December 7, 2008

Santouri by Mehrjui

پخش «سنتوری» در آمریکا – دیدار با مهرجوئی

 

santouri2 لونا شاد:  تقریبا  دو سال از ساخته شدن فیلم سنتوری می گذرد، و این فیلم هنوز در ایران اجازه نمایش پیدا نکرده... ولی شاید خنده آور و شاید هم گریه دار باشد... (گریه دار برای تهیه کنندگان فیلم) که  تقریبا همه این فیلم را دیده اند، یا از طریق DVD غیرمجاز، یا از طریق کپی های اینترنتی...

 

بهنام ناطقی: فیلمسازی در راه خدا همین است که فیلم را به رایگان همه تماشا کنند... می دانی که آقای مهرجوئی هفته گذشته یک تور تقریبا یک ماهه دور آمریکا داشت، که از جمله ایستگاه های آن، دانشگاه های لس آنجلس و پنسیلوانیا بودند، و همچنین جلسه شلوغی در انجمن آسیا در نیویورک و چند جلسه نمایش فیلم در آتلانتا و شیکاگو و جاهای دیگر... که همه این ها با سئوال و جواب همراه بود با تماشاگران و دانشجویان... در سئوال و جواب جلسه انجمن آسیا، تماشاگرها بند کرده بودند به موضوع سانسور فیلم در ایران... و در آنجا اشاره شد به همین نکته که تو اشاره کردی، که از نظر اقتصادی فیلم عملا سوخت شده، و دادگاهی هم در ایران برای اولین بار به نفع آقای مهرجوئی و تهیه کنندگان فیلم رای داده... ولی از نظر فرهنگی و هنری، فیلم سنتوری چون پخش گسترده داشته و همه آن را دیده اند، تاثیر داشته... آقای مهرجوئی بارها می گفت از تماشاگرانش شنیده که بعد از دیدن فیلم، به قدری منقلب شده اند که  مصرف مواد مخدر را ترک کردند.

 

لونا شاد: حالا که DVD فیلم در آمریکا به بازار آمده، باید دید واکنش تماشاگران و منتقدان آمریکائی به فیلم چطور خواهد بود، و دانشجویان...

 

بهنام ناطقی: در دانشگاه لس آنجلس و همچنین دانشگاه پنسلیوانیا، آقای مهرجوئی با دانشجویان جلسه بحث و گفتگو داشت بعد از نمایش فیلم سنتوری. در دانشگاه پنسلیوانیا، در فیلادلفیا، شش سال است که به همت یک استاد ایرانشناس، دکتر پردیس مینوچهر، سینمای بعد از انقلاب در ایران به صورت یک درس انتخابی تدریس می شود و از طریق فیلمها، جامعه معاصر ایران و فرهنگ ایران را در این کلاس بررسی می کنند.  این جلسه ای بود که هفته پیش ما رفتیم و فیلم گرفتیم.

 

***

 

گزارش تلویزیونی بهنام ناطقی

سحر موسویان (دانشجوی دانشگاه پنسیلوانیا) می گوید در کلاس سینمای ایران بعد ازانقلاب، «هفته ای یک فیلم نگاه می کنیم، و این فیلمها همه شان ساخت ایرانند...  و همه این فیلمها، ما تو کلاس نگاه می کنیم و  و بعد راجع به شان صحبت می کنیم، و راجع به زن ها در فیلمها، راجع به اسلام در فیلمها، راجع به چه فامیل ها در فیلمها همینجور راجع به فیلمها صحبت می کنیم و راجع به شان یک (رساله)  paper می نویسیم.

 

بهنام ناطقی: راجع به فیلمهای مهرجوئی چی فکر می کنید؟  چه فیلمهائی از او دیدید در این کلاس؟

 

سحر موسویان: ما دو تا از فیلمهاشان را دیدیم در این کلاس. میهمان مامان و  سنتوری و من از سنتوری خیلی  خوشم آمد برای اینکه برای بچه های کلاس که همه آمریکائی هستند و تا حالا راجع به ایران هیچی ندیدند و نرفته اند ایران و نمی شناسند، خیلی بهشان نشان داد که ایران هم بچه هائی شبیه ما دارند که سختی دارند و زندگی هاشان آسان نیست و بیشتر شبیه به ما هستند. من از آن خیل ی خوشم آمد.

 

بهنام ناطقی: خانم پردیس مینوچهر، استاد دانشگاه پنسیلوانیا که شش سال است کلاسی در باره فیلم ایرانی بعد از انقلاب تدریس می کند در باره فیلم سنتوری می گوید:

 

پردیس مینوچهر:  فیلم سنتوری خیلی فیلم جالبی است از چند جانب. یکی مسئله این است که درست است که این داستان یک موسیقیدان هست ولی این چه نوع موسیقیدانی است و این یک موسیقیدانی است که با یک ساز  سنتی کار می کند ولی از این ساز سنتی چه جوری استفاده می کند این ساز سنتی را به صورت تکنو و پاپ و راک ازش استفاده می کند و این برای دانشجویان ما خیلی جالب آمد، هرچند که آشنائی با ساز سنتور ندارند،  ولی چون آن قسمت تکنو و پاپش را می شناسند، می توانستند  ارتباطی با این برقرار کنند با این موزیسین و برای من این جالب است که شما یک ساز سنتی را نشان می دهید و جامعه ایران هم یک جامعه سنتی است ولی در عین حال جوانها و مردم دارند  با مسائل دنیای مدرن دارند خودشان را هماهنگ می کنند و وفق می دهند و برای من این قضییه خیلی جالب بود و در شروع کلاس سنتور راجع به این مسئله صحبت کردیم  که چی فکر می کنند  دانشجوها که الان شما دارید یک ساز سنتی را می بینید ولی این ساز سنتی چیکار دارد می کند این موسیقی سنتی را که نمی زند این دارد  موسیقی مدرنی را می زند و فکر می کنم در حقیقیت همانطور که خود آقای مهرجوئی هم گفتند یک  معناهای پنهانی آنجا هست که ما باید یواش یواش اینها را کشف کنیم. مسئله دیگر، زاغه نشین ها در ایران هستند اطراف تهران و اینکه در فیلمهای ایرانی کمتر می بینیم که بروند کوچه پسکوچه های زندگی های معتادها و فقرا را نشان بدهند و این خودش مسئله جالبی بود.

***

داریوش مهرجوئی برای گرفتن چند جایزه وحضور در چندین جلسه بحث و گفتگو مشغول سفری است یک ماهه به دور آمریکا و در فیلادلفیا، در دانشگاه معتبر «پنسلیوانیا» حاضر شده است برای شرکت در یک جلسه از کلاس سینمای ایران بعد از انقلاب. او در باره سفرش در آمریکا می گوید:

 

mehrjui داریوش مهرجوئی: این اتفاقا مصداق همان حرف آقای هالو است در فیلم  هالو آخرش بعد از آن بدبختی هائی که سرش آمد و داشت برمی گشت، گفت بله بله، سفر بسیار چیز خوبی است. آدم را پخته می کند. حالا ما هم دیگر به انتهای سفرمان داریم نزدیک می شویم و پخته شده ایم. نه دیگه. از نظر اینکه این تماس جدید با مردم آمریکا به خصوص با جوانها و با این نسل جدید ایرانی هائی که این جا هستند و این شهر و این دیاری که من، خوب، خیلی خاطره دارم اینجا. مدتها در اینجا، در خود دانشگاه UCLA درس خواندم و می آمدم این طرفها، به خصوص فیلادلفیا که پسرم هم اینجا زندگی می کند... چندین بار اینجا آمده ام و رفته ام.

 

در جلسه کلاس، و در طول سفر، در دیدارهائی با دانشجویان دانشگاه لس آنجلس، و با اعضای انجمن آسیا، مهرجوئی از فیلمهایش و از خاطره هایش گفت.

 

داریوش مهرجوئی: چیزی که برای من شگفت انگیز بود این است که هنوز این فیلمها زنده است و هنوز می تواند رابطه برقرار کند و نه تنها با خود ایرانی ها بلکه با جوانهای آمریکائی... مثلا همین فیلم سنتوری، آخرین فیلم... خیلی واکنش های خیلی مثبت قشنگی داشتم که اینها از یک نوع انرژی و شوری که در این فیلم هست از آن صحبت می کردند.

 

بهنام ناطقی:  خیلی مثبت بود به خاطر مقطع فرهنگی که از جامعه ایران نشان می داد این  چند فرهنگی بودن جامعه که در این موسیقی متجلی شده بود، که این تکنو و سنتور، یا موتزارت و سنتور... و این که جوانهای ایرانی این قدر با تمام فرهنگ دنیا در ارتباط بودند همه این ها از توی این فیلم به هر حال داشت می آمد بیرون و برای شخص من به عنوان یک بیننده... و بچه هائی که این جا نشسته بودند این را می دیدند و می گفتند...


داریوش مهرجوئی:  ... و این اولین فیلمی بود که ما در آن شهر تهران را  واقعا شناختیم و دیدیم و بعد اصلا فضای ایران را حس کردیم  و فضای شهری ایران را حس کردیم و دیدیم که چقدر  اینها شبیه  به ما هستند و چقدر زندگی ها مثل هم است و چقدر انسانها مثل هم شده اند  و مثلا آن شات که از بالای تهران را گرفته بودیم با آن برج و آن..  عین این که مثلا همین جا از دور به یکی از شهرهای بزرگ نگاه کنی...و بعد پروبلماتیک این آدم چقدر جهانی بود و چقدر از جوانهای اینجا آمریکائی ها  این را حس کردند و اتفاقا خیلی  تاثیر مثبت گذاشت. وقتی این فیلم در آمد، خیلی نامه های متعدد به من رسید که کسانی که معتاد بودند گفتند ما وقتی این فیلم را دیدیم حتی سیگار را هم انداختیم پائین و اعتیاد را ترک کردیم کامل برای اینکه واقعا خیلی آموزنده است از نظر زجری که این پسره می کشد... خیلی آموزنده است و خیلی موثر.

 

مهرجوئی می گوید که فیلمش را نباید فیلمی در باره موسیقیدانان و نوازندگان دانست، چون قهرمان فیلم قبل از هر چیز یک معتاد است.

 

داریوش مهرجوئی: من در این فیلم راجع به موسیقیدان ها صحبت نمی کنم. من راجع به یک موسیقیدان و آن هم موسیقیدان پاپ نه همه موسیقی ها... یادت باشد آن صحنه که گلشیفته می گوید ما تمام موسیقیدان هائی که می شناسیم همه مثل شما کراوات می زنند و خیلی اهل نظم و ترتیب..  برای این که موسیقی یک چیز ریاضی است و من واقعا هر موسیقیدانی که دیدم دورو برم  یا شاگردش بودم مثل استاد پایور مثل ابوالحسن صبا همه اینها خیلی آدمهای مرتب و منظم و حتی دست به هیچی سیگار هم نمی کشید...

 

بهنام ناطقی:  جنبه فیزیکی هم دارد، کار بدن است.

 

داریوش مهرجوئی:  ریاضی است. فیزیک است و باید همیشه آماده باشی برای اجرای این قضییه و انرژی همیشه باید در دستهای تو باشد... نمی توانی مواد بزنی اگر  مواد بزنی نابودی. ... و من هم در این فیلم نظرم به آن تیپ آدمها بود و جوانی که به اصطلاح از آن قشر موزیسین ها، موزیسین های پاپ می آید بیرون، و در نتیجه فقط راجع به او است، نه راجع به تمام موزیسین ها.

 

مهرجوئی می گوید که در نوشتن سناریو، از جامعه و اطراف خودش مایه می گیرد.

 

santouri1 داریوش مهرجوئی: فکر می کنم آن کاری اصیل است که تو به همان واقعیت دور و بر خودت، یعنی آن چیزی که تجربه کردی به آن خیره بشوی و هر چه به این واقعیت که خیلی نزدیک به تو است و محدود است خیره تر بشوی و عمیق تر به آن بشوی، به یک کلیت خیلی بیشتری می رسی... یعنی در واقع آن ایده هولوگرافیک که این جزء، جزء جزء، تمام این کل نهفته است و هر چقدر تو به آن جز بیشتر خیره بشوی و کلا چیز است... این است که من همیشه در فیلمهام به واقعیت دور و بر خودم نگاه می کنم به حس ها و عواطف و   تجربه های شخصی و حسی ی خودم نگاه می کنم و تنها راهش هم این است که این ها را بکاوم و بکشم بیرون و منبع کارم بشود برای اینکه از همه چیز به من نزدیک تر است و می تواند از همه چیز واقعی تر و درست تر باشد، حالا به همین دلیل است که خیره هستم به دور و بر و همه فیلمهام یک نشانه ای از این خیرگی درش دیده می شود. روی این اصل است که فیلمهای من همیشه ربط دارد به آن دور و برم و به آن تاریخ معاصرم و به آن چیزی که دارم زندگی می کنم توش... و همیشه اولین به اصلاح اهمیتی که من می دهم این است که یک داستانی را تعریف بکنم که این ربط داده بشود به زندگی خصوصی نه تنها من بلکه همه دیگران که می آیند و می نشینند نگاه می کنند نه این که راجع به یک چیز آبستره ی دور از ذهن و فلان و اینها.

 

فیلم سنتوری هر چند در ایران ممنوع شده است، اما به سبب آنکه به صورت قاچاق به صورت وسیع انتشار یافته است، تاثیر خودش را بر جامعه به عنوان  یک اثر هنری گذاشته است.  برای دانشجویان دانشگاه پنسیلوانیا جالب بود که فیلمهای مهرجوئی و سایر هنرمندان ایران، بدون کمک مالی و حمایت دستگاه های دولتی نمی تواند ساخته شود، هر چند که سانسور هم می شوند.

 

داریوش مهرجوئی:   فیلم برای اینکه دوام بیاورد و سرمایه گذار پیدا کند باید حتما یک بخشی اش را دولت به آن کمک کند سوبسید بدهد یا حتی قرض مالی بدهد این است که همه فیلمها بی چون و چرا به هرحال از این موهبت برخوردارند و تهیه کننده که این فیلمها را می گردانند، اولین کاری که می کنند این است که پروژه را می دهند  به بنیاد فارابی که وامشان را مطمئن باشند آن 20 درصد آنجا هست و آن وقت بر اساس آن می روند از بخش خصوصی می گیرند و می گذارند آنجا. 20:26  این است که فیلمهای من هم همینطور و شامل همین می شوند این نبود که من حالا بخوام بروم از خارجی ها بگیرم یا از این بگیرم یا از آن بگیرم احتیاج نبود.

 

***

 

کلاس سینمای ایران بعد از انقلاب در دانشگاه پنسیلوانیا از معدود کلاسهای نوع خود در آمریکاست. خانم پردیس مینوچهر، که دکترای خود را در رشته ایرانشناسی از دانشگاه کلمبیای نیویورک گرفته است،  استاد این کلاس است، و در مصاحبه با صدای آمریکا می گوید:

پردیس مینوچهر (استاد دانشگاه پنسیلوانیا): یکی از معدود کلاسهای سینمای ایران است که در دانشگاههای آمریکا درس داده می شود و الان سال ششم است که ما این کلاس را اینجا در دانشگاه پنسیلوانیا درس می دهیم... برای همین فقط نه تنها سینمای ایران درس داده می شود بلکه تاریخ و فرهنگ و تمدن و دین و مسائل مربوط به زنان و مسائل معضلات مختلف ... می شود، از طریق این فیلمها.

 

خانم مینوچهر می گوید امسال دو فیلم از کارهای مهرجوئی در این کلاس نمایش داده شده و به بحث گذاشته شده. او در باره دانشجویان کلاس خود می گوید:

 

پردیس مینوچهر:  در دانشگاه پنسلیوانیا دانشجویان ایرانی زیادی نیستند ولی هر سال دو سه تا از دانشجویان ایرانی کلاس را می گیرند و بعد نزدیک به سی چهل نفر دیگرشان دانشجویان آمریکائی هستند یعنی غیر ایرانی هستند که این خودش مطلب جالبی است که چطور کسانی که اصلا ایرانی نیستند این علاقه را دارند که راجع به فرهنگ ایران راجع به سینمای ایران آشنا بشوند و این درس درس الکتیو است و انتخابی است و اجباری نیست و واقعا از روی علاقه شخصی می آیند و همانطور که دیدید دانشجویانی که می آیند خیلی وقت می گذارند و زمان می گذارند و تحقیق می کنند و راجع به این فیلمها می نویسند هر هفته و بعد می روند مطالعه می کنند در کنار فیلمی که نمایش می دهیم کتابهای مختلف راجع به مسائل ایران می خوانیم راجع به ایران امروزی... و فکر می کنم یکی از... . چون از طریق تصویر  داریم راجع به فرهنگ و تاریخ ایران صحبت می کنیم فکر می کنم یکی از موفق ترین راه هائی هست که می توانیم راجع به تاریخ اخیر ایران تاریخ معاصر ایران را به دانشجویانی که بین 18 تا 22 ساله هستند با مسائل هنر و فرهنگ  ایران آشنا کنیم.

 

***

 

لونا شاد: مرسی بهنام از این گزارش...   فیلم سنتوری در جشنواره فجر، که یک جشنواره داخلی ایران است، هم نمایش داده شد و جایزه بهترین بازیگر را به بهرام رادان دادند برای بازی در این فیلم، و آهنگهای محسن چاووشی از این فیلم را میلیونها نفر داونلود کرده اند... ولی  بحث ها،  همیشه بر سر تصویری است که فیلم سنتوری از جامعه ایران بدست می دهد...

 

santouri_poster بهنام ناطقی: ...  فیلم به هر حال در باره یک معتاد است و داستان سقوط او و سرانجام، رستگاری او را نشان می دهد در آسایشگاه... که می توانی بگوئی همانجا می ماند که به بقیه درس سنتور بدهد و می توانی هم بگوئی همانجا می میرد، صحنه آخر فیلم که یک موزیک ویدیوی طولانی است از ماندن او در آسایشگاه، می تواند تخیلی تعبیر شود، اما برای آنها که در جامعه ایران نیستند، تصویری که فیلم سنتوری از جامعه ایران نشان می دهد، درست عکس سقوط انسانی است که در محور فیلم قرار دارد... جامعه ای را نشان می دهد پرجوش و خروش و پر از التهاب خلاقیت، زنده و شکوفا... دینامیک، که همانطور که آن استاد دانشگاه اشاره کرد، در این موسیقی، در موسیقی آقای محسن چاووشی متجلی می شود که ترانه های فیلم و صدای خواننده را تامین کرده و اردلان کامکار، که سنتور  و موسیقی متن را زده... ترکیبی از سنتی و معاصر، پر از حرکت و جوشش و رقص... پر از خواستن و تمنای عشق...  این موسیقی و مونتاژ بی قرار مهرجوئی، فیلم را دینامیک کرده.

 

کوین تامس منتقد لس آنجلس تایمز نوشته اعتیاد این جوان در فیلم سنتوری، بازتابی تصویری می شود از برخورد سنت سختگیرانه و دگرگونی سریع وناگزیر... و یادآور شده که فیلم سرشار از احساسات سرکش است و موسیقی وجدآمیز آن را به موسیقی ادیت پیاف تشبیه کرده در فیلم La Vie En Rose . 

 

منتقد نشریه فرهنگی Time Out شیکاگو هم نوشته بهترین قسمت های فیلم، ربطی به مواد مخدر و اعتیاد ندارد که داستانش در همه جا مشابه است، بلکه راجع به جزئیات دل انگیز عشق علی و هانیه است که عشق شدید علی به موسیقی.  بروس فلد، در  اینترنشنال فیلم جورنال، نوشته استادی مهرجوئی در این است که این فیلم پرجنبش و عاطفی، قربانی زیاده روی هائی که تصویر می کند، نشده.

 

نویسنده و تهیه کننده متن ها و گزارش ویدیوئی: بهنام ناطقی
مجری: لونا شاد

2 comments:

  1. Anonymous3/17/2009

    salam behnam ,luna
    omidvaram ke salamat bashin
    kheyli mozheke ke ye filmo hame bebinan bad mojaveze pakhsho nagire ma ke adat kardim shomaro nemidonam
    be har hal doseton daram
    luna shad baram mail bezan kheyli chakerim
    by;yousef_myself@yahoo.com

    ReplyDelete
  2. Anonymous4/18/2009

    سلام بهنام جان مرسی از سایت خوبت
    آقایون دوست ندارند کارگردانی مثل استاد مهرجویی فیلم بسازه . کلا فیلمی که فکر توش باشه رو دوست ندارند.

    ReplyDelete

نظرهای شامل آدرس سایت ها و بلاگهای شخصی، بدون استثنا حذف می شوند