February 1, 2009

New in Town

«تازه وارد» در یخبندان عشق

 

 

New_In_Town_3

هر سال می بینیم که بهترین ها، برندگان جوائز و چهره های داغ سینما در سینمای کشورهای مختلف دنیا را تهیه کنندگان آمریکائی می آوردند برای روح تازه دادن و جهانی کردن فیلمهای آمریکائی، ولی برای هنرمندهای مستقلی که در شرایط جمع و جور و با سناریوی خودش و. در کشور خودش، فیلم موفق و جایزه بگیر ساخته، و به اصطلاح ماهی بزرگی بود در حوض کوچک، حالا چالشش این است که از حوضچه به دریا وارد می شود، و باید خودش را تطبیق بدهد با شرایط تولید حرفه ای در سینمای آمریکا و کار با ستارگان هالیوود...

 

کارگردان تازه وارد، یوناس المر، ده سال پیش با فیلم Let's Get Lost در دنیا مطرح شد و در این ده ساله، دو سه تا فیلم جایزه بگیر دیگر در خود دانمارک ساخته، کار اصلی اش کارگردانی تلویزیون و اگهی و ویدیو کلیپ بوده... ولی یوناس المر در اولین فیلم آمریکائی اش، با چالش سخت تری از تغییر محیط کار از حوضچه به دریا روبرو است و آن این است که باید تفاوت های فرهنگی و رفتاری و تفاوت میان طرزتلقی مردم از دنیا و آخرت بین دو ناحیه مختلف آمریکا را تصویر کند، که موضوع کمدی در این فیلم است. در این کمدی عشقی، مانعی که سر راه عشق قرار دارد، تفاوت بین میامی آفتابی و جهانشهری است، با شهرکی در مینه سوتای ابری و برف زده.

 

در فیلم «تازه وارد» رنه زیگر در نقش لوسی، تنها مدیری است که حاضر می شود وسط زمستان از میامی به مینه سوتا برود. خانم زل ویگر می گوید شخصیت او لوسی هیل، یک زن خیل جدی و مدیری سختگیر و بلندپرواز است که می داند چی میخواهد و خیلی زرنگ است. لوسی هیل با این هدف به مینه سوتا می رود که ماموریتش را انجام دهد و پاداش بزرگی بگیرد در بازگشت به میامی، ولی آمادگی آن را ندارد که مردم شهرک نیوآلم، دلش را بربایند.

 

New_In_Town_2کارگردان یوناس المر می گوید لایه های متعددی در این داستان است، یک داستان دراماتیک، یک قصه شیرین عشقی، و کمدی فیزیکی، و همه خوب با هم ترکیب شده بودند و سعی او این بود که جهانی بیافریند که به همه این سطوح مختلف فرصت ابراز وجود داده شود، برای جالب کردن و سرگرم کننده کردن فیلم.

 

آشنائی با بیوه مرد جوانی با بازی هری کانیک جونیور، سرنوشت شخصیت لوسی هیل را در سفر مینه سوتا، تغییر می دهد. هری کانیک جونیور می گوید این کارگردان دانمارکی که انگلیسی زبان دومش است، دارد یک کمدی عشقی آمریکائی درست می کند مبتنی بر طنز محلی، و استعداد زیاد تری لازم دارد برای معنی بخشیدن به این چیزها. کارگردان می گوید داستان سرگرم کننده ای است و با اینکه خودش دانمارکی است شخصیتهای سناریو را به راحتی درک کرد و تصور می کند که همه بتوانند به این نیازهای اساسی و امیدها، رابطه برقرار کنند.

 

***

 

New_In_Town_posterظاهرا از آن فیلمهاست که همه پایانش را قبل از شروعش می دانند. برای همین هم پیش بینی می شد حدود 15 میلیون بفروشد در این سه روز اول اکرانش، که یعنی مقام هشتم را پیدا می کند در میان ده فیلم پرفروش روز. ولی قابل پیش بینی بودن نتیجه قصه، زیاد تقصیر این فیلم نیست، بلکه خاصیت این نوع سینماست، و مانع ساخته شدن کمدی های رومانتیک موفق و به یادماندنی ای مثل «وقتی هری سلی را ملاقات کرد» نشده. چه داستانی مناسب تر از قصه ای که در آن یک زن از خودراضی که جز اعداد و ارقام و اصطلاحات قلمبه سلمبه مدیریت بازرگانی چیز دیگری بلدنیست، در اثر برخورد با آدمهای عادی و خوش قلب یک شهر دورافتاده و بی ادعا، انسانیت خودش را کشف کند؟ به قول منتقد باستون گلوب، تای بر، قلب این فیلم مثل یک شومینه هیزمی است، طول می کشد تا روشن شود، ولی سرآخر، اطاقت را گرم می کند.

 

در این ماههای سرد قبل از جوائز اسکار، «تازه وارد» رقیب زیادی در بازار ندارد. ولی باید دید از کجا کم آورده. این فیلم را یک عاشق سینما ساخته برای عشاق سینما، یعنی فیلمی است که منبع الهامش خود سینماست تا زندگی... در این دنیای پسامدرن، تجربه های رسانه ای با تجربه های واقعی جانشین می شوند. فضا و بعضی شخصیت های این فیلم تازه «تازه وارد» برداشتی است از یک فیلم خیلی مشهور و موفق برادران کوئن به نام فارگو... انگار رفته اند به جای مینه سوتا، رفته اند داخل فیلم فارگو که یک کمدی جنائی بود، و در آن فضا، و با قوم و خویش های شخصیت های آن فیلم، یک کمدی عشقی به وجود آورده اند. منشی، با بازی سیوبان فالون هوگن، شخصیتی به نام «بلنش گوندرسون» Blanche است، در واقع باید خواهر شخصیت فرنسیس مکدورمند باشد در فیلم فارگو، که مارج گوندرسون بود اسمش، و بازیگر، با بازی اش دارد تجلیل می کند از فرنسیس مکدورمند در فارگو، که برای سینمابازها، جالبش می کند.

 

گزارش تلویزیونی بهنام ناطقی

از بعضی جهات، یاد دهه 80 می افتیم و فیلم Local Hero و خیلی فیلمهای دیگر، در باره بی قیدی و سقاوت مدیرانی که کارگرها را بیرون می کنند... ولی در این فیلم چندین تم را خواسته با هم مخلوط کند. یکیش تم ماهی بیرون افتاده از آب است، یعنی شخصیت رنه زل ویگر... در سطح اجتماعی هم با دو تا تم آشنا کار می کند... یکیش جلب توجه به بعد انسانی آمار و ارقام اقتصادی است و دیگری، در باره موقعیت زن در اجتماع، تکرار پیام محافظه کارانه هالیوود است که زنهای موفق کمرباریک با کفشهای پاشنه بلند و کت دامن های آخرین مدل، یا همیشه یا بازنده هستند، یعنی قربانی جاه طلبی شان می شوند، یا در آخر فیلم عاشق می شوند و در منزل، بچه به بغل، و راضی از فرار از محیط خشک و رقابتی کار... که بهترش را در مثلا در فیلم دایان کیتون به یاد می آوریم، به نام Baby Boom که دایان کیتون شغل موفقش را ول کرد و از نیویورک رفت به ورمانت باغ سیب خرید و شوهر پیدا کرد، آنهم شوهری مثل «سم شپرد.»

 

چند تا منتقد به خصوص رنه زل ویگر را به خاطر تنبلی اش در بازیگری در این فیلم کوبیده اند، اما راجر ایبرت در شیکاگو سان تایمز می پرسد چرا تا حالا فیلمی نبوده که در آن زنی از فضای رقابتی و خنجر از پشت بزن محیط یک کارخانه محلی فرار کند برود به شهر بزرگ، که آنجا دسرهای خوشمزه بخورد و با آدمی مثل هری کانیک جونیور آشنا شود؟

No comments:

Post a Comment

نظرهای شامل آدرس سایت ها و بلاگهای شخصی، بدون استثنا حذف می شوند