May 10, 2009

Julia

مست  پرخروش، تبهکار ناشی: جولیا

 

Julia_3 فیلم «جولیا» بعد از نمایش موفقیت آمیز آن در جشنواره برلین، بهار گذشته در اروپا اکران شد اما تازه به آمریکا می رسد. در این فیلم تیلدا سوئینتون نقش یک زن الکلی را بازی می کند که بعد از آنکه شغل خود را در یک معاملات ملکی از دست می دهد، به زن مکزیکی همسایه را به کمک خود او از پدربزرگش می رباید برای اخاذی. فیلم را کارگردان فرانسوی «اریک زونکا» ساخته با عوامل فرانسوی، ولی با هنرپیشه های انگلیسی زبان در آمریکا.

 

معلوم نیست این فیلم فرانسوی است یا آمریکائی اما به عنوان یک فیلم از سینمای مستقل آمریکا به نمایش در می آید. شاید هم یکی از نارسائی های فیلم «جولیا» همین باشد. در حالیکه داستان فیلم در آمریکا و مکزیک می گذرد و شخصیت های اصلی را هنرپیشه های آمریکائی و انگلیسی بازی می کنند، کارگردان و فیلمبردار و بیشتر عوامل اینطرف دوربین، فرانسوی هستند، در نتیجه فیلمی است در ظاهر آمریکائی، ولی شاید در باطن فرانسوی... یک کم مغشوش در باره هویت فرهنگی اش.

 

گزارش تلویزیونی بهنام ناطقی

به خاطر گسترش فراگیر فیلمهای آمریکائی، همه دنیا به نوعی خود را از ساکنان سرزمین مجازی یا سینمائی می دانند که در فیلمهای آمریکائی تصویر می شود. هر چند همه کس ممکن است تصور نکند بتواند در بوزنی هرزگوین یا جنوب ایتالیا فیلمی در باره آن مردم بسازد، برای همه تصور ساختن یک فیلم آمریکائی در آمریکا ساده است. نمونه ایرانی اش مثلا امیر نادری که به آمریکا آمد با هدف اینکه فیلمساز آمریکائی شود و در باره موضوع های کاملا آمریکائی مثل سرخپوستها، فیلم بسازد. ولی این خودش یک مقاله دیگر می خواهد.

 

فیلم «جولیا» را اریک زونکا، یک کارگردان کم کار ولی بسیار معتبر فرانسوی، درست کرده برای تجلیل از یک کارگردان هنرمند از سینمای غیرمتعارف آمریکائی، جان کاساواتیس -- که به خصوص در میان روشنفکران فرانسوی خیلی هواخواه دارد، به خصوص فیلم سال 1980 او «گلوریا» و فیلم جولیا فرصتی به خانم تیلدا سوئینتون بازیگر انگیسی داده که او هم تجلیل سینمائی بکند از خانم جینا رالندز Rowlands، همسر جان کاساواتیس، که سی سال پیش در فیلم «گلوریا» به کارگردانی جان کاساواتیس، نقش زن بدخمری را بازی کرد همراه با یک بچه و یک طپانچه. جولیا هم زن دائم الخمری است که برای رهائی از وضع نابسامان خود دست به بچه ربائی می زند و گرفتار تر می شود.

تیلدا سوئینتون در جولیا، زن دائم الخمر پرشرو شوری را تصویر می کند که با شخصیت الکلی هائی که اغلب در فیلمها تصویر می شود فرق دارد.

 

خانم سوئینتون می گوید در فیلمها الکلی ها را بازنده و دلمرده نشان می دهند، و این حالتی است که او در الکی هائی که می شناسد و دوست دارد، نمی بیند، و الکی ها را لزوما بازنده نمی بیند، بلکه الکی ها از سرخوش ترین و با نشاط ترین آدمهائی هستند که می شناسد. بنابراین فکر کرد که چنین تصویری از الکلی بسازد و می افزاید اریک زونکا هم کارگردانی است که از عهده نمایش آن بر می آید.

 

اما بازی در نقش یک زن در حال مستی، برای خانم سوئینتون کار ساده ای نبود. او می گوید الکل به او نمی سازد. وقتی مست می کند، یا بالا می آورد یا خوابش می برد، و بنابراین مطمئن نبود از عهده اش برآید، ولی دید عملا سالهاست با این نقش آشنائی دارد، چون دوستانش همه مست هستند و او تظاهر به مستی می کند، و اوست که دست آخر پلیس را خبر می کند، صدای موزیک را پائین می آورد و همه را یکی یکی به خانه هاشان می رساند. بنابراین در تظاهر به مستی سالها تجربه دارد.

 

Julia_2 خانم سوئینتون دو سال پیش به خاطر بازی در مقابل جرج کلونی در فیلم «مایکل کلیتون» جایزه اسکار گرفت - خانم سوئینتون می گوید محل اصلی اش، جائی که واقعا در آن زندگی می کند، سینمای مستقل است و حضور او در فیلمهای بزرگ هالیوودی، تازگی دارد و غیرعادی است. او خودش را در فیلمهای هالیوودی به توریست تشبیه می کند، و فیلمسازی مستقل را وطن می داند.

 

خانم سوئینتون بازیگری را در تئاتر شروع کرد ولی ربع قرن است در فیلم بازی می کند و با فیلم اورلاندو 15 سال پیش دردنیا مطرح شد. تیلدا سوئینتون می گوید اهل آن نیست که بگوید تئاتر عشق اصلی اوست و راستش اصلا دلش نمی خواهد روی صحنه برگردد.

 

ده سال پیش اولین فیلم اریک زونکا بر پرده آمد و موفقیت هنری خیره کننده ای داشت، فیلمی بود به اسم «زندگی رویای فرشتگان» یا Dreamlife of Angels -- داستان آشنائی دو دختر نوجوان و خانه بدوش در مناطق دورافتاده مرکز فرانسه، و روزنامه ها از جمله این نکته را در گزارش های خود در باره جولیا یادآور می شوند که کارگردان هشت سال برای راه انداختن «جولیا» که اولین کار آمریکائی اش به حساب می آید، تقلا کرده . آن فیلم، یعنی Dreamlife of Angels را برای واقعی گرائی اش تحسین کرده اند، و تجلیل اش از روبر برسون، کارگردان نئورالیست برجسته سینمای فرانسه.

 

سال گذشته خیلی روی فیلم جولیا حساب می شد به خاطر حضور تیلدا سوئینتون که پارسال داغ بود بعد از گرفتن اسکار برای بازی در فیلم «مایکل کلیتون» -- و احتمالا در فرانسه فروش بدی نداشته چون پارسال بهار در فرانسه اکران شد. برای فرانسوی ها باید جالب باشد این بازگشت به سینمای دهه 1970 آمریکا و تقلید از جان کاساواتیس -- به خصوص در صحنه های اولیه فیلم، نماهای کوتاه، تکه تکه از نزدیک، که چین و چروک صورت بازیگر را برجسته می کند، نورپرداری شبه طبیعی ولی خشن، و دیالوگی که ظاهری فی البداهه دارد، آشکارا تلاش برای بازسازی هنر جان کاساواتیس است.

 

فیلم هم با صحنه هائی از زندگی الکلی این زن شروع می شود، شبگردی در میخانه ها، آشنائی و عشق های کوتاه مدت با آدمهای ناشناس و دعواهای بعد از بدمستی در نور خیره کننده آفتاب روز بعد. مسیر زندگی یک آدم الکلی را تصمیم های غلط و نتایج دردناک آنها، همیشه دنبال کرده اند و الکلی نقشی است که خیلی بازیگران را به سیاه چال مغشوش و تاریک خود جلب کرده، اما به قول بتسی شارکی، منتقد لس آنجلس تایمز، رسیدن به عمیق تاریک آن مستلزم روکردن و بازنمایاندن جنبه زشت و کریهی از شخصیت درونی بازیگر است که هیچکس غیر از نیکلاس کیج در فیلم «ترک لاس وگاس» Leaving Las Vegas نتوانسته کاملا به آن برسد.

 

ولی داستان فیلم «جولیا» صرفا زندگی تباه یک الکلی نیست، بلکه یکباره در میانه فیلم، چرخش غیرمنتظره ای پیدا می کند وقتی این زن با یک الکلی دیگر، همدست می شود برای ربودن بچه آن زن از پدربزرگ میلیونرش و گرفتن باج. یعنی فیلم تبدیل می شود به یک فیلم جنائی، و این شخصیت در فرار به مکزیک و برخورد با تبهکاران مکزیکی، چهره دیگری از خودش می بیند که قبلا فکرش را هم نمی کرد. قسمت جنائی فیلم، استفاده زیبائی از کویر جنوب کالیفرنیا کرده برای داستانگوئی، که از دید منتقد هالیوود ریپورتر، گریگوری ولنز Valens تازگی دارد در یک فیلم هیجان انگیز یا thriller - در باره اخاذی، اما وقتی به شهر مرزی تی وانا می رسد، به دام کلیشه سازی می افتد چون شناخت دست اول ندارد، شناختش از فیلمهاست که معمولا کلیشه های هم را تکرار می کنند.

 

منتقدها نمی توانند به تلاش غیرمتعارفی که تیلدا سوئینتون برای احیای نقش یک الکلی عصبی و پرجوش و خروش انجام داده، بی اعتنا بمانند، اما اشکال فیلم این است که علیرغم تاکید زونکا بر واقعی گرائی، از ذهنیت شخصیت محوری فیلم دور می افتد و تماشاگر علاقه اش را به سرنوشت این آدم از دست می دهد.

 

مانولا درگیس، منتقد نیویورک تایمز که نصفه اول یعنی واقعی گرائی نمایش انحطاط یک آدم مست را تحسین می کند، می نویسد ماجرای بچه ربائی و اخاذی در این فیلم به قدری غیر محتمل است و به قدری درهم وشلوغ اتفاق می افتد که خیلی واقعی گرایانه تر به نظر می رسد از تبهکاری های دیگر سینمائی و تماشای آن ناگوار است به خاطر نمایش آن بچه 9 ساله، که بازیگر آن را خیلی خوب تصویر کرده. خانم درگیس نوشته صحنه های پیامد این آدمربائی به قدری تلخ و دردناک و درتنگنا فیلمبرداری شده ان که خود او به عنوان تماشاگر وادار شد از فیلم بیرون بزند و بقیه فیلم رااز بیرون تماشاکرد به خصوص وقتی جولیا یک مرد را نه یک بار بلکه دو بار زیر می گیرد.

 

منتقد ورایتی، ادی کاکرل هم نوشته که این فیلم سعی میکند حساسیت های یک فیلم هنری برای خواص را پیوند بدهد به یک فیلم جنائی - تبهکاری... اما به نظر او یک اشکال فیلم این است که گوش کارگردان فرانسوی، به زنگ و آهنگ دیالوگ گزنده انگیسی حساسیت ندارد، درست همان چیزی که به فیلمهای کاساوتیس ارزش می بخشید.

2 comments:

نظرهای شامل آدرس سایت ها و بلاگهای شخصی، بدون استثنا حذف می شوند