April 6, 2008

Mim’s Island, Murakami, Charlton Heston

 

«جزیره میم»  چارلتون هستن، نمایشگاه تاکاشی موراکامی

 

متن برنامه یکشنبه ششم آوریل 2008

 

nim_luna_shad لونا شاد: در مجموعه گزارشهای امشب شباهنگ به اتفاق همکارم بهنام ناطقی در نیویورک، که در آن از جمله خواهیم پرداخت به میهمانی بزرگ موزه بروکلین برای هنرمند ژاپنی تاکاشی موراکامی، ولی قبل از آن... فیلم جدید جودی فاستر، که از جمعه، اکران عمومی آن در آمریکا شروع شد – فیلم جزیره میم، که در آن جودی فاستر با هنرمند نوجوان ابی گیل برزلین همبازی است...

 

لونا شاد: بهنام!

 

بهنام ناطقی: لونا شاد!

 

لونا شاد: همبازی شدن این دو هنرپیشه جالب است برای اینکه ابی گیل برزلین Abigail Breslin انگار دارد برای خودش یک پا جودی فاستر می شود، که معروف است جلوی دوربین بزرگ شد...

 

بهنام ناطقی: خانم ابی گیل برزلین را که در نقش دختربچه های شیطان و با هوش که یک کم از سن خودشان بیشتر می فهمند، از فیلم Little Miss Sunshine یادآور می شویم.. هنوز یازده سالش تمام نشده، در بیشتر از بیست تا فیلم بوده و دو تا هم در حال تهیه دارد... اول بار در سال 2002 وقتی هفت هشت سالش بیشتر نبود در فیلم Signs ظاهر شد از نایت شایامالان، و تقریبا سالی چهار پنج تا فیلم بازی کرده... و به این ترتیب، در هر فیلم مردم می توانستند رشد او را ببینند، مثل جودی فاستر که او هم از بچگی جلوی دوربین بود و ابتدا به عنوان بازیگرخردسال شهرت داشت...  در فیلم جزیره نیم، ابی گیل برزلین دختر بچه است به نام میم، که همراه پدر ماجراجو و دانشمندش در یک جزیره دور افتاده و خالی از سکنه، منزل گزیده. گم شدن پدر این دختر، با بازی جرالد باتلر، بازیگر نقش لئونیداس در فیلم «سیصد»   باعث می شود که الکس، شخصیت جودی فاستر، که نویسنده کتابهای ماجراجویانه است، اما خودش هیچوقت از منزل بیرون نمی رود، به آب بزند و  سفرپرماجرائی را آغاز کند برای رسیدن به این دختربچه.

 

لونا شاد: فیلم جزیره ی نیم را در بیشتر از 3 هزار و پانصد اکران در آمریکا پخش کرده اند، و جالب است که از نظر فروش، جودی فاستر توانست رقیبی مثل جرج کلونی را کنار بزند و بعد از فیلم 21 که دومین هفته ی اکرانش بود، فیلم جزیره نیم، در بازار آمریکا اول بود، و فروش روز اولش به نزدیک شش میلیون دلار رسید.  گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس را می بینیم از صحنه های فیلم با حرفهائی از جودی فاستر، در باره شباهت ابی گیل برزلین به خودش، و بعد بر می گردیم با بهنام، که ضمن مروری کوتاه در باره هنرپیشه  برجسته سینما، چارلتون هستن Charlton Heston می پردازد به آنچه مطبوعات آمریکا نوشته اند در باره فیلم جزیره نیم   Nim’s Island.

 

***

 

گفتار روی گزارش:

 

بهنام ناطقی (صدا): در فیلم «جزیره نیم» هنرمند نوجوان Abigail Breslin نقش دختری را بازی می کند که بعد از گم شدن پدرش در جزیره ای دورافتاده، از طریق ای میل e-mail با نویسنده محبوبش رابطه بر قرار می کند، و نویسنده با بازی جودی فاستر، برای یافتن او، خود را به جزیره می رساند.  نقش پدر ماجراجوی این دختر را هنرپیشه محبوب فیلم سیصد، جرالد باتلر بازی می کند.  ابی گیل برسلین می گوید هیچکس این جزیره را نمی شناسد، و در هیچ نقشه ای هم نیست، و دوست های من و پدرم در این جزیره، یک شیردریائی است، یک سوسمار و یک پلیکان.

 

جودی فاستر، نقش نویسنده را بازی می کند که بعد از گرفتن e-mail های دختر، سفر پرماجرائی برای یافتن این جزیره آغاز می کند. دو هنرپیشه ی بزرگ شده شهر، باید با مزاحمت های طبیعت سر می کردند.  جودی فاستر می گوید که او و ابی گیل برسلین هر دو بزرگ شده ی نیویورک هستند، دوست دارند غذای چینی بخورند و پیاده بروند سینما. فاستر می گوید چون مادر خودش حشرات و گردوخاک دوست نداشت، هیچوقت او را برای گردش بیرون شهر نبرد، و می گوید فکر نمی کند ابی گیل هم حتی شنا کردن بلد باشد. 

 

ابی گیل برزلین می گوید در یک صحنه مجبور شد حشره و کرم از روی زمین بردارد، و با حال نبود، و هر دوهنرپیشه، از سوسمارهای بزرگ جزیره شکایت می کنند. فاستر از بچگی هنرپیشه بود و مانند ابی گیل برزلین، او هم جلوی دوربین بزرگ شده. فاستر می گوید از سه سالگی جلوی دوربین بود، و زندگی اش خیلی به زندگی کنونی ابی گیل شبیه بود، همیشه در سفر با والدین، مثل کولی ها، که دائم به شهر جدید و کشور جدید می روند، و آدم همه اش در اطاق هتل است، با وسایلش، و شیشه شیر در یخچال کوچک زیرمیز... ولی او می گوید از این زندگی خیلی چیز آموخت و فرصت های زیادی پیدا کرد و یاد گرفت که حرفه ای باشد برای اینکه مجبور بود  سحرگاه سر صحنه حاضر باشد، دیالوگهاش را  حفظ باشد، کارهاش را بکند، و ضمنا سرخوش و سازنده هم باشد. فاستر می گوید ترکیب اینها او و ابی گیل را به هم شبیه می کند.

 

جودی فاستر می گوید در کار سینما در بچگی چیزی که خیلی دوست داشت، دوربین فیلمبرداری و طرز کار آن بود، و از کارگرهای صحنه درس می گرفت در باره فوکوس کردن یا شگردهائی که کارگران جلوه های بصری نشانش می دادند... ابی گیل می گوید برای او جذابیت کار فیلم این است که می تواند شخص دیگری بشود، و بعدش، باز خودش بشود، عجیبه در عین حال دو آدم بودن.

 

***

 

لونا شاد: مرسی از این گزارش... ولی بهنام! یک همچه فیلم هائی حس ماجراجوئی را در دخترهای نوجوان ستایش می کند... ظاهرا بخشی از یک جریان تازه در سینماست از فیلم های ماجراجویانه و حادثه ای – تخیلی، که نه پسربچه ها، بلکه دختربچه ها در آن  ها قهرمان هستند، دخترها و زن ها، مثلا هفته پیش راجع به فیلم «قیامت» حرف زدیم، که فیلم تخیلی – حادثه ای که قهرمانش یک زن است...

 

بهنام ناطقی: درسته، و زیاد شده اند این فیلم ها، فیلم جزیره نیم بر اساس یک کتاب پرفروش است به همین نام که همانطور که توگفتی، بیشتر خواننده هاش دخترهای نوجوان هستند. کتابی نوشته Wendy Orr   -- اما این ژانر فیلمهای تخیلی فانتزی برای نوجوانان با موفقیت فیلم های سری خداوندگار حلقه ها و اولین قسمت از سری نارنیا شروع شد.  اما قهرمانی دختربچه ها از جمله در فیلم قطب نمای طلائی یا The Golden Compass بود با شرکت نیکول کیدمن، که قهرمان آن یک دختر نوجوان و نترس بود، که متاسفانه علیرغم هزینه 180 میلیون دلاری  آن، در اکران اولش فقط 70 میلیون دلار فروخت.  برای فیلم جزیره نیم فروش صد میلیون دلاری پیش بینی کردند، فیلمی است با مضمون خانوادگی... که بچه ها می توانند با شخصیت آن رابطه بگیرند. 

 

لونا شاد: کسانی که با ادبیات بچه ها آشنا هستند، حتما کتاب رابینسون کروزو را خوانده اند در باره زندگی  در یک جزیره غیرمسکونی... در داستان جزیره نیم، رابینسون کروزو مخلوط شده با آن فیلم مشهور از یک پسر بچه «تنها در خانه» Home Alone.

 

بهنام ناطقی: بله، شباهت به Home Alone در این است که اولش دختر بچه باید از جزیره در برابر توریست ها دفاع کند و کاری می کند که آنها خیال کنند جزیره خطرناک است. ولی تماشاگر این فیلم باید باور کند که این دختر بچه، مهارتهائی برای  بقا در طبیعت دارد که جوانهای دو برابر سنش هم نمی توانند داشته باشند، اما در کتاب وندی اور، و همچنین در این فیلم، این ها را وجود پدردانشمندش با بازی جرالد باتلر، توجیه می کند.  به قول روث استاین، منتقد سنفرانسیسکوکرانیکل، که این فیلم را بهترین فیلمی که امسال دیده، و سرگرم کننده و جذاب توصیف کرده، تصاویر زیبای فیلم، مدیون توصیف های ادبی است که نویسنده وندی اور در کتابش کرده... که در فیلم مبنای طراحی صحنه قرار گرفته، ولی موفقیت فیلم، بیشتر از هرچیز، مدیون این دو سه هنرپیشه است که داستان عجیب و تخیلی آن را برای بیننده باورکردنی می کنند. دختر بچه در این جزیره بهشت مانند با پدرش و حیوانات زندگی رویائی را می گذراند، و وقتی پدرش می رود و بر نمی گردد، این دختر بچه که در دنیای فانتزی کتابها زندگی می کند، اول از یک شخصیت افسانه ای کمک می خواهد، قهرمان کتابهای نویسنده ای به نام Alex Rover  که او نقش پدرش را در این شخصیت می بیند و نقش این شخصیت خیالی را هم جرالد باتلر، بازی می کند، که در دنیای واقعی داستان فیلم، پدر این دختر است. اما این شخصیت ماجراجوی خیالی، در واقع ساخته و پرداخته نویسنده ای است به نام Alexandra Rover  که یک زن است با بازی جودی فاستر...  فیلم جزیره نیم، در در واقع ماجرای تحول شخصیت نویسنده است و قدرت گرفتن او است برای بیرون آمدن از لاکش... چون به خاطر نوعی بیماری روانی، حتی می ترسد از خانه اش بیرون بیاد...

 

لونا شاد: اینطور که تو تعریف می کنی، جذابیت این فیلم انگار این است که واقعیت و فانتزی در آن  مخلوط است، یعنی فرق می کند با فیلم های کاملا فانتزی مثل قطب نمای طلائی...  و جالب است که انگار می خواهد بگوید که ما در زندگی قوی تر هستیم از آنچه خودمان باور داریم... و به خیلی کارها قادریم بدون اینکه بدانیم...  منظورم این است که روحیه می دهد به تماشاگر، و داستانا فیلم هم  این است که دختربچه متوجه می شود که از قهرمان افسانه ای کتابهائی که می خواند، شجاع تر و نترس تر و تواناتر است.

 

بهنام ناطقی: به قول کلادیا پوئیگ، منتقد USA Today پیام فیلم این است که قهرمان داستان خودتان باشید. در عین حال که فیلم سرگرم کننده خانوادگی ساخته، همانطور که تو گفتی، روحیه بخش هم هست.  نکته ای که برای این منتقد جذاب است، رابطه نویسنده با بازی جودی فاستر است با قهرمان خیالی کتابهاش... انگار این آدم برایش وجود دارد و این قهرمان افسانه ای است که نویسنده را قانع می کند از کنج خلوتش  بیرون بزند. تاشا رابینسون، منتقد شیکاگو تریبون از تصاویر فیلم تعریف کرده و ترکیب بدون درز تصویرسازی کامپیوتری با تصاویر واقعی... و نوشته که زندگی نیم در این جزیره با حیواناتی که اطرافش هستند،  سریع بچه ها را داخل فیلم می کشد و تخیل بچه ها را تحریک می کند. ان هورنادی، در واشنگتن پست نوشته هرچند که ریشه های تقلیدی فیلم «جزیره نیم» کاملا آشکار است، ولی بدون شک بچه ها از بهشتی که در این جزیره تصویر می شود، لذت می برند، و اضافه کرده که گذاشتن دختربچه به عنوان قهرمان یک فیلم ماجرائی، خیلی تازگی دارد. 

 

لونا شاد: می  دانم که این فیلم جای بحث زیاد دارد، ولی بذاریم برای یک وقت دیگر، برای اینکه امروز باید یک کم در باره چارلتون هستون، ستاره بزرگ هالیوود صحبت کنیم که دیروز، شنبه، در سن 84 سالگی درگذشت در خانه اش در هالیوود.

 

گفتار روی ویدیو

 

لونا شاد (صدا): چارلتون هستن در نقش های حماسی می درخشد و برای بازی در فیلم بن هور 50 سال پیش جایزه اسکار گرفته بود. با قد بلند و ماهیچه های موزون بدنش، موفقیت چارلتون هستن همزمان شد با استفاده از پرده های عظیم سینماسکوپ،  به خصوص برای فیلم های حماسی  و تاریخی و دینی. چارلتون هستن، قامتی بلند داشت مناسب افسانه ها و اسطوره ها... از فیلم های عمده اش، علاوه بر بن هور،  براساس افسانه های انجیل، که 11 جایزه اسکار برنده شد، باید از «ده فرمان» یاد کرد، که هستن در آن نقش حضرت موسی را بازی کرد، و ال سید El Cid، در برابر سوفیا لورن، و 55 روز در پکن، و همچنین فیلم خاطره انگیز سیاره میمون ها.

 

علاوه بر بازیگری، چارلتون هستن در فعالیت های اجتماعی هم نقش رهبر را ایفا می کرد. مدتها رئیس سندیکای بازیگران هالیوود بود و همچنین رئیس انستیتوی فیلم آمریکا...  در دهه 1950 در جنبش حقوق  مدنی سیاهان به رهبری مارتین لوتر کینگ، راهپیمائی  کرد  و از سال 1998 هم سخنگوی  انجمن دفاع از حق حمل اسلحه بود، که از حقوقی است که در قانون اساسی آمریکا ذکر شده...

 

***

 

بهنام ناطقی: از نظر فعالیت سیاسی، چارلتون  به جناح محافظه کار وابسته بود،  و حزب جمهوریخواه،  و بارها با بازیگرانی که برای سیاستمداران لیبرال و جناح چپ و حزب دمکرات، فعالیت می کردند، از جمله Ed Azner به مبارزه قلمی و رسانه ای می پرداخت.  انگیزه چارلتون هستن در پیوستن به مبارزه برای حفظ حق حمل اسلحه، حراست از حقی بود که در قانون اساسی به رسمیت شناخته شده و هستن و همفکران او فکر می کردند که دولت می خواهد با وضع قوانین مختلف برای کنترل خرید و فروش اسلحه، روی این حق دست بیاندازد.

 

لونا شاد: راجع به بازیگری اش، چقدر از موفقیتش در فیلم هائی مثل بن هور و ده فرمان را مدیون صدای خارق العاده و آن صورت کشیده و خوش تراش و آن قامت بلند بود، و چقدرش قدرت بازیگری؟

 

بهنام ناطقی:در فیلم هاش، همیشه شخصیت مشابهی را تصویر می کرد،  حالا چه موسی باشد، چه خلبان هواپیما، چه بافلو بیل، راهزن غرب وحشی، چارلتون هستن، همیشه مرد شجاعی با ماهیچه های ورزیده و اراده ای آهنین... منتقدها او بازی او را مثل مرمر مجسمه ها خشک می دانستند  ولی به همان اندازه هم به خاطر پرهیزش از غلوگوئی در ایفای نقشها، ستایشش کرده اند. به قول نویسنده نیویورک تایمز، Robert Berkvist چارلتون هستن به قدری حضور قدرتمندی روی پرده داشت که هیچوقت دکورهای عظیم و جلوه های بصری و صدها بلکه هزارها سیاهی لشکر،  نمی توانستند از جلوه ی او چیزی بکاهند.

 

لونا شاد: شاید فرصتی است برای علاقمندان سینمای کلاسیک که حالا به یاد چارلتون هستن، بروند فیلم های قدیمی او را ببیند، از جمله فیلم 55 روز در پکن ازکارگردان برجسته نیکلاس ری، یا فیلم عظیم ترین داستان که تاکنون گفته شده، که در آن چارلتون هستن، نقش یوحنای تعمید دهنده را بازی می کند.  ولی بهنام!  می خوام سوژه را عوض کنم. یک گزارش داریم در باره افتتاح نمایشگاه مرور بر آثار نقاش معاصر ژاپنی، تاکاشی موراکامی، در موزه ی بروکلین...  که  داغ ترین و گران ترین بلیط هفته پیش در نیویورک بود به خاطر اینکه کانیه وست در میهمانی خیریه ی  آن شب کنسرت خصوصی داشت – شام در این میهمانی نفری هزار دلار بود، ولی بلیط آن هم ماهها بود که پیشفروش بود.

 

***

 

گفتار روی ویدیو

 

لونا شاد (صدا): و میهمانی مجلل موزه بروکلین با کنسرت خصوصی  کانیه وست، برای نمایشگاه مرور بر آثار نقاش ژاپنی تاکاشی موریکامی، با همکاری موسسه مد لوئی ویتان. پنجشنبه شب  در موزه ی بروکلین، به مناسبت نمایشگاه مرور بر آثار «تاکاشی موراکامی»، میهمانی مجلل شامی برپا بود همراه با یک کنسرت خصوصی از رپر طراز اول، کانیه وست، و همراه با نمایشگاهی از کیف های لوکس مارک لوئی ویتان.

برق دوربین عکاسها از جمله متوجه مانکن بین المللی خانم ایوا هرزیگوا Eva Eerzigova بود در کنار مارک حکوب، سرطراح، و مدیر هنری موسسه لوئی ویتان.

 

nim_takashi مارک جی کوب می گوید در این برنامه، مد، هنر و موسیقی را کنار هم می گذارد. او می گوید به عنوان طراح لوئی ویتان، با موریکامی کار کرده و موریکامی هم با کانیه وست کار کرده. جیکوب می گوید این برنامه نشان می دهد که هنر معاصر، فراگیر است و لذت بردن از آن مدرسه رفتن لازم ندارد. در داخل موزه، غرفه هائی به سبک میزهای فروشندگان خیابانی ی کیف های تقلبی لوئی ویتان برپا کرده بودند.

مارک جی کوب می گوید تماشای مردم در حال خرید از این غرفه ها نوعی کار هنری است، به خصوص که مغازه در نمایشگاه هنرمندی است که در طرح کیف ها کمک کرده. جی کوب می گوید ایده میزهای فروشندگان خیابانی، طنز را وارد کار می کند به خاطر حساسیت شرکت لوئی ویتان نسبت به جنس های تقلبی.

 

نمایشگاه مرور بر آثار تاکاشی موراکامی، که فرهنگ عامه و هنر والا را در هم می آمیزد، قرار است پای جمع تازه ای از مصرف کنندگان هنر و جنس های لوکس را به موزه باز کند. موریکامی می گوید انگار زمانه عوض شده چون هنر، شده سرگرمی، مثل وقتی برای اول بار حرف از همکاری مد و هنر به میان آمد... و شاید این هم سرگرمی آینده باشد. موریکامی کانیه وست را باحال و مارک جی کوب را نابغه می داند. فهرست میهمانان، ترکیبی ظاهرا ناهمگون بود از نامهای مشهور،ا ز جمله جان مک اینرو، قهرمان تنیس، بازیگر کریستین دیویس، مانکن ژاپنی چیچو آئوشیما، و معمار پیشتاز  فرنک گری  Frank Gehry و سلیتا یوبنکز Selita Eubanks -  مانکن بین المللی  سلیتا یوبنکز می گوید هنر و سرگرمی دورکاملی است و برای او، شبی است خیلی سکسی.  و سکسی تر از همه، کانیه وست بود که بنا به گفته منتقدها، جمعیت شیک و پولدار موزه را با اجرای خودش، میخکوب کرد.

 

***

 

بهنام ناطقی: مارک  جیکوبز، که یکی از خلاق ترین چهره های دنیای مد است که ده سال است شرکت لوئی ویتان را که واقعا به خواب رفته بود، با طرحهای خودش و ابتکارهای خودش بیدار کرد. در مورد این کیف های مشهور لوئی ویتان، این ایده مارک جیکوب بود که سراغ هنرمندان جوان برود و از آنها بخواهد طرح کلاسیک این کیف ها را طوری عوض کنند که ضمن اینکه تغییر زیادی نکند، تازگی هم داشته باشد.

 

لونا شاد: نوع هنرمندهائی که انتخاب کرده جالب است. سراغ هر کسی نرفته... به نظر تو چه وجه مشترکی بین این هنرمندها هست؟

 

nim_bn lst بهنام ناطقی  Behnam:  تاکاشی موراکامی اولی اش نیست، اما جالب است نوع این انتخاب، سراغ هنرمندهائی رفته که با نوع هنرشان، حالا مثل Stephen Sprouse  که کارش گرافیتی است نقاشی روی دیوار، یا تاکاشی موراکامی، هنری است بر اساس کارتون و فرهنگ عامه، یک جور اعتبار خیابانی می بخشند به این جنس های لوکس، که به خاطر قیمت بالائی که دارد، به طبقه ای تعلق دارد که به هرحال، با فرهنگ محلات فقیرنشین مراکز شهرها که دیوارهاش پر از خطوط  کج و معوج گرافیتی است، اختلاف طبقاتی دارد. اما نوع تقلبی این کیف ها که مارک جیکوبز با برپا کردن سکوها و گماشتن هنرپیشه هائی در نقش سیاهیوستهاتی مهاجر آفریقائی که در نیویورک و پاریس این کیف ها و چیزهای تقلبی دیگر، مثل ساعت رولکس تقلبی را می فروشند، به نوع دیگری دارد بر اعتبارخیابانی خودش و Brand لوئی ویتان تاکید می گذارد... یعنی در عین اینکه Brand را با استفاده از هنرمندان جدید و چهره های جوان و زبان معاصر در هنر، تقویت می کند و گسترش می دهد، در عین حال، براندازی هم می کند، هم با قاطی کردن هنرخیابانی با کالای لوکس، و هم با عرضه آن روی میزهای شبیه میز فروش جنس های تقلبی... نوعی دارد برند خودش را بر می اندازد... این برانداختن را آن قاچاق فروشها سالهاست دارند انجام می دهند به طوری که به نوعی به دمکراتیزه شدن سلیقه نزدیک شده ایم وقتی هر کس می تواند طرح کیف لوئی ویتان را دستش بگیرد، چه آنکه آن را از مغازه خریده 2 هزار دلار، چه کسی که آن را 20 دلار از روی بساط دستفروش کنار خیابان خریده...  بنابراین آن اختلاف طبقاتی که خرید کیف روش تاکید می گذاشت، با خرید نوع تقلبی آن، برمی افتد... و این طرح، حالا خوب یا بد، هر چه، دیگر وجهه طبقاتی اش را از دست می دهد. زن مدیرعامل که حقوق شوهرش ماهی 10 میلیون دلار است همان کفش را دست می گیرد که تایپیست شرکت، که حقوقش  ماهی 2 هزار دلار است. اگر این شیک است، هر دو می توانند شیک باشند.

 

لونا شاد: پس چرا ملت صف می کشند در پاریس و نیویورک برای خریدن لوئی  ویتان های اصل؟ چه اصراری است دیگر؟

 

بهنام ناطقی: پول زیادی دارند خیلی ها...

 

لونا شاد: ما هم حرف زیاد داریم و وقت کم است....  مرسی از این گزارشها، تا فردا...

 

بهنام ناطقی: مرسی لونا شاد.

No comments:

Post a Comment

نظرهای شامل آدرس سایت ها و بلاگهای شخصی، بدون استثنا حذف می شوند