی بود، اما چیزی که نمی شد پیش بینی کرد، پشت کردن کامل هالیوود به هالیوود در این مراسم بود.

یعنی تولیدهای کاملا هالیوودی، که هنرمندان کارکشته و فناوران کارآزموده کارهای فنی آنها را در نهایت استادی انجام داده بودند، به خاطر خیرگی موفقیت خارق العاده «زاغه سگ میلیونر» از گرفتن جایزه محروم شدند، به خصوص در فیلمهائی که از نظر فنی طراز اول بودند، یعنی سلحشور تاریک و «قضیه شگرف بنجامین باتن» -- یعنی جایزه مونتاژ تصویر و مونتاژ صدا را هم به «زاغه سگ میلیونر» دادند. هنرمندان سینمای مستقل در آمریکا هم به این ترتیب بی نصیب ماندند، یعنی مثلا فیلم درخشان و برجسته ای مثل «ریچل عروسی می کند» که واقعا یک کار مستقل است از جاناتان دمی، یا فیلم «کشتی گیر» از درن ارونافسکی، اینها هم در برابر «زاغه سگ میلیونر» کم آوردند.

***

گزارش تلویزیونی بهنام ناطقی

در مراسم اهدای جوائز اسکار، در تالار کداک لس آنجلس، جایزه اصلی، اسکار بهترین فیلم سال 2009 به «زاغه سگ میلیونر» تعلق گرفت. جایزه را استیون اسپیلبرگ اعلام کرد. تهیه کننده فیلم کریستین کُلسُن می گوید در آغاز نه پول داشتند و نه قدرت کافی، ولی یک سناریو که در همه عشق دیوانه وار بر می انگیخت، و یک کارگردان نابغه، و یک گروه هنرپیشه و کارگزاران فنی که تعهدی لغزش ناپذیر داشت و استعدادش را همه روی پرده دیدند. او از کانال چهار انگلیس، شرکت Celaor و شرکت فرانسوی Pathe که پول تهیه فیلم را تامین کردند و از فاکس سرچلایت که فیلم را پخش کرد تشکر می کند و می گوید همه ما عشق مشترکی داشتیم به شهر فوق العاده بمبئی و فیلم نشان می دهد که با عشق و اعتقاد، هر کاری ممکن است.

فیلم «زاغه سگ میلیونر» داستان بزرگ شدن دو برادر است در زاغه های بمبئی، هفت جایزه اسکار دیگر گرفت، از جمله جایزه بهترین فیلمبرداری و بهترین موسیقی متن و بهترین ترانه، برای آی. آر. رحمان، و همچنین جایزه بهترین کارگردانی برای آقای دنی بویل، که جایزه اش را از برنده سابق اسکار، خانم ریس ودرسپون گرفت و ضمن سخنرانی، گفت به بچه هایش قول داده بود اگر روزی اسکار بگیرد، در نقش تیگر، شخصیت کتاب «وینی د پو» آن را قبول کند. دنی بویل پشت صحنه گفت رای دهندگان اسکار به یک فیلم مستقل که علیرغم همه مشکلات ساخته شده، پیروزی بخشیدند. او ضمن تقدیر از بازی هیث لجر در فیلم بتمن می گوید همه از فیلمهای کوچک شروع می کنندو فیلمهای کوچک و مستقل که آغازگر همه استعدادها هستند، باید مورد حمایت قرار گیرند. ای آر رحمان، آهنگساز فیلمهای بالی وود که دو جایزه اسکار گرفت، می گوید دربرابر موسیقیدانانی که نامزد شده بودند، خود را ناچیز می دید و تصور نمی کرد این جایزه را بگیرد.

NYT2008121013011910C شان پن به خاطر بازی در نقش نخستین سیاستمدار همجنسگرای آمریکا هاروی میلک در فیلم میلک، جایزه بهترین بازیگر مرد را دریافت کرد و طی سخنرانی خود گفت آنها که بیرون علیه همجنسگرایان تظاهرات کردند و آنها که نوامبر گذشته با رای خود در همه پرسی کالیفرنیا، ازدواج دو همجنس را ممنوع کردند، وقتی به چشم نوادگان خود نگاه می کنند، باید خجالت بکشند و خواهان آزادی برای همگان شد. فیلم میلک از کارگردان گاس ون زنت، همچنین جایزه بهترین سناریوی اوریجینال را نیز دریافت کرد به خاطر کار سناریست جوان، داستین لنس بلک.

کیت وینسلت، هنرمند انگلیسی جایزه اسکارش را از برنده سال گذشته، ماریون کوتیار دریافت کرد، به خاطر ایفای نقش در فیلم Reader «کتابخوان» و گفت این سخنرانی را در هشت سالگی با یک بطری شامپو در دست جلوی آینه در حمام منزلش تمرین کرده بود. در فیلم «کتابخوان» که برای جایزه اسکار بهترین فیلم هم نامزد شده بود، خانم وینسلت نقش یک شکنجه گر آلمان نازی را بازی می کند که با یک پسر جوان رابطه عشقی برقرار می کند. نام هیث لجر، هنرمند جوانمرگ، برنده جایزه بهترین بازیگر مرد در نقش تکمیلی برای فیلم «سلحشور تاریک» را الن آرکین اعلام کرد. پدر هیث لجر گفت این جایزه آرزوی پسرش برای مقبولیت در صنعتی که دوست می داشت را برآورده می کند، و خانم سَلی بِل، مادر هیث لجر گفت خانواده عزادار تصمیم دارد امشب به خاطر موفقیت خارق العاده فرزند هنرمندی که روحی سخاوتمند و مهربان داشت، جشن بگیرد و خوشحال باشد. در فیلم سلحشور تاریک Dark Knight، از کریستوفر نولن، کارگردان انگلیسی، هیث لجر ابعادی خارق العاده به شخصیت «جوکر» بخشیده است که خیلی فروش یک میلیارد دلاری فیلم را مدیون آن می دانند.

نخستین برنده عمده شب گذشته، هنرپیشه اسپانیولی پنلوپه کروز بود که جایزه بهترین بازیگر زن در نقش تکمیلی برای ایفای نقش در فیلم «ویکی، کریستینا، بارسلونا» را از دست تیلدا سوئینتون، برنده سال گذشته همین جایزه، گرفت. خانم کروز گفت جائی که او بزرگ شده داشتن رویای جایزه اسکار، رویای واقعی گرایانه ای نیست ولی او در نوجوانی هر شب بیدار می ماند برای تماشای مراسم برای اینکه این مراسم را لحظه ای می داند که در آن همه جهان متحد می شود و برای اینکه هنر، به هر شکل آن، زبان مشترک جهانی است و باید برای حفظ آن کوشید. در فیلم ویکی کریستینا بارسلونا، از وودی آلن، خانم کروز نقش یک زن نقاش اسپانیولی را بازی می کند که رابطه سه جانبه ای با شوهر سابقش و دوست دختر جدید او، با بازی اسکارلت جوهنسن پیدا می کند.

***

departures_5 چیزی که برای خیلی ها قابل پیش بینی نبود، برنده شدن فیلم ژاپنی «عزیمت ها (رفتن ها)» یا Departures بود که جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی را گرفت. این فیلم از کارگردان ژاپنی یوجیرو تاکیتا در باره یک نوازنده موسیقی کلاسیک است که بعد از اینکه شغلش را در ارکستر از دست می دهد، کاری پیدا می کند به عنوان وردست یک آرایشگر سنتی اجساد مردگان... فیلمی است که اتفاقا چند روز پیش هم در باره اش گزار ش داشتیم اینجا، یک کمدی خارق العاده و تفکر برانگیز است در باره نقش هنرمند در جامعه، مرگ، و عزاداری. برنده شدن «عزیمت ها» از این نظر شگفت انگیز بود که خیلی ها فکر می کنند اسکار بهترین فیلم خارجی زبان به فیلم اسرائیلی والس با بشیر داده شود، فیلمی که وجدان عمومی اسرائیلیان را به چالش می کشد به خاطر فراموشکاری جمعی در باره نقشی که نیرو های اسرائیلی با عدم مداخله شان در کشتار ساکنان اردوگاههای آوارگان فلسطینی بازی کردند در جریان اشغال لبنان توسط اسرائیل در سال 1982. فیلمی است صلح طلب و خارق العاده از نظر بصری، که می توانست تخیل خیلی از رای دهندگان اسکار را تحریک کند. در میان جوائز دیگری که اینجا اسم نبردیم، باید به فیلم خارق العاده Wall-e هم اشاره کنم، برنده جایزه بهترین فیلم نقاشی متحرک، یک موفقیت هنری و همچنین فیلمی با پیامی انسانی در باره محیط زیست و سرنوشت کره زمین، که تقریبا شکی نبود برنده جایزه بهترین فیلم نقاشی متحرک می شود و همینطور هم شد.

برخلاف سنت همیشگی اسکار که یک کمدین برجسته آمریکائی مراسم را اجرا می کرد، هنرمندانی مثل جانی کارسن، دیوید لترمن، کریس راک، مراسم دیشب را بازیگر، خواننده و رقصنده بسیار با استعداد استرالیائی اجرا می کرد، آقای هیو جکمن، که چند مفهوم داشت، از جمله اینکه از شوخی های تلخ و دست انداختن اسکار و هنرمندان و فیلمها، در این مراسم خبری نبود. کسی نبود که ستارگان را دست بیاندازد و آنها را به خاطر اداها و احیانا اخبار منفی که در باره شان هست، مسخره کند. دوم اینکه هالیوود همیشه سعی می کند در مراسم اسکار، یادآور شکوه و جلال گذشته باشد، گذشته ای که وقتی از دور به آن نگاه کنی، پرزرق و برق تر و شکوهمندتر از آنچه بود به نظر می رسد.

اما امسال، این بازگشت به گذشته، یا رجوع به شکوه و جلال سنتی هالیوود، یک معنی عمیق تر هم داشت و آن ارتباطش بود با بحران اقتصادی که آمریکا در حال حاضر با آن درگیر است... آن شکوه و جلال، آن رژه ستارگان برجسته با لباسهای گران قیمت و انواع جواهرات درخشان روی فرش قرمز، به دهه 1930 باز می گردد، دورانی که اقتصاد آمریکا دوره رکود بزرگش را طی می کرد و هالیوود یک گریزگاه رویائی تامین می کرد برای ملتی که با مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم می کرد. خیلی از منتقدها، از جمله منتقد نیویورک تایمز، بازگشت لباسهای گران قیمت و الماس ها و برلیان های سنگین روی سینه هنرمندان هالیوود، را به بحران اقتصادی کنونی مربوط دانسته بودند. تفاوت دیگر آن، طراحی رقص ها و صحنه بود که یادآور جلال و شکوه فیلمهای موزیکال بازبی برکلی بود که آن هم به همان دوره رکود اقتصادی دهه 1930 تعلق دارد. اما کار موفق آنها طراحی صحنه به صورتی بود که تماشاگران ردیف های اول، که نامزدهای جوائز بودند، با صحنه فاصله چندانی نداشتند و این فضا را خودمانی کرده بود. تفاوت دیگر امسال با سالهای قبل این بود که قبل از اعلام جوائز هنرپیشه ها، پنج هنرپیشه که برندگان همان جایزه در سالهای قبل بودند، آمدند روی صحنه و هرکدام یکی از نامزدها را خطاب قراردادند و مستقیما کار آنها را تحسین کردند.

ویدیو و دنباله مقاله...

February 22, 2009

Spirit Awards for “The Wrester”

«کشتی گیر» برنده اصلی جوائز سینمای مستقل

Director: Darren Aronofsky به فاصله یک شب قبل از مراسم اهدای جوائز اسکار، اعلام اسامی برندگان جوائز سینمائی «اسپیریت» برای سینمای مستقل. هر سال یک شب قبل از برگزاری مراسم اهدای جوائز سینمائی اسکار، در مراسمی زیر یک چادر در ساحل دریا در سانتا مونیکا، هنرمندان سینمای مستقل آمریکا در مراسم جوائز اسپیریت، مورد تقدیر قرار می گیرند. خیلی از برنده های این جوائز ممکن است امشب هم در جوائز اسکار، برنده بشوند.

 

جوائز اسپیریت را یک انجمن یا موسسه هنری می دهد به نام Film Independent یا سینمای مستقل، در حالیکه جوائز اسکار را یک موسسه مستقل دیگر می دهد به نام آکادمی صنایع و هنرهای سینما که حدود 5 و 800 عضو دارد، بییشترشان از دست اندرکاران سینما. فرق این دو جایزه این است که انجمن سینمای مستقل، توجهش به تشویق هنرمندان غیروابسته به استودیوهای هالیوود است، اما از آنجا که حالا دیگر واقعا تشخیص هالیوودی و غیر آن مشکل شده، یک شرط ساده دارد نامزد شدن فیلمها، و این است که باید هزینه فیلم زیر 20 میلیون دلار باشد، که به این ترتیب، فیلمهای بزرگ و پرخرج استودیوها، نمی توانند نامزد شوند.

 

گزارش تلویزیونی بهنام ناطقی

خرج یک فیلم عمده در هالیوود بالای 100 میلیون دلار است و معمولا بیشتر فیلمهای عمده بین 30 میلیون دلار تا 70 میلیون دلار هزینه دارند. امسال فیلم «کشتی گیر» The Wrestler جوائز اصلی را درو کرد، فیلمی است که با هزینه بسیار کمتری ساخته شده و آن را شرکت فاکس سرچلایت Pictures Fox Searchlight در جشنواره تورونتو برای پخش در آمریکا به مبلغ چهار میلیون دلار، خرید، تازه بعد از آنکه در جشنواره ونیز،جایزه اول یعنی شیر طلائی را گرفته بود، که نشان می دهد این فیلم به قدری کم خرج بود که فروش چهار میلیون دلاری حقوق آن برای تهیه کننده صرفه داشت.

 

در مراسم اهدای جوائز اسپیریت برای سینمای مسقل، شب گذشت، شنبه شب در سنتا مانیکا، برنده اصلی فیلم کشتی گیر بود با سه جایزه عمده، از جمله جایزه بهترین فیلم، که آن را الک بالدوین اعلام کرد، و جایزه را درن آرونافسکی. جایزه بهترین بازیگر را فیلیپ سیمور هافمن اعلام کرد، برای میکی روک، بازیگر فیلم «کشتی گیر» میکی روک بخشی از سخنرانی اش را به یادبود سگ کوچولویش لوکی اختصاص داد، که قبلا گفته بود او را در دوران تنهائی و دوری از سینما مونس و همدم بود و شش روز قبل، درگذشت. قبل از شروع مراسم، میکی روک روی فرش قرمز کارگردان درن ارونافسکی را در آغوش گرفت میکی رورک گفت سگ بیمارش قرار نبود بیشتر از شش ماه دوام بیاورد ولی یک سال ونیم زنده ماند... کارگردان فیلمهای غیرمتعارف، جان واترز، و هنرپیشه سینمای مستقل و خواننده، زوئی دشانل، جایزه بهترین کارگردان را اعلام کردند، که نصیب تام مککارتی، کارگردان فیلم «مراجع» یا The Visitor شد.

 

جیسن بیتمن و الن پیج، هنرمندان فیلم Juno جونو، برندگان سال پیش، جایزه بهترین بازیگر زن را اعلام کردند -- برنده، بازیگر فیلم «رودخانه یخزده» خانم ملیسا لیو بود، که برای اسکار هم نامزد است. چیوتل اجیوفور در کنار جسیکا آلبا، جایزه بهترین بازیگر زن در نقش تکمیلی را اعلام کردند که نصیب هنرپیشه اسپانیائی خانم پنه لوپه کروز شد، به خاطر بازی اش در کمدی رومانتیک وودی آلن، ویکی کریستینا بارسلونا، و میشل مونگن و بلر آندروود، جایزه بهترین بازیگر مرد در نقش تکمیلی را اعلام کردند، که برنده آن، جیمز فرنکو بود، به خاطر ایفای نقش جوان همجنسگرا، و دوست پسر هاروی میلک، در کنار شان پن، در فیلم میلک. قبل از شروع مراسم، خانم تری هچر، بازیگر سریال Desperate Housewives گفت فیلمهای مستقل فیلمهائی هستند که برای پول ساخته نشده اند، بلکه حاصل اشتیاق شدید برای گفتن داستانند.

 

از جمله حاضران، خواننده پاپ، خانم «مرایا کری بود، همراه با کارگردان فیلم اجتماعی پوش Push، لی دنیلز، برنده جشنواره ساندنس امسال.. *** این جوائز، که اسم فارسی آن می شود «روحیه مستقل» را 24 سال است که دارند برگزار می کنند، هر سال، درست یک شب قبل از اسکار و ویژگی مراسم آن هم این است که براش چادر می زنند، مثل عروسی... در ساحل دریا... و معلوم است که هزینه بسیار کمتری دارد برگزاری آن. موسسه ای که این جایزه را برگزار می کند، ضمنا برگزار کننده جشنواره فیلمهای مستقل هم هست.

 

اما به خاطر اینکه خیلی از فیلمهای خوب و مطرح سال برای اسکار هم نامزد می شوند، این جوائز تقریبا گام به گام همراه اسکار بودند، و خیلی از نامزدها مشترک بودند و هستند، و گاهی حتی برندگان هم مشترک می شوند. اما به قول تام اونیل، نویسنده لس آنجلس تایمز، امسال بیشتر از سالهای پیش جوائز اسپیریت روحیه مستقل خودش را حفظ کرده و کاملا راه خودش را جدا کرده از راه اسکار. برای اولین بار است در شش سال اخیر که هیچکدام از نامزدهای جایزه بهترین فیلم، برای جایزه اسکار مشابهی نامزد نشده بودند، البته امسال کشتی گیر از این قاعده مستثنی است.

 

از دید این منتقد، جوائز اسپیریت با نامزد نکردن فیلم Milk برای جایزه بهترین فیلم، و همچنین با نامزد کردن فیلمهائی که می دانستند شانس مطرح شدن در اسکار را نداشتند، فیلمهائی مثل Wendy & Lucy و Ballast، سعی کرد راه خودش را به کلی از اسکار جدا کند. «وندی و لوسی» فیلم پارسال هنرپیشه جوان، میشل ویلیامز است، و آغاز کار مستقل او، بعد از مرگ شریک سابق زندگی اش، هیث لجر. این فیلم داستان زنی است که در راه رسیدن به آلاسکا برای یافتن کار، با سگش در اورگان گیر می کند. Balast هم فیلم مستقلی به کارگردانی لنس همر، در دهات میسی سیپی داستان زندگی به هم ریختن زندگی های سه نفر از بازماندگان یک خودکشی است. این فیلمها، هر چند مورد توجه منتقدها قرار گرفتند اما در واقع نتوانستند با تماشاگر انبوه رابطه برقرار کنند. در این میان، فیلم Frozen River که هنرپیشه اول آن جایزه بهترین بازیگر زن را دریافت کرد، برنده پارسال جشنواره ساندنس بود. نامزدهای بهترین بازیگری در این سری جوائز بین اسپیریت واسکار مشترک است.

ویدیو و دنباله مقاله...

February 19, 2009

Coraline

رویای کودکی: گریز از خانواده

coraline_1 یک فیلم عروسکی - کاری از جادوگر سینمای عروسکی آمریکا، هنری سلیک -- گذاری است به دنیای رنگین اما کابوس وار یک دختر 11 ساله، که از طریق دریچه ای کنار دیوار اطاقش، وارد جهانی موازی با این جهان می شود که اولش خوشرنگ و دل انگیز به نظر می رسد، ولی به تدریج به کابوسی تبدیل می شود. بعضی از منتقدها نوشته اند این جهان کابوس وار که با مهارت و ظرافت زیادی ساخته شده، به قدری موثر است و تکان دهنده، که شاید خواب آدمهای بزرگ را پریشان کند، چه رسد به بچه ها، اما این حسن فیلم است نه عیب آن.

  کورلاین براساس کتابی است از نیل گایمن Neil Gaiman، نویسنده انگلیسی که بیشتر آثار تخیلی سیاه و افسانه علمی می نویسد و هواداران پر و پا قرصی در همه دنیا دارد، به قدری که او را به یک ستاره موسیقی راک تشبیه می کنند. همین کتابش به 30 زبان ترجمه شده و میلیونها نسخه فروش کرده. فیلم کورالاین کاری است از هنری سلیک، که با فیلم «کابوس قبل از کریسمس» Nightmare Before Christmas که تیم برتن Tim Burton تهیه کرده بود، تسلط خودش را به فیلم عروسکی و همچنین گرایش خودش را به فضاهای کابوسی نشان داد.

 

گزارش تلویزیونی بهنام ناطقی

در جهان دختر 11 ساله قهرمان فیلم کورالاین، که همراه پدرمادرش به خانه ای خارج از شهر نقل مکان کرده، زندگی پر است از لحظات کسالت بار و دردسرهای ریز و درشت. شبی کارولاین در سوراخ کنار دیوار، راهی می یابد به یک جهان موازی ولی رنگارنگ، با پدری و مادری شبیه پدرومادر خودش هستند، اما متفاوت. نویسنده نیل گایمن می گوید دنیای تازه برای کورالاین جالبتر است از ، رنگین تر و با حال تر است، تا این که متوجه می شود مادر دیگرمی خواهد او را در همان دنیا نگه دارد و دردسر از اینجا شروع می شود.

 

داکوتا فننیگ بازیگر نقش کورالاین می گوید خوشحال شد وقتی شنید از این کتاب می خواهند فیلم عروسکی بسازند، به خاطر قابلیت های خلاقه و بصری فیلم عروسکی به سبک «استاپ موشن.» داکوتا فنینگ می گوید ما همیشه چیزهائی می خواهیم که نمی توانیم داشته باشیم و این فیلم جنبه منفی آن را نشان می دهد که به بچه ها در همه سن ها می گوید خوشحال باشید از آنچه دارید برای اینکه چیز دیگر ممکن است به آن خوبی نباشد که فکرمی کنید.

 

تری هچر Terry Hacher، بازیگر نقش هر دو مادر، می گوید برای بازی صدای مادر واقعی، موهاش را عقب گوله بست و سعی کرد حالت جدی و خشکی به خودش بگیرد، ولی برای مادر دیگر، کفش پاشنه بلند پا کرد که به او حالت... او می گوید همه اش به کفش مربوط است.

 

هنری سلیک می گوید فیلم انیمیشن عروسکی به سبک استاپ موشن کیفیتی بی زمان دارد، و هیچوقت قدیمی نمی شود و سبکی است که همیشه می توان به آن بازگشت. او می گوید معجزه استاپ موشن این است که وقتی یک عروسک درفیلم زندگی پیدا می کند، این یک اجرای بازیگری است از طریق عروسک توسط سازنده، مثل هنرپیشه معمولی در اولین کادر شروع می شود و مثل هنرپیشه ها عادی باید به موقع سرجایش برسد و دیالوگش را بگوید. اجرا است.

 

گایمن می گوید هنری سلیک کتاب او را سینمائی کرده، با آن بازی کرده، چون صحنه هائی در کتاب هست که دختر تنها با خودش فکر می کند، و تصویری نیست. او می گوید هر چه روی صحنه می بینید ساخته شده، هر زبانه علف را یک نفر بریده و نقاشی کرده هر درخت را ... او می گوید اینجا در این استودیو، اطاقهائی هست که آدمها نشسته اند درخت می سازند و رنگ می زنند.

 

**

 

coraline_production2سالی یکی دو تا فیلم عروسکی به این صورت بیشتر ساخته نمی شود. چون خیلی زحمت دارد. هر ثانیه که در فیلم می بینید، متشکل از 24 عکس است، که دانه دانه گرفته شده. تمام عروسکها، تمام دکور، تمام اشیائی که می بینی ساخته می شود و 24 بار در ثانیه، تغییر داده می شوند و عکس گرفته می شود تا یک ثانیه از فیلم درست شود و نتیجه، برخلاف نقاشی متحرک به طریق سنتی یا نقاشی متحرک از طریق گرافیک کامیپوتری، خیلی زنده تر و قابل لمس تر است برای تماشاگر، به خاطر اینکه سه بعدی است، و این را تماشاگر حس می کند. در خیلی از فیلمهای نقاشی متحرک، با گرافیک کامیپوتری خیلی سعی کرده اند فضاهای سه بعدی به وجود بیاورند، چنانکه حتی سه بعدی آن را در فیلم Bolt در باره ابرسگ قهرمان دیدیم، در آن اغراق هم شده، ولی فضای سه بعدی واقعی که دوربین و هنرپیشه ها داخل آن حرکت کنند، چیز دیگری است. کنت توران Turan، در لس آنجلس تایمز هم نوشته این اولین فیلم معاصر است که تجربه سه بعدی بخشی ذاتی از قصه تبدیل می شود به جای اینکه یک ادا باشد. و هنری سلیک، سازنده این فیلم، سرآمد این رشته است از سی سال پیش، با فیلمهای کوتاهش و حتی آگهی های تبلیغاتی که با استفاده از این تکنیک درست کرده، هنوز معروف است و در یادها هست و در موزه ها نگه می دارند.

 

سلیک از همان فیلم اولش، کابوس قبل از کریسمس، یا فیلم اخیر ترش، جیمز و هلوی غول آسا James and the Giant Peach به ساختن فضاهای غریب و تاریک و ترسناک علاقه و تمایل نشان داد و بیخود نیست که با تیم برتن، جادوگر اینجور صحنه ها، کار کرده.. خیلی صحنه ها در این فیلم هست که ممکن است بچه ها را بترساند، اما به قول ای او اسکات، منتد نیویورک تایمز، وجود صحنه های ترسناک برای بچه ها در این فیلم، یک هشدار نباید تلقی شود بلکه یک توصیه است، نوعی تمجید از این فیلم است، برای اینکه ترسیدن در سینما، یکی از لذایذ سینمارفتن در کودکی و نوجوانی است به شرطی که کار به خشونت کشیده نشود. یعنی وحشت در سینما، چیز خوبی است و وزنه ای است در برابر مطالب گاه کشدار و گاه کسالت آور و از صافی گذشته ای که در مدرسه جلوی بچه ها می گذارند.

 

این روزها، کمتر این را در سینما می بینیم و ترس، یا ادبیات وحشت، به خصوص از نوع نوجوانانه ی آن، بیشتر در قلمرو کتابها پیدا می شود، از نویسندگانی مثل آر. ال. استاین R. L. Stine ، یا روآلد دال Roald Dahl ، نویسنده چارلی و کارخانه شکلات سازی، و همین آقای نیل گایمن، نویسنده ی کتاب کورالاین که کتابی نوشته پر از تعلیق، پر از تحرک، و پر از وقایع سریع و گیرا. و جذابیت کار کارگردان هنری سلیک در برگردان این اثر به فیلم این است که به جای حرکت سریع به طرف اوجهای تکان دهنده که خاص فیلمهای کودکان و نوجوانان است، روی صحنه های ترسناک و فضاهای تخیلی، مکث کرده.

 

coraline_henry داستان آن ظاهرا ریشه در همه جزئیات خانوادگی ریشه دارد. تجربه بزرگ شدن در خانواده های امروزی است که نیل گایمن آن را به صورت این قصه فانتزی از دید این بچه نوشته. در این کتاب، خانواده امروز، پدرومادرهای گرفتاری که خیال می کنند همین که زحمت می کشند خرج بچه را می دهند یعنی رسیدگی به نیازهای بچه، و واقعا به روحیات بچه کاری ندارند، موضوع این کتاب است، یعنی خانواده امروزی را چیزی تصویر کرده که بچه آرزو دارد از آن فرار کند. کورالاین هم یک دختر بچه 11 ساله است که فکری جز فرار از محیط خانواده ندارد. و در این داستان، تخیل بچه به صورت یک مفر یا گریزگاه توصیف شده، گریزگاهی ناشناخته که می تواند ترسناک و تهدیدآمیز باشد. اینکه این کتاب و این فیلم، این کار را در داخل محدوده ژانر فیلم و کتاب برای بچه ها انجام می دهد، آن را ترسناک تر و دل انگیز تر می کند و ساده گیرانه است اگر بگوئیم دریچه ای کنار اطاق که قبلا کچ کرفته بودند ولی باز می شود به آن دنیای دیگر، در واقع دریچه ای است به روی ناخودآگاه، و از این بحث های فرویدی که کهنه شده.

 

coraline_2یکی از جذابیت های این فیلم، همین عروسکی بودن آن است چون می توانستند این داستان را به صورت یک فیلم معمولی یعنی با هنرپیشه ها و صحنه های زنده بگیرند، ولی به قول نیک میک لاسال، منتقد سنفرانسیسکو کرانیکل، در این صورت یا خیلی پوچ از آب در می آمد یا خیلی ترسناک می شد. این مننتقد از زیبائی این فیلم تعریف کرده و نوشته جذابیت آن در زشتی آن است و از متد ترسناندن در این فیلم استفاده کرده که اول با گلهائی که سه بعدی می شکفند جلوی چشم ما در باغی پر از مهتاب، یک نوع ایمنی کاذب به وجود می آورد، قبل از اینکه به جاهای ترسناکش برسد. تقریبا تمام منتقدها سعی کرده اند با جذاب ترین واژه ها از این اثر هنری ستایش کنند. لیزا شوارتزبام، در EW نوشته آنها که به کتاب علاقه دارند، هم نمی توانند از تحسین این فیلم خودداری کنند، با اینکه بعضی قسمت های کتاب تغییر کرده، مثلا برای کورالاین یک دوست پسر تراشیده اند در فیلم. این منتقد نوشته این فیلم جادو است، از لحظه شروع تا پایان فهرست اسامی همکاران در انتهای فیلم. بنابراین توصیه کرده وقتی اسامی می آید، ندوید طرف درهای خروج، برای اینکه جادو همچنان ادامه دارد.

ویدیو و دنباله مقاله...

February 18, 2009

Oscar Predictions

پیش بینی اسکار برای «زاغه سگ میلیونر»

oscars_slumdog_millionaire1 به لحظه موعود نزدیک می شویم، لحظه ای که هر سال فقط یک بار تکرار می شود، و آن لحظه ای است که پاکت را باز می کنند و نام برنده اعلام می شود، ولی ظاهرا  به نظر کارشناسان هالیوود، برنده نهائی از حالا معلوم است. یکشنبه شب، آنها که اسکار را تماشا می کنند، زیاد هم دلشوره نتیجه نهائی را ندارند، بلکه نگاه می کنند برای دیدن ستاره های محبوب و ادا و اطوار آنها روی فرش قرمز، و لباسهای آنها و اینکه هر کدام چطوری می خواهد ژست فروتنی و تفخر را با هم مخلوط کند. ولی منتقدها و روزنامه نگارهای دست اندر کار در هالیوود،  تقریبا همگی پیش بینی می کنند که «زاغه سگ» میلیونر برنده خواهد بود، و در خواهیم دید چرا.

 

از وقتی اسم آن به عنوان نامزد اسکار اعلام شد، جایزه ای در دنیا نبوده است که «زاغه سگ میلیونر» نامزد آن بود شد و نگرفت.  این فیلم برای ده جایزه اسکار نامزد است، و خیلی ها حالا جایزه اسکار بهترین فیلم را برای آن حتمی می دانند.

 

کریسی لومایر، منتقد خبرگزاری آسوشیتدپرس  «زاغه سگ» میلیونر را به یک ناوعظیم جنگی می کند که رقبا را در هم می کوبد، ولی می افزاید جالب است که این فیلم حتی ممکن بود نتواند اکران بگیرد و ممکن بود مستقیما در بازار DVD پخش شود. او  می گوید هر چند این فیلم در نمایش فقر بمبئی خیلی واقعی گرایانه عمل می کند، حس گرم و خوبی در آن هست، زیبا فیلمبرداری شده و پر از انرژی و تحرک است و دست آخر، یک قصه شاه پریان دلخوش کننده کننده است و شگفت آور اینکه برنده خواهد شد.

 

اندی کلاین، منتقد رادیوی KPCC لس آنجلس می گوید یک فیلم تجاری دلخوش کننده بودن در رقابت اسکار ضعف محسوب می شود ولی زاغه سگ میلیونر عناصر جدی دارد که بر امتنای همیشگی از رای دادن به یک فیلم تجاری باحال، می چربد. او مسائل اجتماعی آغاز فیلم را مثال می زند و می گوید اینکه تقریبا فیلمی به زبان خارجی است هم به آن کمک می کند.

 

oscars_slumdog-millionaire2 مورخ اسکار رابرت آزبورن می گوید این فیلم نه تنها تخیل رای دهندگان اسکار، بلکه همه مردم را جلب کرد، که از خیلی جهات، می تواند تاثیر وقایع روز باشد و نیاز به فیلمی که پایانی خوش بینانه و خوشحال کننده دارد، علیرغم درد ورنجی که قبل از آن نشان می دهد.

 

اما همگان ستایشگر زاغه سگ میلیونر نیستند. اندی کلاین می گوید اگر «زاغه سگ» میلیونر برنده نشود، فیلم دیگری که رای دهندگان اسکار به آن گرایش دارند، فیلم «میلک» Milk است. در فیلم میلک از گاس ون زنت، شان پن نقش هاروی میلک، نخستین سیاستمدار انتخابی همجنسگرا در آمریکا را بازی می کند، که به ضرب گلوله یک عضو انجمن شهر سنفرانسیسکو کشته شد. اما از  دید کریسی لومایر، فیلم ماجرای غریب بنجامین باتن، بیشتر به فیلمهائی شبیه است که به طور سنتی رای می آورد. او می گوید دیوید فینچر یک سینماگر چیره دست است  و فیلمش هم مثل فورست گامپ، خیلی امیدبخش است.

 

«ماجرای عجیب بنجامین باتن» با شرکت برد پیت در نقش مردی که پیر، زاده می شود و خردسال از دنیا می رود، برای 13 جایزه اسکار نامزد شده است. رقیب آن، «فراست نیکسن» است از ران هاوارد.  آزبورن می گوید فراست نیکسن با اینکه فیلم خوبی است کتابخوان که فیلمی است مختص یک بازیگر زن، شانس اسکار گرفتن ندارند. در فراست نیکسن، یک مصاحبه جنجالی با ریچارد نیکسن بازسازی می شود و فرصتی است برای بازیگر فرنک لنجلا.  اما چیزی که شب اعلام جوائز را به یادماندنی خواهد ساخت این است که پیش بینی های محرز، غلط از آب در بیایند.

 

***

 

Oscars_benjamin_button ولی واقعا اگر این قدر همه چیز از قبل قابل پیش بینی باشد، که تماشای مراسم دیگر هیجان ندارد. ولی در بین نامزدها، واقعا فیلمی بهتر از زاغه سگ میلیونر وجود ندارد؟ رای دهندگان اسکار، داوران جشنواره برلین نیستند که دنبال بیان هنری و خلاقیت هنرمند باشند، نه اینکه این چیزها برایشان اهمیت ندارد، اما دامنه ی تاثیر و موفقیت یک فیلم، از مهارتهای هنری کارگردانش فراتر می رود. اگر قرار بود فقط به مهارت هنری و خلاقیت سینمائی جایزه بدهند.

 

شاید فیلمی به خیرگی و چیره دستی هنری بنجامین باتن ساخته نشده باشد. از هر نظر که بگوئیم... اما جائی که بنجامین باتن کم می آورد، در علت وجودی اش است، و اینکه نمی تواند پنهان کند که هنرمندانی که دور هم جمع شده اند، هدف دیگری نداشته اند جز اینکه مثل طاووس چتر بزنند، و توجه همه را به اوج خلاقیت مثلا در ترکیب گریم پیشرفته و گرافیک کامپیوتری را نشان دهند در ساختن تصویر بنجامین در خردسالی، که جثه یک بچه است که با ناتوانی یک پیرمرد راه می رود و صورتش، صورت برد پیت است منتهی پیر شده و کوچک شده، ولی حیرت انگیز است که حرکت دارد، می خندد و حرف می زند... جائی که این فیلم کم می آورد این است که تماشاگر را نمی تواند متقاعد کند که پشت این همه خیرگی فنی و تسلط، حرفی هم برای گفتن دارد که پیش پا افتاده نیست و جالب است.

 

این سئوال مطرح شده که چرا در «صدای آمریکا» نام این فیلم به فارسی «زاغه سگ میلیونر» ترجمه شده در حالیکه در رسانه های دیگر فارسی زبان آن را «میلیونر زاغه نشین» ترجمه کرده اند. ترجمه اسم فیلم باید با هدفی که در زبان اصلی داشته بخواند، به خصوص این اسم که خودش بحث انگیز است. Slumdog یک لغت ساختگی است که با الهام از ترکیب های دیگری  که معمول است مثل Slumlord به معنی «زاغه مالک» -- اما در ترکیبی تو گفتی، اول میلیونر را اول آورده، که غلط است، چون این آدم اول زاغه سگ است بعد میلیونر، نه آدمی که میلیونر است و حالا زاغه سگ شده. دوم اینکه در میلیونر زاغه نشین، سگ گم شده، در حالیکه سگ در اسم این فیلم کلید است. سگ است که لگد می خورد کتک می خورد و رانده می شود... اصلا وجود سگ در اسم باعث اعتراضهای عمده در هند شده، تظاهرات برپا شده در زاغه نشین های اطراف بمبئی علیه این  فیلم، تحت این عنوان که توهین شده به زاغه نشین با سگ خواندن آنها، چون سگ در هند همان بارعاطفی دارد که در فارسی دارد و در انگلیسی دارد. بنابراین، زاغه سگ میلیونر بیشتر با منظور نویسنده تطبیق می کند.

 

فروش اکران اول آن در آمریکا به اندازه سروصدای مطبوعاتی اش نبود و در هند هم گزارش داشتیم که قربانی دو چیز شد، یکی برخورد مردم هند با فیلم، که آن را برای کشورشان و برای آبروی جهانی خودشان، نامناسب می دانستند و دوم هم رواج نسخه های سیاه در بازار آزاد، روی DVD که باعث شده میلیونها نفر در همان زاغه ها فیلم را به قیمت ناچیزی تماشا کردند و گیر پخش کننده چیزی نیامد. اما جاذبه این فیلم برای تماشاگرها، این است که تو را به دنیای ناشناخته ای می برد و طوری در ساختن فقر و خشونت آن غلو کرده، که تو آن را باور می کنی، در حالیکه زاغه ها، بسیار وحشتناک تر و خشونت بار تر و چندش آور تر است از این که در این فیلم می بینی، اینجا فقر را با مزه و قشنگ کرده، زاغه ها زیر نور آفتاب تلالوئی فریبنده دارند مثل آگهی آدامس بادکنکی.  در این فیلم، فقر و زاغه نشینی   را به عنوان یک فرصت مطرح می کند برای خلاقیت این بچه های یتیم یا زاغه سگ ها.

 

گزارش تلویزیونی بهنام ناطقی

به بهانه این فیلم، همین پریروز در آخرین شماره مجله نیویورکر New Yorker یک رپرتاژ بود در باره نوجوانها و بچه های یتیم در زاغه های اطراف بمبئی، که وقتی می خوانی حیرت می کنی از دامنه محرومیت و فقری، و زندگی در میان کثافات و زباله ها، که باعث شده این نوجوانها در سنین خیلی پائین بدن هاشان کرم بگذارد، تاول های زشت و رنگین روی پوست آنها ظاهر شود، موهای سرشان از دختر و پسر بریزد. وقتی آن مقاله را می خوانیم، می بینیم زاغه سگ میلیونر یک فیلم هندی و چاخان است که مثل همه فیلمهای هندی و ملودرام، با احساسات تماشاگر بازی می کند از طریق شگردهای مختلف داستانگوئی مبتنی بر اتفاق های غیرقابل توجیه، و جالب است که این فیلم نمایانگر فرمول تازه ای است برای جهانی شدن سینما، که ساختار یک فیلم هندی را از نظر قصه و شخصیت ها، ترکیب کرده است با مهارت ها و حساسیت های یک کارگردان بزن بهادر غربی...  این هم فرمول تازه کمپانی برادران وارنر ، تهیه کننده اصلی این فیلم است که شروع کرده پول گذاشتن در سینمای هند، و با موفقیت این فیلم، شاهد ترکیب های دیگری از غرب و شرق خواهیم بود.

ویدیو و دنباله مقاله...

February 17, 2009

Gomorrah

گوموره، رویه دیگر یک فیلم مافیائی

 

 

Gomorra-1فیلم گوموره، که به گفته خیلی از منتقدها، بهترین فیلمی است که در سال گذشته از اروپا به آمریکا وارد شد. ولی معلوم نیست چرا اسمش در میان اسامی نامزدهای جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی زبان نیست؟ این نکته ای است که تقریبا تمام منتقدانی که در باره فیلم گوموره مطلب نوشته اند، یادآور شده اند که جای این فیلم در میان نامزدهای اسکار خالی است.

 

فیلم گوموره بر اساس کتابی ساخته شده به همین نام از نویسنده ایتالیائی روبروتو ساویانو Roberto Saviano که کتاب داستانی هم نیست، بلکه یک کتاب مستند است در باره خانواده یا بهتر بگوئیم نظام تبهکاری که همه دادوستدهای غیرقانونی از مواد مخدر گرفته تا رشوه و خرید و فروش اموال مسروقه را کنترل می کند در شهر ناپل... به این نظام در ایتالیائی کومورا Comorra می گویند، و اسم فیلم، بازی با این واژه است، که آن را اسطوره ای می کند، و ربطش می دهد به شهر باستانی گوموره که نزدیک شهر دیگری بود به نام سدوم که بنا به روایتی دو هزار سال پیش از میلاد به خاطر فساد و ظلم مردمش زیر آب رفت، و به روایت دیگر دچار صاعقه شد.

 

فیلم گوموره ساختار اپیزودیک دارد و پنج داستان آن همه، در حوالی آپارتمانهای فقیرنشین سازمانی نیمه مخروبه در حوالی ناپل اتفاق می افتد و تماشاگر خیلی زود متوجه می شود که این فیلم آن روی سکه فیلمهای مافیائی مثل گادفادر Godfather و سوپرانو و Scarface است برای اینکه تصویری واقعی گرایانه و چندش آور و حتی ترحم برانگیز نشان می دهد از فروش مواد مخدر و تبهکاری مرگبار همراه آن و فقر و محرومیتی که به همراه می آورد.

 

***

 

فیلم گوموره، برخلاف فیلمهای آشنای مافیائی، لحنی مستند دارد و نبرد تبهکاران سازمان یافته را در محلات و خیابانهای محل حادثه فیلمبرداری کرده. کارگردان ماتئو گارون محل فیلمبرداری در دو ساعتی رم را به صحنه جنگ تشبیه می کند آنهم در ایتالیای سال 2008.

Gomorra-3 

برای ساختن فیلم، به جای استودیوهای رم، گامون به محلات فقیرنشین محل فعالیت موادفروشها رفت. او می گوید هر سه روز یک نفراینجا کشته می شود یعنی 4 هزار نفر در سی سال گذشته، و جالب است که جنایات همچنان ادامه دارد. گارون می گوید می خواست حس بودن در این محل را به تماشاگر فیلم منتقل کند. فیلم «گوموره» تاثیر فیلمهای هالیوودی در باره مافیا بر زندگی تبهکاران را نشان می دهد.

 

گارون می گوید نمونه تبهکار همان است که در فیلمهای کاپولا، اسکورسزی یا ترنتینو هست، و در این فیلم نشان می دهد که الگوی زندگی تبهکاری همان فیلمهائی هستند که آن را فریبنده و باشکوه جلوه می دهند، ولی در ضمن نشان می دهد که زندگی واقعی آنها با الگوی سینمائی اش خیلی تفاوت دارد. بسیاری از آدمهای محل، که بعضی نزدیک به دستجات تبهکاری، نقش های مختلف فیلم را بازی می کنند.

 

گارون می گوید برای او مهم بود به این شخصیت ها نزدیک شود و دنیای مغشوش خاکستری رنگی را نشان دهد که خوب و بد، قانونی و غیرقانونی کنار هم قرار می گیرد. او می گوید قبلش فکر می کرد سیاه یا سفید است وحالا می بیند که خاکستری است.

 

***

  

Gomorra.2مافیائی که ما می شناسیم، مافیای سیسیل است که به آمریکا مهاجرت کرد در قرن نوزده. فیلمهای هالیوودی، گادفادر مثلا، و همه دیگر، در باره این مافیاست. مافیای ناپل، برعکس مافیای سیسیل، در آمریکا، و در فرهنگ عامه، حضور ندارد، اما بزرگترین تشکیلات تبهکاری سازمان یافته در ایتالیا است که به آن می گویند کامورا Camorra، به معنی «دسته» که گفتم اینجا آن را اسطوره ای کرده با تغییر اسم آن به گوموره، متشکل است از صد دسته به هم پیوسته که جمعا 7 هزار تبهکار عضو آن هستند و در همه کاری هست، از مواد مخدر گرفته، تا قاچاق سیگار، اسلحه، آدم برای فحشا. این اولین بار است که حکومت ترور و وحشت این مافیا، به تصویر کشیده می شود، یعنی از عالم واقعیت منتقل می شود به عالم تخیل و سینما...

 

با این حال، ظاهرا و شاید به همین خاطر، این فیلم با فیلمهای دیگر مافیائی فرق دارد. گوموره، فیلم که جایزه اول فستیوال کان را برنده شد و از طرف ایتالیا برای شرکت در اسکار نامزد شده بود، برخوردش نه تنها با فیلمهای مافیائی چینه چیتا و هالیوود متفاوت است، بلکه کتابش هم فرق دارد. کتاب روزنامه نگار روبرتو ساویانو در باره مافیای ناپلی، به سبک شخصی و ذهنی، و به اصطلاح روزنامه نگاری گانزوئی نوشته شده، یعنی خبرنگار خودش و احساسات خودش را وارد موضوعی که گزارش می دهد کرده، اما برخورد سینماگر با همین قصه ها، خیلی خشک تر و واقع بینانه تر است.

  Gomorra-4

از سوی دیگر می توان این فیلم را ادعانامه ای دانست علیه سینمائی که حالا، در خدمت هنر، یا در خدمت فروش گیشه یا هر چه، آمد با استفاده از جذابیت مغناطیسی هنرپیشه های برجسته و همه امکانات نمایشی و ترفندهای بصری، داستانهای مربوط به جنایت و تبهکاری و پول در آوردن از طریق های خشن را در فیلمهای به یادماندنی، جاودانی کرد. خوب، این فیلمها همانطور که الهام بخش تماشاگران و هنرمندان هستند، می توانند الهام بخش تبهکاران باشند.

 

یک فصل از فیلم اساسا به عشق و علاقه و اشتیاقی اختصاص دارد که گنگسترهای این مافیای خشن نسبت به فیلمهای مافیائی هالیوود نشان می دهند. فیلم هائی مثل پالپ فیکشن Pulp Fiction، و گودفلاز Goodfellas و گادفادر البته، برای همین است که در نگاه سرد و خشک و بی عاطفه ای آقای گارون این داستانها در باره خشونت و استیصال را فیلم کرده، شخصیت رنگارنگ و جذاب مثل دونیرو در گودفلاز وجود ندارد، خبری از مادرهای چاق و موسفیدی که در خانه های قشنگ اسپاگتی هم می زدند در فیلمهای مافیائی ایتالیائی، یا خبر از آدمهای خوشپوش و خوش سلیقه ای که بعد از تیراندازی اپرا گوش می کردند، نیست... حتی از موسیقی هیجان انگیز برای خط کشیدن زیر لحظات اوج عاطفی نیامده استفاده کند، و حاصل کار، به قول مانولا درگیس منتقد نیویورک تایمز، یک عکس مقطعی است که انگار از جهنم برداشته باشند. حس اینکه شما دارید جهانی کاملا بیگانه را نگاه می کنید از لحظه شروع فیلم بیدار می شود.

 

گزارش تلویزیونی بهنام ناطقی
گارون، که در آمریکا زیاد شناخته شده نیست، از عوامل زیادی برای جذاب کردن داستانها و واقعیت بخشیدن به آنها استفاده کرده از جمله قاطی کردن مردم عادی محل با بازیگران حرفه ای برای ایفای نقش ها، فیلمبرداری رودست از صحنه ها توسط خودش، لوکیشن های واقعی، ولی افشاگری اش، این فیلم آن را ممتاز می کند، اینکه با لحن صادقانه و بدون اغراق، پهنای قدرت و عملیات این مافیا را نشان می دهد که چگونه دامنه آن به جاهائی که تصورش را نمی توان کرد، گسترش پیدا می کند.

 

به قول منتقد ویلج وویس، جی هوبرمن، این یک نوع تازه ای از فیلم مافیائی است که آن را یکجور رپورتاژ نئورئالیست اسم گذاشته که زیاد وارد شکافتن علت و عمق حوادث نمی شود. منتقد لس آنجلس تایمز، کنت توران، از بی رحمی عمیق داستانها و شخصیت ها تعریف کرده و نوشته در جهان بیرحم این فیلم، هیچ انگیزه یا واکنش انسانی، تنبیه نشده باقی نمی ماند.

ویدیو و دنباله مقاله...

February 16, 2009

Two Lovers

سرگردان بین دو معشوق

 

 

two_lovers_01فیلم «دو معشوق» از کارگردان جوان نیویورکی، جیمز گری به سرگردانی یک جوان محجوب می پردازد بین دو دلداده، و می گویند آخرین فیلم «واکین فینیکس» است به عنوان بازیگر.

 

فیلم «دو معشوق» چهارمین فیلم سناریست و کارگردانش جیمز گری است ولی ظاهرا برای واکین فینیکس، انتهای راه محسوب می شود. چون گفته دیگر در فیلمی بازی نخواهد کرد. چند ماه پیش هم در یک گزارش دیگر، تصویر و صدای خودش را داشتیم که این را اعلام می کرد... ولی اینکه حقیقت دارد یا نه، نمی شود گفت. چیزی که حقیقت دارد این است که این را اعلام کرده.

 

واکین هنوز چهل سالش نشده ولی از بچگی، از 9 سالگی جلوی دوربین بوده... نزدیک به 40 فیلم و سریال بازی کرده در 25 سال گذشته... حالت محجوب و مرددی که دارد، به خیلی از نقش ها، ابعاد غیرقابل انتظار بخشیده، مثل همان نقش سزار رم در فیلم گلادیاتورکه واکین آن را علیرغم سنگدلی و خشونت، آسیب پذیر و نرمخو هم ساخته است.

 

اما در فیلم «دو معشوق» واکین فینیکس، نقش یک جوان ترشیده، کمرو و محجوبی را بازی می کند سی وچند ساله، که هنوز در منزل پدرش یک اطاق دارد، و ظاهرا بعد از اختلال روانی ناشی از شکست عشقی، به دو زن بر می خورد و عاشق هر دو می شود. یکی از آنها با بازی گوئنت پالترو، معشوق یک مرد زن دار است، و دیگری با بازی وینیسا شا، دختر شریک آینده پدرش است در مغازه اطوشوئی. آنها ساکن محله ای در یکساعتی مرکز نیویورک هستند که بیشتر اهالی آن را یهودی های مهاجر از روسیه تشکیل می دهند، محله ای است که جیمز گری، سناریست و کارگردان فیلم آنجا بزرگ شده و سه فیلم قبلی اش را هم آنجا گرفته.

 

فرق این فیلم این است که اولین بار است که نبردهای پلیس و جنایتکاران و تبهکاران سازمان یافته روسی را کنار گذاشته و به روابط انسانی می پردازد که در آنها تیراندازی و اسلحه، تعیین کننده نیستند. یک فیلم جمع و جور عشقی با درک عمیقی از مکان و فضاسازی، که تا ساکن نیویورک نباشی نه می توانی آن را بسازی نه می توانی کاملا حسن آن را درک کنی.

 

***

 two_lovers_3

در سینمای هنری Sunshine در جنوب منهتان، شب پیش از روز عشاق، Valentine's Day هنرمندان فیلم «دو معشوق» جمع شده بودند، برای افتتاح اکران عمومی این فیلم، و از جمله حاضران، واکین فینیکس بازیگر اصلی این فیلم بود که از وقتی اعلام کرده دیگر نمی خواهد در فیلمها بازی کند، ریش گذاشته. خانم گوئنت پالترو می گوید چون هم موطلائی است و هم یهودی، و بنابراین زن آرمانی برای مردهای یهودی.

 

خانم شا می گوید حرفهای واکین در باره نقش، خیلی ذهنی است، چون یک بازیگر متدی است، و به آن صورت در نقش فرو می رود، نه به صورت فکری، چون روشنفکر نیست، بلکه خیلی عاطفی است و این از طرز بازی کردنش هم معلوم است.

 

اما برای خبرنگارها، موضوع کناره گیری واکین فینیکس از بازیگری هنوز تازگی دارد. همبازی او خانم شا می گوید از این خبر ناراحت است چون دیگر نمی تواند با این بازیگر خوب کار کند. برای کارگردان جیمز گری این خبر مهم تر است برای اینکه هواکین نقش اصلی را در تمام فیلمهای او بازی کرده است.

 

  جیمز گری می گوید به دلایل خودخواهانه، از این خبر خوشحال نیست به خصوص که واکین حتی زنگ نزد که خبر را به او بدهد بلکه زنش به او گفت و روی وبسایت در آشپزخانه آن را خواندند در یک وبسایت و واکین مثل راسپوتین ریش گذاشته بود. ولی جیمز گری می گوید البته غمگین شد ولی هواکین دو هفته بعد به او توضیح داد که سی سال است بازی می کند و گفت تو هم بعد از سی سال خسته می شوی از این کار. گری می گوید واکین به او گفته که حرف تازه ای ندارد و دیگر جالب نیست.

 

***

 

two_lovers_1جیمز گری، یکی از امیدهای سینمای آمریکاست که هر چند متولد نیویورک است ولی وقتی در لس آنجلس دانشجوی سینما بود، آنجا استعداد او کشف می شود و با تشویق چند تا از آدمهای حرفه ای که کارهای دانشجوئی او را دیده بودند، در 25 سالگی اولین فیلمش را می سازد، فیلم اودسای کوچک، که در سال 1994 یعنی 14 سال پیش، جایزه دوم فستیوال ونیز را برنده شد. اودسای کوچک اسم یک محله است از ناحیه برایتون بیچ واقع در بروکلین نیویورک، که بیشتر مهاجرهای یهودی، وطبعا تبهکاران و مافیا و قاچاقچیان انسان و اسلحه هم آنجا هستند.

 

  بعد از آن سه تا فیلم ساخته، یکی Yards یا میادین، که یک فیلم سیاه یا Noir بود در باره نقش تبهکاران روسی در فساد در اداره قطار زیرزمینی شهر. فیلم سومش هم یک فیلم سیاه بود دو سال پیش با نام «شب مال ماست» در باره مبارزه تبهکاران سازمان یافته یا مافیای روسی با پلیس بروکلین... با فیلم «دو معشوق» از سیاه سازی بیرون کشیده و به عشق پرداخته، منتهی این عشق هم مثل همه عشق ها نیست.

 

اهمیت این فیلم در این است که مثل دیگر فیلمهای جیمز گری، ما را می برد به جاهائی از نیویورک که کمتر در فیلم ها نشان داده می شود، محلات مردمی شهر، که میلیونها انسان طبقه متوسط زندگی های عادی و بی سروصدائی دور از های وهوی مرکز شهر می گذرانند، زندگی هائی است که شاید نسل هاست تغییر زیادی نکرده.

  two_lovers_poster

شخصیت لنرد، با بازی فینیکس، بین دو زنی که وارد زندگی اش شده اند، سرگردان است. یکی، موطلائی بی قراری است اسیر یک رابطه بن بست با مرد زن دار، که عشق او، وعده ماجرا و زندگی پرمخاطره ای را در دور دستها، در شهری دیگر می دهد، وعده تغییر انقلابی است و فرار از زندگی ای که دارد، اما دختر دیگر، تمثیل تداوم زندگی است به شکلی که هست... چیزی که شاید می خواهد از آن فرار کند.

 

در این فیلم هر چند عاشقانه است، ولی شخصیت واکین فینیکس با همان تردیدی روبروست که در فیلم We Own The Night می بینیم، و به قول ای او اسکات، منتقد نیویورک تایمز، این نقش معادل نقش جوان یهودی آمریکائی در تمام ادبیات و سینمای و تلویزیون معاصر است، یعنی حتی مثل جری ساینفلد، شخصیت مشهور سریال کمدی تلویزیونی، و دهها شخصیت دیگر، در کشش دوگانه ای است یکی به طرف خانواده و وظایف سنتی مذهبی و دیگری، فشار درونی برای رهائی و احراز هویت شخصی وانفرادی، یعنی هم می خواهد پسر خوب باباش باشد هم می خواهد زندگی پرمخاطره، آزادی فردی را تجربه کند. یعنی بین سنت و انقلاب... بین وفاداری به ارزش ها، و ماجراهای ناشناخته.

 

از همه این نقدهای مثبت که بگذریم، باید اشاره کنیم به نقدهای شدیدا تند روزنامه های مردمی، مثل نیویورک پست که نوشته فیلمی است که بی معنی جلو می رود و تنها جاذبه فیلم را یک لحظه از فیلم می داند که یکی از سینه های گوئنت پالترو از سینه بند بیرون می افتد، ولی تماشاگر تا آن موقع دیگر حوصله اش از این فیلم دلتنگ کننده و کسالت بار سر آمده.

 

گزارش تلویزیونی بهنام ناطقی

اما خیلی از منتقدها هم در نشریات سنگین تر، از این فیلم تعریف کرده اند. مثلا جو مورگنسترن در وال استریت جورنال، نوشته هنرمندی که با فیلمهای پلیسی جنائی به شهرت رسیده، حالا استعداد نامنتظر خودش را برای معماهای عشق نشان می دهد. از دید بتسی شارکی در لس آنجلس تایمز، هر چند درونمایه هائی مثل تنهائی و از خود بیگانگی، تازگی ندارند، اما بازی واکین فینیکس کنجکاوی تماشاگر را زنده نگه می دارد. دیوید ادلستاین در هفتگی نیویورک تاکید کرده که علیرغم بازی درخشان پالترو، فیلم در واقع مال واکین فینیکس است که بار دیگر، شگفتی زاست.

ویدیو و دنباله مقاله...

February 15, 2009

Berlinale Winners

جایزه بهترین کارگردانی برای «درباره الی»

در باره الیدیشب، شنبه شب، برندگان در جشنواره برلین، جوائز خودشان را از رئیس هیات ژوری، هنرپیشه انگلیسی خانم تیلدا سوئینتون گرفتند. ظاهرا پیش بینی ها درست از آب درآمد و کارگردانی ایرانی، اصغر فرهادی، در برلین جایزه گرفت، برای فیلم جنجالی «در باره الی.»

رقابت اصلی برای جایزه بهترین فیلم بین «در باره الی» بود و «شیر غم» یا Milk of Sorrow ولی هر دو برنده شدند... فیلم پروئیائی «شیرغم» جایزه بهترین فیلم، خرس طلائی را گرفت و در باره الی جایزه بهترین کارگردانی، خرس نقره ای. جشنواره برلین اعلام کرده بود که هدفش شناساندن فیلمهائی است با محتوای سیاسی از کشورهای مختلف جهان و هیات داوران جشنواره گفتند گزینه های آنها فیلمهائی بودند که غنای تصویری و بیان شاعرانه داده بودند به پیام سیاسی، یعنی سعی کرده بودند بین هنر و پیام فیلمها، توازن برقرار کنند.

غیر از این دو فیلم، دو فیلم دیگر هم جوائز متعدد گرفتند یکی فیلم رودخانه لندن و دیگری فیلم جیگانته که قبلا در باره اش گزارش داشتیم. عصر دیروز، قبل از اعلام جوائز، هنگامی که اصغر فرهادی همراه با بازیگران فیلم «در باره الی» روی فرش قرمز بود، هنوز نمی دانست که یکی از برندگان اصلی جشنواره خواهد بود. اما به زودی معلوم شد که «در باره الی» در رقابت برلین، سرنوشت مشابهی رقابت داخلی در جشنواره فجر پیدا کرده است. فیلم ایرانی «در باره الی» چهارمین اثر «اصغر فرهادی» جایزه خرس نقره ای برای بهترین کارگردانی را در جشنواره برلین دریافت کرد.

فیلم «در باره الی» در باره قضاوت اخلاقی جمعی دوست است در برخورد با فاجعه مرگ دختری تازه آشنائی که همراه آنها برای تفریح و دوست یابی، به شمال سفر کرده است.

اصغر فرهادی بعد از گرفتن جایزه بهترین کارگردانی در برلین، سعی کرد مفهوم فیلمش را برای خبرنگاران تشریح کند. وی گفت برای او بیشتر از مسائل سیاسی، موضوع قضاوت مطرح است، اخلاق و حقیقت. فیلم «در باره الی» واکنش های مشابهی در برلین و تهران در تماشاگران و منتقدانش بر انگیخت.

claudia Llosa اما برنده جایزه اصلی جشنواره، خرس طلائی، فیلم «شیر غم» بود Milk of Sorrows ساخته کلودیا لوسا -- فیلم شیر غم، از بازیگر کارگردان شده، خانم کلادیا لوسا، نخستین فیلمی از پرو که در بخش مسابقه جشنواره شرکت داده شد، ماجرای نسلی است از دخترانی که مادرانشان قربانیان تجاوز جنسی در جریانهای خشونتهای سیاسی ده 1980 و 1990 پرو بودند.هیات داوران فستیوال به ریاست تیلدا سوئینتون، هنرپیشه انگلیسی، جایزه ویژه خود را به یک فیلم دیگر آمریکای لاتین، فیلم جیگانته Gigante اعطا کرد، گخ کارگردان آرژانتینی آن، ادریان بی یننز جایزه بهترین فیلم اول را هم گرفت. جایزه ویژه دیگر داوران، نصیب ماردن آده شد برای فیلم آل آدران Alle Aderan، یا همه دیگر.

جایزه بهترین بازیگر به هنرمند مالیائی سوتیکی کویاته تعلق گرفت به خاطر فیلم «رودخانه لندن» که نقش پدری را بازی می کند در جستجوی فرزند، london_river بعد از حملات مرگبار تروریستی در لندن. و هنرپیشه آلمانی، بریجیت مینیشمایر از برای فیلم اطریشی «همه ی دیگر» Everyone Else جایزه بهترین بازیگر را دریافت کرد، برای بازی نقش زنی پرانرژی در یک رابطه عشقی پیچیده، دومین کار سناریست و کارگردان مارن آده.


فیلم آمریکائی قاصد در باره افسری که مامور رساندن خبر مرگ سربازان به بازماندگان آنهاست، جایزه بهترین سناریو را دریافت کرد برای کار Oren Moverman و Alessandro Camon. جایزه را بازیگر فیلم بن فاستر از طرف آنها دریافت کرد. رئیس جشنواره دیتر کوسلیک گفت از نتیجه کار خوشحال است و می گوید جشنواره 450 هزار بلیط فروخته و حتی یک بلیط نفروخته نداشت که سابقه نداشته، جشنواره ای درون بحران و بر علیه بحران. جشنواره برلین، ضمن اینکه مثل همه جشنواره های دیگر سعی اش این است که ستارگان خبرساز هالیوودی را روی فرشهای قرمز بکشاند، ولی به این می بالد که بیشتر از جشنواره عمده دیگر دنیا، جهانی است.

به قول نویسنده نیویورک تایمز، هیچ چیز بهتر از عنوان فیلم افتتاحیه جشنواره، توصیف تم اصلی این جشنواره نیست، که فیلم اینترنشنال بود یا بین المللی، از کارگردان آلمانی تام تیک ور، آغازی مناسب برای جشنواره ای در باره عبور از مرزهای زبانی و فرهنگی. این نه تنها به این معنی است که از جاهائی دوردست، از کشورهائی مثل ایران و پرو فیلم داشته باشد و به آنها جایزه بدهد، بلکه به این معنی که در خیلی از فیلمها، مثل همان فیلم اینترنشنال، موضوع و داستان در باره عبور از مرزها بود، فیلم توفان مثلا از کارگردان آلمانی هانس کریستین اشمیت در باره محاکمه یکی از جنایتکاران جنگی بوسنی هرزگوین گرفته، تا فیلم مطرح جشنواره London River. از کارگردان الجزایری تبار فرانسوی رشید بوشارب، که اصلا در باره درک متقابل قومی و فرهنگی است که در آن یک بیوه زن انگلیسی مذهبی با بازی برندا بلتین، و یک آفریقائی مسلمان با بازی سوتیگی کویاته، تصویری مثبتی از شهر چند ملیتی لندن می دهد که در آن این مادر و پدر متوجه می شوند که فرزندانشان که در جریان انفجار تروریستی قطارها ناپدید شده اند، عاشق و معشوق بودند.


خط سیاسی مثل اینکه در فیلم برنده جایزه اول هم مطرح بود، فیلم «شیر غم.» کلودیا لوسا، کارگردان پروئیائی، که یکی از هنرپیشگان برجسته آمریکای لاتین هم هست، با فیلم شیرغم، دومین کارش را ارائه داد و این اولین فیلمی است از پرو که در جشنواره برلین در بخش مسابقه شرکت داده می شد. فیلمی است که واقعی گرائی جادوئی را قاطی کرده است با یک نگاه تلخ به حاصل جنگهای چریکی در پرو، و جنایتهای چریکهای «راه درخشان» یا Shining Path ... موضوع فیلم این است که یک بیماری از راه شیر مادر به یک نسل از دختران منتقل شده که همه بچه های تجاوز جنسی هستند.


گزارش تلویزیونی بهنام ناطقی
هنرمندان فیلم ایرانی «در باره الی» خیلی تلاش کردند بگویند در میان این همه فیلمهای سیاسی، کار آنها سیاسی نیست... ولی باید گفت «سیاسی» مفاهیم متفاوت دارد. یک تم جهانی در این فیلم هست، موضوع قضاوت اجتماعی، و برداشتی که فرد یا جامعه می توانند از اخلاق داشته باشند، ولی خوب، از آن لایه که بگذریم، این فیلم، به قول منتقدانی که آن را دیده اند، دنباله نگاهی است که اصغر فرهادی در فیلمهایش دارد به وضع طبقه متوسط در ایران... ولی موفقیتی است برای این هنرمند، و برای نسل تازه هنرمندان سینمای ایران... که حتما در آینده بیشتر در باره اش مطلب خواهیم داشت.


ویدیو و دنباله مقاله...

February 12, 2009

M.I.A.: Rapper, Pan-Ethnicist

چریک جنگلها و ملکه کلوپها: مایا

MIA on Grammys Stageهنرمند تامیل تبار انگلیسی، که با نام M. I. A. کار می کند، به خاطر نوآوری در موسیقی و شعرهایش، مورد توجه ناظران گرایش های فرهنگی نوین درغرب است. این یکشنبه آینده، خانم مایا، که حامله است، از یک طرف منتظر وضع حمل خواهد بود و از طرف منتظر گرفتن جایزه اسکار.

هفته پیش بعد از پخش مراسم گرمی، خیلی مطبوعات در باره اجرای عجیب مایا در مراسم گرمی صحبت می کردند، همراه با چهارتن از برجسته ترین «رپر» های آمریکا.

در سه سالی که از مطرح شدن مایا در موسیقی جهان می گذرد، این هنرمند از تالارهای شلوغ و چند ملیتی زیرزمینی کلوپهای لندن، به یک ستاره بین المللی تبدیل شده، و سال 2009 برای او سالی سرنوشت ساز است، برای اینکه آلبوم آخر او، Kala که سال پیش بیرون آمد، را دهها منتقد در سراسر دنیا در فهرست بهترین آلبوم های سال قرار دادند، هجدهمین آلبوم دنیا بود از نظر فروش در فهرست دویست آلبوم پرفروش بیلبورد، و در فهرست موسیقی الکترونیک و رقصی، شماره یک شد. غیر از اینها، خیلی ها در آمریکا که اسم او را نشنیده بودند، به کارش علاقمند شدند با شنیدن ترانه Paper Planes او در آنونس فیلم پاین اپل اکسپرس Pineapple Express، و بعد هنرمند موسیقی رپ، یک تکه از این ترانه را برداشت لوپ کرد و بر اساس آن یکی از پرفروش ترانه های سال را ساخت، Swagger Like Us که یکشنبه شب هفته پیش در مراسم جایزه گرمی، مایا با شکم حامله رفت روی صحنه این ترانه را اجرا کرد همراه چهار غول موسیقی هیپ هاپ دنیا، غول هائی که از آن بزرگترش را نداریم، یعنی جی زی، خود کانیه وست، تی آی و لیل وین، که آلبوم های هر چهار تای آنها سال پیش هفته ها در راس پرفروش ترین آلبوم های روز بود.

کار مایا از نظر فرهنگی خیلی جالب است برای اینکه ضمن اینکه خودآگاهی قومی شدیدی دارد و رابطه با فرهنگ تامیل ها و هند و جنوب آسیا، ولی با استفاده از موسیقی سیاهپوستهای برزیل و طبله هندی و انواع موسیقی اقوام مختلف، نوعی اختلاط اقوام را تبلیغ می کند که عکس فلسفه ناسیونالیسم قومی است که پدر او تبلیغ می کرد. پدر مایا، یکی از متفکران جنبش اصلاح طلبان تامیل در سریلانکاست و او سالها همراه با پلنگهای تامیل در جنگل زندگی کرده، حالا از نظر فرهنگی، پیوندی است بین زندگی مبارزه چریکی در جنگلها و فرهنگ زیرزمینی کلوپهای لندن.

در میان ده جایزه اسکاری که فیلم اسلامداگ میلونر نامزد آن است، یکی هم برای ترانه O Saya حاصل همکاری هنرمند تامیل تبار انگلیسی معروف به MIA است -- ام ای ای با آی آر رحمان، آهنگساز فیلم. ام آی ای، که اسم اصلی اش Maya Arulpragasam است و نوجوانی خود را همراه با پدرش که از رهبران چریکهای جدائی طلب تامیل در سریلانکاست، در جنگل گذرانده، ترانه های او در آلبوم جدیدش، نه تنها برای جایزه اسکار، بلکه برای جوائز گرمی و بریت و دهها جایزه دیگر موسیقی نیز نامزد شده اند.

خانم MIA که به شدت حامله است و در انتظار وضع حمل، در لس آنجلس به سر می برد، می گوید هر روز سال جدید برای او خبر تازه ای داشت، یک روز بریتز، روز دیگر گرمی و روز بعد اسکار. او می گوید وقتی ترانه خودش را روی فیلم دید، به گریه افتاد و صورتش را پنهان کرد که دنی بویل آن را نبیند. انگار یک ویدیو کلیپ پرخرج برای آهنگ او ساخته شده بود. مایا می گوید ترانه اوسایا که در فیلم اسلامداگ میلیونر استفاده شده را خودش بیرون داده بو چون آن را موقعی نوشت که هنوز قراردادی برای انتشار البومهایش نداشت. او می گوید فکر کرد انتشار این ترانه برای این بود که کار خوبی برای ای آر رحمان و مردم هند و تامیل کرده باشد که در عین حال، این ور دنیا هم خواستار دارد.

خانم مایا، با هنرمندان برجسته رپ آمریکا جی زی، کانیه وست، تی آی و لیل وین روی صحنه حوائز گرمی در اجرای ترانه Swagger Like Us از کانیه وست همکار ی کرد اما می گوید قبل از این کار می ترسید در حالیکه 9 ماه بار دار است، روی صحنه رفتن باعث وضع حمل زودرس شود.

خانم مایا در سه سال اخیر، دو آلبوم عمده بیرون داده است، با ترانه هائی پر از نقد اجتماعی و سیاسی، که نقدهای خوب گرفت و در دنیای موسیقی زیرزمینی موفق بود، ولی وقتی ترانه های او در فیلم هالیوودی پاین اپل اکسپرس مورد استفاده قرار گرفت، خانم میا شهرت خانم مایا از زیرزمین فراتر رفت. آلبوم اول مایا را منتقدها در آمریکا و بریتانیا به خاطر نوآوری های آن در موسقی و به خاطر ترانه های اجتماعی آن، ستودند. او می گوید ساختن دو آلبوم در دوران ریاست جمهوری جرج بوش کار ساده ای بود برای اینکه هر روز صبح از عصبانیت خود الهام می گرفت برای ترانه هائی در باره د نیائی بهتر. خانم میا می گوید ترانه هایش هم از نظر بصری و هم از نظر مد و هنر و چیزهای دیگر، با معنی هستند و مردم را با ایده های تازه خوراک می دهند.

گزارش تلویزیونی بهنام ناطقی
نخستین آلبوم مایا سه سال پیش پر از اشاره های آشکار به نبرد چریکی پلنگهای تامیل علیه دولت سریلانکا ست. خانم مایا می گوید وقتی با استودیو قرار داد بست به او گفتند در آمریکا نخواهد توانست کار کند، ولی می گوید جوابش این بود که اگر انگلیس در دهه 1980 آدمی مثل بوی جرج را به موسیقی آمریکا معرفی کرد که یک ترنس سکسوال است با موسیقی رگی، حالا هم شاید نوبت یک به اصطلاح «تروریست خواننده» باشد. نخستین آلبوم مایا، Arular بحث گسترده ای را دامن زد در باره اصالت این هنرمند، و اینکه آیا ترکیب بی پروای سبکها و فرهنگها، یک اطوار هنری است یا ناشی از درک تازه ای از زمانه. مایا می گوید فعلا که نمی توانتد پرواز کند در لس آنجلس مانده است و مشغول کار است در حالیکه فکر می کرد به خاطر حاملگی نتواند کاری بکند، ولی می گوید حاملگی تمرکز بیشتر به او داده است.

ویدیو و دنباله مقاله...

February 11, 2009

The International

بین المللی، سقوط نظام بانکی

 

 

Internatioal_1فیلم اینترنشنال، یا «بین المللی» یک فیلم پرخرج پلیسی حادثه ای، از کارگردان آلمانی «تام تیک ور» Tykwer که هفته پیش برنامه افتتاحیه جشنواره بین المللی فیلم برلین بود و جمعه این هفته در سراسر آمریکا اکران می شود. حالا که در کشورهای اروپائی و آمریکا صحبت از هزارها میلیارد دلار کمک برای جلوگیری از ورشکستگی بانکهاست، فیلم «اینترنشنال» ظاهرا زده وسط خال، و خیلی به موقع دارد یک موضوع روز را مطرح می کند.

 

این نکته ای است که دست اندر کاران فیلم در مصاحبه ها خیلی به آن می بالند، اما پروژه ساخته شدن یک فیلم معمولا دو سه سال و گاهی حتی پنج شش سال قبل از رسیدن فیلم به پرده سینماها آغاز می شود، بنابراین، ارتباط موضوع یک فیلم به بحث روز، همیشه اتفاقی است، و ضمنا نشان می دهد که هیچ چیز زیر این آفتاب تازگی ندارد. فیلم اینترنشنال، در باره فساد در بانکداری بین المللی هست، اما فساد یا سودجوئی که بحران مالی و اقتصادی کنونی را در دنیا ایجاد کرد، بلکه سناریوی فیلم ملهم از یک افتضاح دیگر بانکداری بین المللی است در دهه 1990 Bank of Credit and Commerce International یا BCCI که بانک بزرگی بود که یک سرمایه دار پاکستانی به اسم عابدی آن را در کراچی باز کرد و بعد از بیست سال وقتی سرمایه بانک به 20 میلیارد دلار رسیده بود و در 78 کشور 400 شعبه زده بود، و طوری سازمان یافته بود که همه معاملاتش مخفی بود، اصلا سازمان جاسوسی خودش را داشت... این بانک در سال 1991 در بریتانیا و آمریکا متهم شد پولشوئی و فساد به خصوص برای قاچاقچیان بزرگ مواد مخدر، دلالان اسلحه و حتی تروریستها...  «بین المللی» فیلمی در باره سقوط این بانک، کار تازه ای است از یک فیلمساز آلمانی به نام تام تیکور Tykwer که ده سال در سال 1996 با فیلم «لولا بدو لولا» یکباره در دنیا ترکید.

 

به خاطر توانائی اش در ساختن یک فیلم کاملا پرتحرک و سریع که اصلا موضوعش تحرک سریع بود. این توانائی خیره کننده بصری را تام تیکور با فیلم بعدی یعنی «عطر» Perfume به سطح بالاتری برد، فیلم فراموش نشدنی ای که در آن با استفاده از همین تکنیک فیلمسازی بصری کینه تیک، یا حرکتی، بو را به تصویر کشیده بود . در فیلم « اینترنشنال» با شرکت ستاره روز فیلمهای حادثه ای، کلایو اوئن، در کنار نیومی واتز، آقای تام «تیک ور» تولید شرکت کلمبیا، بزرگترین پروژه سینمائی است که تیکور تا به حال دست گرفته.

 

***

 

Internatioal_2کلایو اوئن می گوید برای او جذاب بود بازی نقش آدمی که با پیگیری وسواس آمیز و تعهد و اعتقاد، تلاش می کند دیگران را وادار کند حرفش را باور کنند. او می گوید این شخصیت، آدم جایز الخطائی است و ضعف های زیادی دارد و زندگی خصوصی اش، آشفته است، و تعقیب این بانک، زندگی اش را به هم ریخته اما به اخلاق پایبند است. مامور پلیس بین الملل از یک دادستان با بازی نیومی واتز کمک می گیرد.

 

کارگردان تام تیکور می گوید همه ما از این ناراحت هستیم که سیاستمدارانی که به آنها برای اداره کشورهایمان رای داده ایم، ممکن است واقعا کسانی نباشند که زمام امور را در دست دارند و نظام اقتصاد جهان در دست کسانی است که ما نمی بینیم ولی نفوذشان در زندگی ما تشویش برانگیز است.

 

صحنه های فیلم در سه قاره فیلمبرداری شده اند. شهرهای پاری، نیویورک و مراکش، بیشتر از جاهای دیگر. تام تیکور می گوید فیلمبرداری در کشورهای مختلف را به این دلیل دوست دارد که همیشه چیزهای تازه برای موثرتر و خلاقه تر کارکردن کشف می کند. نیومی واتز می گوید فساد به قدری عظیم است و گسترده و فراگیر، که افشاگری و اثبات آن غیرممکن می شود و آدمهائی که باید بر آن نظارت کنند، همانها هستند که از فساد سود می برند.

تام تیکور می گوید می خواست معماری مثل یکی از شخصیت های فیلم، تاثیر عاطفی بر رویدادها داشته باشد. اما قطعه محوری معماری در فیلم، موزه گوگنهایم نیویورک است شاید به دلیل اینکه در مرکز محدوده زمانی مورد بحث فیلم است و به خاطر مدور بودن آن، تاثیر سرگیجه آوری دارد که باعث می شود قهرمان فیلم، توازن و تمرکز خودش را از دست بدهد.

 

***

 Internatioal_3

  این فیلم قاعدتا باید از موقع شناسی اتفاقی خودش بهره ببرد، با توجه به وضع بانکها این روزها در آمریکا و احساسات عمومی که نسبت به آنها وجود دارد. ولی به قول شیلا جانسن، منتقد دیلی تلگراف، زیاد هم موقع شناس نیست، چون اگر یک کم صبر کرده بود، آن بانک هم که در این فیلم می بینیم چطور با راه انداختن جنگ های داخلی و جنگ های منطقه ای، موشک و ضد موشک به هر دو طرف مخاصمه می فروخت برای اینکه بعدا به یکی میلیاردها دلار پول قرض بدهد برای بازسازی، خود به خود به خاطر فقیرتر کردن مشتریهاش، ورشکسته می شد، هر چند که در این صورت هم لابد باید مثل بانکهای بزرگ دنیا که این روزها میلیاردها دلار کمک دارند به عناوین مختلف دریافت می کنند از بیت المال کشورها، لابد بانک اعتبار و بازرگانی بین المللی هم، دست گدائی دراز می کرد طرف دولتها... یکی از عناصری که در جریان افتضاح عظیم بانک اعتبار وبازرگانی بین المللی، در معرض اتهام قرار گرفت، یکی از به اصطلاح شاهزادگان یا امیرزادگان امارات متحده عربی بود که در سال 1991 بزرگترین سهام دار این بانک بود.

 run-lola-run

داستان فیلم «اینترنشنال» زیاد هم غیر واقعی نیست، حالا شاید جنایتها، یعنی کشتن شهود کلیدی علیه بانک، که در فیلم به بانک نسبت داده می شود، ساختگی باشد، برای درست شدن داستان فیلم، اما اسم بانکی که در فیلم موضوع تحقیق وسواس آمیز این کارآگاه پلیس بین المللی است، «اعتبار و بازرگانی بین المللی است، اسمی که فقط در آن لغت بازرگانی با تجارت عوض شده، یعنی در فیلم می گویند Business در حالیکه اسم آن بانک Commerce داشت... منتقد دیلی تلگراف لندن نوشته خیلی سعی می کنند این فیلم را با به روز کردن داستان، فیلمی در باره مضار جهانی شدن و فساد جلوه بدهند، اما نمی شود انکار کرد که موضوع آن مربوط به تیترهای روزنامه های ده پانزده سال پیش است.

 

همانطور که اشاره کردیم، این فیلم از پس فردا در آمریکا اکران سراسری می شود، به عنوان یک فیلم پلیسی – حادثه ای بزرگ هالیوودی، ولی حضورش به عنوان یک فیلم پرخرج هالیوودی در برنامه افتتاحیه جشنواره برلین یک کم تعجب آور است.هر فیلمی که هنرپیشه های بزرگ داشته باشد و بودجه بزرگ، و استودیوی بزرگی مثل Columbia Pictures که یکی از واحدهای شرکت ژاپنی سونی است، در آن سرمایه داشته باشد، هالیوودی به نظر می رسد ولی این حرف دو اشکال دارد، یکی اینکه هالیوودی یعنی چی، و دوم اینکه آیا هالیوودی بودن یا به اصطلاح منتقدهای قدیمی ایران، تجاری بودن یک فیلم، دلیل بد بودن آن است؟

 

perfume_photoاین موضوعی است که به خصوص در جشنواره های سینمائی اروپائی، مثل جشنواره برلین، که مدعی نمایش فیلمهای هنری و سیاسی از کشورهای مختلف جهان است، بیشتر مطرح می شود چون به قول استفانی زکرک، منتقد نشریه وزین و پرسابقه اینترنتی سالن دات کام، خیلی از منتقدهای اروپائی، که ذاتا به فیلمهای کوچک و جمع و جور و هنری سینمای مستقل گرایش دارند، به صورت غریزی، علیه فیلمهای پرخرجی که برای مخاطب انبوه ساخته می شوند، و بخت تجاری شدن دارند، موضعگیری منفی دارند. این منتقد نوشته این حرف به خصوص عصبانی اش می کند وقتی در باره فیلم پلیسی زیبا و عجیب تام تیک ور بیان می شود ولی این منتقد تاکید کرده که سوای سرمایه این فیلم و هنرپیشه های طراز اول و هزینه ای که برای آن شده، هیچ جای فیلم «اینترنشنال» ربطی به فیلمهای بنجل و بازاری ندارد، بلکه کمتر پیش می آید که هنرمندی از سرمایه ای که در اختیارش بوده، اینطور هوشمندانه استفاده کرده باشد.

 

تقریبا همه منتقدها، از جذابیت معماری در این فیلم ستایش کرده اند و به خصوص، معماری موزه گوگنهایم، ساختمان مدوری که فرنک لوید رایت سال 1947 برای نیویورک ساخته، یکی از شاهکارهای معماری عالم است و در 15 دقیقه اخر فیلم، که تمامش در موزه گوگنهایم می گذرد، تام تیک ور با طراحی حیرت انگیز رقص آدمها ودوربین در جریان تیراندازی و تعقیب و گریز عجیب و غریب، از این ساختمان تعریف سینمائی جدیدی بدست می دهد... البته باید اشاره کنم که تمام این صحنه ها را در یک ماکت عظیم از موزه فیلمبرداری شده، نه خود موزه... خانم زکرک می گوید وقت آن رسیده آنها که سینما را دوست دارند، از کوبیدن هالیوود دست بردارند و به خود فیلمها بپردازند برای این که در این دوره و زمانه، واقعا خودهالیوود هم نمی داند هالیوودی یعنی چی. 

 

یکی از جاذبه های اصلی فیلم، سوای کارگردانی خیره کننده تام تیک ور، حضور کلایو اوئنز است که در سالهای اخیر به صورت یک ضد قهرمان در فیلمهای حادثه ای و پلیسی، به یک ستاره بین المللی تبدیل شده است، اینجا هم نقش کارآگاه غمگین و پاکباخته را دارد. سارا وود منتقد هالیوود ریپورر، اوئن را با دون کیشوت مقایسه کرده، و نوشته اول اوئن این نقش را طوری بازی می کند که اول به نظر می رسد این آدم در یک فیلم دیگر قرار دارد، ولی به تدریج، و به خصوص وقتی به نیویورک می رسد، جا می افتد.

ویدیوی گزارش تلویزیونی بهنام ناطقی
این منتقد یادآور شده که اینجاهم مهارت های سینمائی تام تیک ور، از توانائی اش در داستانگوئی فراتر می رود، اما کمبودهایش در ساختن رابطه ها را با توانائی خارق العاده اش در استفاده از تمثیل های بصری، جبران می کند.

 

برخلاف فیلمهای فرمولی، در این فیلم سعی نشده رابطه عشقی و رمانتیکی بین کارآگاه قهرمان و ستاره فیلم و زن همراهش به وجود بیاید، و به قول منتقد آسوشیتدپرس، کریسی لومایر، تماشاگر هیج احساس کمبود نمی کند. این منتقد یادآور شده که این فیلم با تم توطئه بین المللی، نظام ماکیاولی اقتصاد و انتقاد از جهانی شدن، طبعا می خواهد چیزی بیشتر از یک فیلم پلیسی محض باشد و همینطور هم هست.

 

ویدیو و دنباله مقاله...

February 9, 2009

About Elly

«در باره الی» همزمان در برلین و فجر 

 

 

golshifteh_farahani_in_Berlinهفته پیش حضور گلشیفته فراهانی در میان بازیگران فیلم «در باره الی» نزدیک بود باعث جلوگیری جمهوری اسلامی از نمایش این فیلم در جشنواره دولتی «فجر» بشود. علت آن، بازی گلشیفته فراهانی در فیلم «پیکره ای از دروغ» و رفتن او روی فرش قرمز در نیویورک بدون حجاب اسلامی عنوان شد. اما سرانجام با مداخله مقامات بالای حکومت اسلامی، این فیلم به برنامه جشنواره فجر بازگشت.


در این فیلم، شخصیت الی، که خانم فراهانی نقش دوست او را بازی می کند، غیبش می زند و بعد، قضاوت جمع در باره او شروع می شود به تغییر کردن-- همانطور که رفتن خانم گلشیفته به نیویورک و غیبتش از صحنه موجب مطرح شدن خیلی قضاوت ها شد. حالا، فیلم «در باره الی» از توقیف آزاد شد، در پنج سینما اکران شده و قبل از آن هم در نخستین ساعات یکشنبه، یعنی بعد از نیمه شب شنبه، این فیلم را برای خبرنگاران و منتقدان دazر ایران نمایش دادند، و جالب است که واکنش های اولیه منتقدان به فیلم «در باره الی» در داخل و خارج از ایران تمجید آمیز بود و خیلی ها در ایران، هر چند با احتیاط، آن را یک شاهکار سینمائی توصیف کردند.

 

***

 

گزارش تلویزیونی بهنام ناطقی
در فیلم «در باره الی» گلشیفته فراهانی نقش سپیده، دوست الی معلم جوانی را بازی می کند که وقتی در جریان سفر شمال با چند خانواده، ناگهان غیبش می زند، فضای فرحبخش سفر آنها، یکباره تیره و تار می شود.

در برلیناله، حضور خانم گلشیفته فراهانی که مدتی است خارج از ایران به سر می برد، روی فرش قرمز، در کنار هنرمندان دیگر فیلم، خانمها مریلا زارعی و رعنا آزادی ور، که از ایران آمده بودند، خبر ساز شد. خانم گلشیفته گفت از برلین خیلی خوشش آمده و شاید روزی بخواهد آنجا زندگی کند. نمایش فیلم «در باره الی» از تولیدات داخل کشور در جشنواره برلین، با اعتراض جمعی از مخالفان حکومت اسلامی روبرو بود که انتخاب فیلم را تائید سیاستهای فرهنگی نظام حاکم بر ایران، تعبیر کردند.

 

یک تظاهر کننده به خبرگزاری رویتر می گوید رئیس جشنواره «دی یتر کوسلیک» به رژیم خطرناکی سکو داده و به آن امکان داده بنیادگرائی را در آلمان قابل عرضه بسازد. رئیس جشنواره گفت دلیل تظاهرات علیه خودش را نمی داند و افزود معترضانی که او را آیت الله کوسلیک می نامند، بهتر است قبل از اعتراض کردن، اول فیلم در باره الی را ببینند. تظاهرکنندگان به خصوص تاکید داشتند که با نظام روحانیون ایران نباید مذاکره ای صورت گیرد. بعد از نمایش موفقیت آمیز فیلم در باره الی در روزهای آغازین جشنواره برلین، که پیش بینی جایزه خرس طلائی را به دنبال داشت، هنرمندان، بر جهانی بودن قصه فیلم تاکید کردند. رعنا آزادی ور گفت در همه کشورها موضوع قضاوت ها و پیشدواری های ناروا مطرح است. اصغر فرهادی نیز در مصاحبه ها، تاکید کرد که فیلمش حاوی پیام سیاسی نیست.

 

***

 

فیلم «در باره الی» را غیر از یک عده تماشاگر جشنواره در تهران و برلین، هنوز کسی ندیده. جذابیت داستان فیلم برای منتقدها، ظاهرا در ابهام آن است.

 

فیلم، با سفر سرخوش دسته جمعی به شمال شروع می شود با وعده یک همسریابی خوش یمن شروع می شود بین جوانی که از آلمان آمده و الی، معلم مجردی که تلخی کشیده در زندگی، ولی در جریان این سفر شمال، به خصوص بعد از گم شدن الی، شاهد حرفهای ضدو نقیض هستیم در باره الی، و در واقع، شخصیت الی، به صورت یک معما باقی می ماند، حتی بعد از اینکه می بینیم دچار فاجعه شده است، معلوم نمی شود چرا بدون اینکه به نامزدش خبر بدهد، به این سفر آمده، آن هم سفری برای آشنائی با یک همسر احتمالی.

 

در باره الیاین چهارمین فیلم اصغر فرهادی است که در فیلمهایش معمولا به مسائل طبقه متوسط ایران و برخورد حریم خصوصی با عمومی می پردازد. فیلمهایش در جامعه ایران طنین بزرگی دارند، به خاطر اینکه دست می گذارد روی دو دیدگاه مختلف و متناقض، دو طرز برخورد با زندگی، دو طرز رفتار اجتماعی از لباس پوشیدن گرفته تا حرف زدن، یکی در حریم خصوصی با دوستان و آشنایان، و دیگری در جامعه... جامعه ای را نشان می دهد که در آن مردم برای این روزگار معمولی خود را بگذرانند ناچارند از صبح تا شب به خودشان و به همدیگر دروغ بگویند. الیسا سایمون، منتقد ورایتی یادآور شده که فرهادی در هر چهار فیلمش یعنی چهارشنبه سوری، شهر زیبا، و رقص در غبار، نوری روشنگر می اندازد بر فرهنگ دروغ و پنهانکاری که تبدیل شده است به لازمه زندگی در جامعه مدرن ایران.

 

در ایران هم منتقد روزنامه اعتماد، آرش خوشخو، فیلم «در باره الی» را تراژدی سقوط طبقه متوسط ایران می داند که در کشاکش خطوط قرمر و قوانین رسمی و عرف ها و سنت ها و بایدها و نبایدها، از یک طرف به افسردگی عمیق دچار است و از طرف دیگر، دنبال فرصت های کوتاه برای شادمانی های زودگذر می گردد.

 

مدتها بود فیلمهای ایرانی در جشنواره های خارجی کمتر جلوه می کرد. ظاهرا سرنوشت در باره الی متفاوت است. در حالیکه چند روز از نخستین اکران های این فیلم در ایران و در جهان نمی گذرد، از نقدهای اولیه چنین بر می آید، و حتی بعضی امکان گرفتن جایزه عمده در این جشنواره را برای فیلم پیش بینی کرده اند. لی مارشال، منتقد اسکرین اینترنشنال، نوشته «در باره الی» یکی از قابل ملاحظه ترین فیلمهائی است که در سالهای اخیر از ایران بیرون آمده و دبورا یانگ، منتقد هالیوود ریپورتر، توانائی اصغر فرهادی در نمایش دردهای طبقه متوسط ایران را بی رقیب می داند.

 

About_Elly_3در داخل کشور هم از آن خیلی تعریف کرده اند. خیلی از منتقدهای ایرانی، آن را شاهکار می دانند. امیرپوریا در اعتماد عمق عاطفی و اخلاقی فیلم را ستایش کرده و جواد طوسی، برخلاف دیگران که موشکافی در سقوط طبقه متوسط را محور توجه اصغر فرهادی دانسته اند، می گوید هر چهار فیلم اصغر فرهادی، تم مشترکشان «تقدیر» است. ولی او از اینجا به بحث قضاوت های غیرمنصفانه کشیده می شود.

 

علی اصغر سید آبادی، در اعتماد ملی، می نویسد این فیلم به ما نشان می دهد که قضاوت چقدر هولناک است، و یاد آور شده که این یک فیلم اخلاقی نیست یعنی برخلاف مثلا کارهای مجید مجیدی، نمی خواهد درس اخلاق به بیننده بدهد، اما در باره اخلاق است. چیزی که منتقدهای جراید ایران، به زبان های مختلف به آن اشاره کرده اند، همین معما ماندن جنبه اخلاقی فیلم و پرهیز فیلم از قضاوت است و جالب است که خود اصغر فرهادی در مصاحبه ای اشاره می کند که این را در همه جنبه های ساختن فیلم هم رعایت کرده، مثلا انتخاب ویلا، که نمی خواست در معماری یا موقعیت آن، چیز خاصی باشد که آن را به طبقه یا گروه یا دوره خاص یا سلیقه خاص مرتبط کند. این را در انتخاب رنگ دیوار و دکور ویلا رعایت کرده، و حتی در چیدن شخصیت ها به فاصله مساوی از دوربین، برای اینکه وزن همه مساوی باشد در تصویر.

 

جواد ماه زاده در ویژه نامه اعتماد ملی نوشته پرسش های فیلم تا انتها می مانند و حتی مرگ او معما را حل نمی کند، بلکه به آن دامن می زند، چون ما همچنان می دانیم برای چی به این سفر رفته بود. از دید این منتقد، اصغر فرهادی فیلمساز تلخی است و تلخی این فیلم هم نه از مرگ الی، بلکه از مکتوم ماندن شرافت و وفاداری الی ریشه می گیرد و اینکه آن ظن اطرافیان به او حقیقت دارد یا نه. منتقد دیگری در اعتماد ملی، گیسو فغفوری، نوشته بحث بر سر خیانت و دروغ گفتن نیست. اینها هست و اینها نیست. فاجعه ای بزرگتر در راه است و قرار نیست درس اخلاق بگیرید ولی با یک سئوال اخلاقی بزرگ روبرو می شود و مثل تمام فیلمهای ترسناک در پایان خوشحال می شود که جای آنها نیستند.

ویدیو و دنباله مقاله...