September 21, 2006

The Last Kiss





«آخرین بوسه»: تعهد و گریز از تعهد در عشق




خیلی از جوانها وقتی به هم میرسند اشتیاق زیادی دارند برای دوستی و آشنائی بیشتر، ولی وقتی که پای رابطه به میان میآید، با پدیدهای به نام تعهدگریزی روبرو هستیم، و مسائل دیگه --   از جمله هراس از بزرگسال شدن در آستانه 30 سالگی – که موضوع یک فیلم جدید و محبوب آمریکائی است  به نام «آخرین بوسه» با شرکت هنرمند جوان و مبتکر آمریکائی،   زک برف Zach Braff   


«زک به رف»  که سال پیش فیلم «نیوجرسی، ایالت گلستان»  Garden State او خیلی گل کرده بود، و هر هفته هم  میآید در سریال  تلویزیونی Scrubs، ظاهرا دارد به ستاره جدیدی برای سینمای جوان آمریکا تبدیل می شود.   یک ستاره یا ضد ستاره در واقع -- زک برف، هنرمند 31 ساله،  هم توی فیلم Garden State فیلم مستقلی که خودش نوشته و کارگردانی و در آن بازی کرده بود و هم توی این فیلم The Last Kiss  که حالا بر پرده اومده و بازسازی یک فیلم ایتالیائی است و هم در سریال تلویزیونی نقش یک جوان بی تظاهر و حساس و عادی را بازی میکنه، که نه لزوما زیادی خوش تیپه نه قهرمانه  -- یک آدم روزمره است – یک کم شاید حساستر، یک کم با تخیلتر – برای همین به تدریج داره در دل تماشاگران جا باز می کنه. یعنی برعکس تام کروز، مثلا، یا مت دیمن و بن افلک و نظائر آنها که می خواهند ستاره باشند.


در فیلم گاردن استیت یا ایالت گلستان که لقب ایالت نیوجرسی است، زک برف نقش جوانی را بازی میکرد که بعد از تمام کردن دانشگاه به زادگاهش باز میگردد تا به نوعی خودش را پیدا کند.  در فیلم آخرین بوسه یا The Last Kiss که بازسازی فیلم ایتالیائی است به همین نام از گبری یل موچینو Gabriele Muccino  است، او نقش یک جوان یک کم مسنتر را دارد – یعنی جوانی که به آستانه 30 سالگی رسیده ولی دلش نمیخواهد بزرگ بشود.  داستان فیلم مقاومت چهار جوان در آستانه سی سالگی  است،   که گاهی فکر میکنند با ازدواج کردن، یک چیزی را از دست میدهند.


این یک پدیده عصر ماست. موضوع از دست دادن آزادی...  ولی به هرحال، شخصیت زک برف در فیلم توضیح میده که ازدواج براش یک جور نهایته، یعنی به نوعی پایان یک خط است، و انتها و قطعیت ...  ولی از یک نظر، فیلم جدید زک برف، فیلم آخرین بوسه،  فیلمی است در باره آخرین روزهای جوانی و این مرحله گذر دردناک جوانی به بزرگسالی، از آزادی و بیخیالی، به مسئولیت زندگی زناشوئی، و از گلچین هر باغی بودن، به باغبان یک گلستان خاص تبدیل شدن – که همون خانواده است.


خیانت، یک ارزش اخلاقی است، و البته این فیلم هم به خاطر اینکه یک محصول سینمای هالیوود است، بعدا توضیح بیشتر خواهم داد، که در نهایتش محافظهکار است و پایبند اخلاق، اما به هرحال  زور خودش را میزند که به قضییه از دید جوانهای در آستانه پدر شدن نگاه بکند. 


سناریوی این فیلم را آقای پال هگیس Paul Haggis نوشته که همین پارسال به خاطر کارگردانی اولین فیلمش Crash جایزه اسکار گرفت. از کارگردان این فیلم، تونی گلدوین Tony Goldwyn که بیشتر به عنوان هنرپیشه شهرت داره، بیشتر از 50 تا فیلم و سریال بازی کرده، و به عنوان کارگردان بیشتر در سریالهای تلویزیونی کار کرده، از Law & Order گرفته تا L Word و Grey’s Anantomy 


 توی  ویدیوی دو سه دقیقهای که از خود فیلم مونتاژ شده، تقریبا همه داستان خلاصه شده، از زبان شخصیت اصلی، که نقش او را زک برف بازی میکند. در قسمت اول میبینم که از خوبیهای عشقش میگوید، از رابطه زیبائی که با هم دارند، از اینکه دوست دخترش جنا، با بازی جسیندا بارت Jacinda Barrett  حامله شده است و او دارد پدر میشود، میخواهد با هم خانه بخرند. رابطههای جانبی دیگر را هم نشان میدهد، از جمله رابطه پدر و مادر جنا، که در یک ازدواج سی ساله به بحران رسیدهاند. در قسمت بعد، طرف دیگر قضیه را میبینیم، یعنی دختر دانشجوی ده سال جوانتر که او را برای یکی دو شب، به جوانی و گذشته برمیگرداند و تردید میکند در تصمیمی که گرفته. دنباله داستان را اینجا نشان نمیدهد، که پشیمان از لغزش اخلاقی، بر میگردد به نامزدش و از او بخشش میطلبد.


***


این فیلم در باره رابطههای عشقی است بین زن و مرد... و مسئولیتی که رابطه و بچه دار شدن به همراه میآورد که قبول کردن آن  برای خیلی از آقایون مشکل میشه، نه تنها در سی سالگی، که در خیلی سنهای بالاتر.


ولی   فیلم آخرین بوسه، هر چند مثل خیلی دیگه از فیلمهای هالیوودی، در تحلیل نهائی، پیامی محافظهکار دارد، یعنی از ازدواج، از مسئولیت خانوادگی و از تعهد اخلاقی که به همراه دارد، دفاع میکند، اما چون فیلم را جوانهائی مثل همین زک برف ساختهاند، من فکر میکنم که نتیجه کار یک خورده متفاوت با آنچه مقصود نهائی است از آب در آمده.  برای من مشکل اصلی در این است که تمام شخصیتهای مرد در این فیلم، حتی دوستان بی مسئولیت و خوشگذران شخصیت اصلی، تقریبا مثبت نشان داده میشوند، در حالیکه هر چه زن در این فیلم است، عصبی و نیمهدیوانه و زورگو و پرمدعا و طلبکار توصیف میشوند و آن دختر دانشجوی خوشگلی که در میهمانی عروسی با او آشنا می شود و یک شب با او بیرون می رود هم یک جورهائی مزاحم و مصر نشان داده میشود.  در واقع، انگار این فقط زنها هستند که مسئولیت و وفاداری و توجه میطلبند واین مردها هستند که میخواهند از این چیزها بگریزند.   به همین خاطر، پایان ماجراهای فیلم که در آن مردها در واقع عشق و مسئولیت خودشان را میپذیرند و خانواده پیروز میشود، به خاطر چهره منفی یا نسبتا منفی که از زنها نشان میدهد، اون طور که باید قابل قبول نیست. 


البته مسئولیت گریزی در خیلی از زن ها هم هست. خیلی زنها هم هستند که دلشان نمیخواهد بار همه خانواده روی دوش آنها باشد، بچه و خانهداری...  و شاید چون این فیلم را مردها ساختهاند، و چون بیشتر فیلمها را مردها میسازند،  این طرف قضییه نشان داده نمیشود.


با این همه،  زنها در این فیلم نمایندگان دوست داشتنیای ندارند، متاسفانه. یکی مادر جنونزده دختره است که بعد از 30 سال ازدواج با یک شوهر آرام و وفادار، به سیم آخر میزنه، یکی زن جوانی است که همهاش با بدخلقی اصرار دارد شوهرش به کار بچهداری کمک کند و بعد هم دوست دختر شخصیت اصلی است که از او مسئولیت خانوادگی میطلبد.  


فیلم آخرین بوسه، در روزهای آخر هفته پیش در 1350 سینما 4.7 میلیون دلار فروش کرد و مقام چهارم را کسب کرد – یعنی از نظر تجاری خیلی موفق بود.  بعضی از منتقدها هم آن را تحسین کردند، به خصوص کار زک برف را. مثلا منتقد بالتیمورسان آقای کریس کتنباک مینویسد زک برف جذابیت طبیعی دارد که تماشاگرها آن را راحت میبلعند. خانم جسیکا ریوز در روزنامه شیکاگو تریبیون این فیلم را برداشتی زیرکانه، بانمک و سکسی در باره رابطهها میداند.  خانم روث استاین، منتقد سنفرانسیسکو کرانیکل میگوید هر چند که ظاهر این فیلم خیلی قراردادی است اما این فیلم که داستان چهارجوان در آستانه سی سالگی را بازگو میکند، هیچ چیز قراردادی درش نیست. این منتقد احساس میکنه که هرچند فیلم ایتالیائی پنج سال پیش تقریبا کاملا آمریکائی شده  و مثلا محل وقوع داستان به شهر مدیسون در ایالت ویسکانسین منتقل شده، اما به خاطر تمرکز کامل فیلم روی رابطه های عشقی، فضای اروپائیاش را از دست نداده. کانی آگل Connie Ogle منتقد میامی هرالد نوشته این فیلم یک کم آزاردهنده است به خاطر اینکه انسان را به یاد نابینائیاش نسبت به آنچه در زندگی اهمیت داره، میاندازه.


جذابیت این سوژه در همین است که این سئوال را برای بیننده مطرح کند که برای تو در زندگی چی مهمه؟ این که دنبال لحظههای زودگذر عشق  و فراموشی باشی یا دنبال یک چیز ثابت و دائمی، یک خوشی پاینده... که البته هرکس ممکن است در باره آن نظر متفاوتی داشته باشه. به هرحال، مرسی از این گزارش، که موضوع انتخابها در زندگی را پیش کشید، که فکر میکنم برای همه مطرح باشد.



1 comment:

  1. Anonymous3/22/2009

    Shabahang is MAFIA
    where is Luna shad?
    H from itlay

    ReplyDelete

نظرهای شامل آدرس سایت ها و بلاگهای شخصی، بدون استثنا حذف می شوند