April 9, 2008

Street Kings, NY Street Art & Marc Anthony Tour

«پادشاهان خیابان»، هنر خیابانی نیویورک و  تور مارک انتونی در پرو

 

گزارش تلویزیونی بهنام ناطقی با لونا شاد

لونا شاد: و در مجموعه گزارشهای هنری ی امشب همراه با همکارم بهنام ناطقی در نیویورک، سری به پایتخت پرو می زنیم برای کنسرت خواننده برجسته  موسیقی  لاتین، مارک انتونی، و گزارشی داریم از کار یک هنرمند خیابانی در نیویورک، ولی قبل از آنها، نگاهی به فیلم «پادشاهان خیابان» کار تازه ای از دیوید آیر، که به نوعی دنبال فیلم قبلی اش «روز  کارآموزی» است که  تصویر خشن و بدبینانه ای از فساد پلیس لس آنجلس ارائه داد.

 

***

 

لونا شاد:  فیلم «پادشاهان خیابان»، که از همین جمعه در آمریکا اکرانش شروع می شود...  موضوعش، داستانش و حتی اسمش یادآور خیلی فیلم های دیگری است که راجع به فساد پلیس ساخته شده... مثلا اسمش شبیه اسم فیلم سیدنی لومت است راجع به پلیس نیویورک که بود «شاهزاده شهر» یا Prince of the City  -- حالا اینجا   پادشاهان خیابان را داریم که همان منظور را می رساند.

 

بهنام ناطقی:  فیلم راجع به فساد پلیس، به نوعی وجدان بیدار جامعه را تصویر می کند...  هشدار است... و  این موضوع مورد علاقه نویسنده جیمز الروی است.   که خیلی کتابهای پرفروشش با همین سوژه تا حالا فیلم شده، از جمله همین پارسال فیلم دالیای سیاه را دیدیم، کار برایان دوپالما. موضوعش همین وجدان جامعه است، و فساد در نیروهائی که مردم باید به آنها اعتماد داشته باشند و سبک نوشتنش و نثرش در انگلیسی معروف است به نثر تلگرافی... شبیه به نثر جلال  آل آحمد در فارسی...  مردم امنیت لازم دارند و جنایتکار بودن کسانی که قدرت حمل اسلحه و انجام خشونت به آنها داده شده، خیلی ترسناک تر از کار دزدها و آدمکشهای حرفه ای است...  و  گفتی شبیه فیلم های دیگر است، ولی از دور این طور است... مثلا فیلم LA Confidential را در نظر بگیر، شاهکاری بود در نوع خودش، آن هم از روی  یک کتاب دیگر جیمز الروی، اما پرداختش کاملا فرق می کرد با این فیلم و فیلم قبلی دیوید آیر یعنی Training Day  -- که آن هم  در باره فساد پلیس بود با شرکت دنزل واشنگتن و ایتن هاک.   آیر  خیلی زمینی تر، خیلی واقعی گرایانه تر و خاکی تر کار می کند...  اگر نمایشی در کارش هست، یا اگر غلوی در نمایشش هست، غلو در بازسازی محیط اطرافش است...

 

لونا شاد:  دنیای مردانه ای را تصویر می کنند این فیلم ها... که حتما برای پسربچه ها از 9 ساله تا 99 ساله جالب است...  اما ندید بگم شاید حوصله زنها سر برود از این همه رقابت مردانه بر سر اینکه کدام  کلفت تر است گردنش...  (می  خندد)  گزارشی که بهنام از حرفهای هنرمندان فیلم کنار هم گذاشته نگاه می کنیم و بعد بر می گردیم برای نگاهی به آنچه مطبوعات آمریکا نوشته اند در باره فیلم «پادشاهان خیابان» Street Kings.

 

***

 

Street_Kings_Report_1 فیلم «پادشاهان خیابان» براساس رمانی از جیمز الروی،  جنگ دستجات تبهکار در داخل نیروی پلیس لس آنجلس تصویر می شود که گوئی همه دنبال عدالت هستند، اما هر کس از راه خود.  کیانو ریوز می گوید نقش کارآگاه پلیس تام لادلا را بازی می کند که در یک واحد  تخصصی پلیس کار می کند ولی متهم می شود به دخالت در مرگ یک همکار، و در جستجو برای قاتلان اصلی، چیزهای بیشتری کشف می کند.  در این صحنه، همکاران فاسد به لادلو می گویند که در جریان  دردسرهایش، تازه شروع شده.

 

دیوید آیر می گوید نویسنده جیمز الروی درک خوبی از روانشناسی پلیس و فرهنگ نیروی انتظامی دارد، و خودش هم به عنوان کارگردان، شناخت خوبی از فضای امروز لس آنجلس و طرز کار اداره پلیس دارد. او می گوید از ترکیب تسلط الروی بر داستان و درک ارگانیک او از شهر، تاروپود غنی ای به وجود می آورد که زمینه بازگو کردن داستان می شود. 

 

در این صحنه، افسران پلیس ترفیع رئیس با بازی فارست ویتیکر را جشن می گیرند. فارست ویتیکر، بازیگر نقش رئیس پلیس،  که خودش در محلات داخلی لس آنجلس بزرگ شده، می گوید شخصا از رفتار پلیس خاطره دارد و تعریف می کند که چطور یک مامور پلیس در محله به ورلی هیلز یک روز بی جهت در خیابان به او گیر داد و وادارش کرد به محله خودش برگردد.  در این صحنه یک سرکرده تبهکاران، با بازی رپر مشهور آقای کامن، از لادلو و  پلیس همراهش می پرسد آیا در شهر مامور پلیس شریفی باقی مانده؟

 

Street_Kings_Report_2 کارگردان دیوید آیر می گوید آمریکا شیفته فیلم راجع به نیروی پلیس است، مثل فیلمهای وسترن. این فیلم ها راجع به آدمهائی هستند که از طرف ما دست به خشونت می زنند و فرصت می دهند که تماشاگر برای دو ساعت هم که شده خود را در قدرت مردان روی صحنه شریک احساس کند. در این صحنه، لادلو به همکارش می گوید وقتی به آنها نزدیک شوند، آنکه  فرار خواهد کرد، کسی است که باید دستگیرشود.


دیوید آیر می گوید تفاوت این فیلم در آن است که در ساختن و پرداختن و صیقل دادن به همه جزئیات آن وسواس به کار رفته، و نه تنها در جزئیات لباسها و صحنه ها، بلکه حتی در طراحی شخصیت ها، تلاش شده که همه چیز به شدت واقعی گرایانه باشد، و خیلی امروزی... شناختی از زمان حال در این فیلم هست، در عین اینکه فیلمی است بی زمان..  ترکیبی که درآوردن آن خیلی سخت است.

 

***

 

لونا شاد: مرسی بهنام از این گزارش.  ظاهرا همه جزئیاتی که کارگردان، دیوید آیر، در مصاحبه اش گفت،  در این فیلم هست...  منظورم این خشونت مذکر است... این ترکیب شخصیت های رنگارنگ، این ملیت های مختلف که ریخته اند در این شهر لس آنجلس... رنگین کمان نژادی...  ولی همه این ها مختص این ژانر سینمائی است... چیز تازه اش چی است؟

 

بهنام ناطقی:  تازگی اش در پرداختش است، هر چند که به قول منتقد هالیوود ریپورتر، تصویری که از مردان پلیس، از این خشونت مذکر که تو توصیف کردی، به دست میدهد، تصویر تازه ای نیست.

 

لونا شاد: داستان به نظر پیچیده می رسد، ولی مثل اینکه در بین این شخصیت ها، پلیس غیر فاسد وجود ندارد... به قول آمریکائی ها در این جعبه سیب سالم نیست.

 

بهنام ناطقی:  داستان فیلم طبعا روی شخصیت کیانو ریوز است، یعنی لادلو، که هم پلیس است هم قاتل حرفه ای است... ولی این شخصیت در طول داستان  متحول می شود... یعنی وجدانش بیدار می شود، و تبدیل می شود به عاملی که پلیس های فاسد دیگر را گیر می اندازد...  تعریفی که فیلم از این شخصیت ارائه می کند جالب است، صبح اش با دل به هم خوردگی شروع می شود، بعد می بینیم که چطور مقررات پلیس را زیر پا می گذارد که دو تا دختر را از دست چهار تا آدمربا نجات دهد... می بینیم که قانون خودش را دارد.

 

Street_Kings_Report_luna_shad لونا شاد: تمرکزش، سکوتش و غمش است که سکسی اش می کند...  مثل  آرامش قبل از طوفان است...  حضور کیانو ریوز در فیلم، به شخصیت قهرمان با وجدان، یک عمق مرموز و  رومانتیک می دهد.

 

بهنام ناطقی:  فیلم مال کیانو ریوز است که طبق معمول، در سکوت و آرامش ظاهری اش، تنش شدید موج می زند، و آن غم جذاب... بله، ولی این کارهنرپیشه است... هرچند که شخصیت بیوه مرد، با بازی کیانو ریوز، بعد از مردن مشکوک زنش است که با مشکل روحی و وجدانی روبرو می شود.  رابطه اینها با رئیسشان جالب است با بازی فارست ویتیکر، که مثل پدر خانواده، می خواهد علیرغم طوفان بیرون، داخل را امن نگه دارد...   از نمکهای فیلم، حضور بازیگر هیو لوری است که هر هفته در سریال House در شبکه فاکس آمریکا نقش یک دکتر نابغه ولی معتاد را بازی می کند... و همچنین حضور بازیگر کمدی سدریک The Entertainer.  به قول همان منتقد،   سناریو، ریتم سریعی دارد و بی وقفه جلو می رود، همراه با شخصت تام لادلو، که سگ درنده ای است که ایستادن نمی شناسد.  صحنه ای که ما نداشتیم نشان بدهیم، یک تعقیب طولانی است از خیابانها و پسکوچه ها و حیاط خلوت ها و داخل خانه ها، که فیلم را داغ می کند و تسلط و شناخت دیوید آیر از بافت شهر را نشان می دهد.

 

لونا شاد:  بهنام! دیوید آیر، که کارش را با سناریو نویسی برای تلویزیون شروع کرد، خیلی به افتخارات فیلم قبلی اش یعنی «روز کارآموزی» تکیه دارد – فیلمی بود که با آن دنزل واشنگتن دومین جایزه اسکارش را گرفت... آن فیلم هم راجع به رقابت مذکرها بود بر سر قدرت...  اما آیا منتقدها قبول دارند که توانسته آن موفقیت را در فیلم «پادشاهان خیابان» تکرار کند؟

 

Street_Kings_lS_BN بهنام ناطقی:  توی  حرفات به رقابت قدرت میان مردها اشاره کردی... یک نقد نسبتا منفی که در باره این فیلم در آمده، از نویسنده هفته نامه غیرمتعارف نیویورک، ویلج وویس، کوبیده دیوید آیر را به خاطر اینکه به نظر این منتقد، حواسش زیادی رفته توی رقابت قدرت بین مردها، و توجه نکرده به درام عمیق تری که می توانست در این داستان پیدا کند و پرورش بدهد.   ایراد دیگری که  تیم گریرسون نویسنده ویلج وویس گرفته این است که چندان از تیرگی این شخصیت استفاده نکرده...   دیوید آیر در فیلمهاش، از جمله فیلم اولش Harsh Times یا دوران سخت،  که راجع به رابطه دو تا سرباز برگشته از جنگ عراق بود، یک تجزیه وتحلیل از رقابت مردها بدست می دهد – این را در فیلم Training Day  هم دیدیم...  که مثلا ریشه این رقابت، مثلا می تواند در ناتوانی جنسی باشد و در فقر و مشکلات اجتماعی باشد... ولی اینجا، چنین تجزیه و تحلیلی ارائه نیست...  یک مقدار دنبال فورم رفته.

 

لونا شاد:  اما واقعا آیا راه حل Dirty Harry که  یک پلیس با وجدان، بیاید  قانون را دست خودش بگیرد و همه چیز را زیر پا بگذارد که مثلا قاتل را به مجازات برساند... چه فرقی با آهنگهای هیپ هاپ دارد که گنگسترها و زندگی جنایتکاری را بزرگ نمائی می کنند؟

بهنام ناطقی:  درسته... این جور فیلم ها، به قول پیتر دراج، منتقد ورایتی، از یک طرف با فرهنگ هفت تیر کشی و تیراندازی و قلدری  حال می کنند، و از طرف دیگر، می خواهند همین خشونت را زیر سئوال ببرند و برای تماشاگر موعظه کنند.

 

لونا شاد: پس فیلمی است که مردها با آن حال می کنند، و زنها هم می توانند بروند کیانو ریوز مغموم را تماشا کنند... اگر حوصله شان رقابت بر سر گردن کلفتی مردها سر نرفته باشد... رقابتی که ما حتی همین جا در اداره هم هر روز شاهدش هستیم! 

 

هنر خیابانی در نیویورک: «جاشوا آلن هریس»

 

NYC_Street_Art_by_Josh_Harrisلونا شاد:  ولی بهنام!   می خوام از خیابانهای لس آنجلس گریز بزنم به خیابانهای نیویورک، که یک هنرمند جوان با یک مجسمه ابتکاری، توانسته توجه مردم شهر، و به دنبال آن، رسانه ها را به خودش جلب کند. 

 

  بهنام ناطقی (صدا روی فیلم): بار دیگر هنرمندی با استفاده از راهروها و تونل های قطار زیرزمینی نیویورک، هنر خیابانی خلق می کند.   کار این هنرمند نیویورکی،  در آغاز خیلی شبیه به یک کیسه پلاستیکی پر از آشغال است که مامور شهرداری باید بیاید ببرد، اما این کیسه در اثر عبور قطار از زیر زمین، تبدیل می شود به یک زرافه. جاشوا آلن هریس، مبتکر  این اثر می گوید ما عادت کرده ایم به دیدن آشغال ولی شگفتی آور و شوق انگیز است  وقتی این حیوان یک دفعه جلوی رهگذر ظاهر می شود.  بادی که از از هواکش تونل مترو بیرون می زد، جرقه ساختن این اثر را در فکر این جوان روشن کرد، و خیابان به نمایشگاه هنر او تبدیل شد.  آقای هریس می گوید چون یک دانشجوی هنر است، گالریها به او توجهی نمی کنند و برای جلب توجه ناچار است از خیابان استفاده کند چون مردم زیادی اینطوری کار او را می بینند و جای خوبی است برای شروع.   در اینجا، مسئول جمع آوری زباله به خبرنگار می گوید تصورش این بود که این هم یک کیسه معمولی آشغال است.

 

Josh_Alan_Harris بهنام ناطقی:   در این گزارش، دیدیم که کیسه به زرافه تبدیل می شود اما یک سری هم ساخته بود که کیسه به خرس قطبی تبدیل می شد...  جاشوا الن هریس، هنرمند 31 ساله مقیم محله بروکلین نیویورک... اینجور هنرخیابانی که از فضاهای عمومی برای جلب توجه استفاده می کند، برای خیلی از هنرمندها، پله  اول ترقی بوده، از جمله برای هنرمندی به اسم کیت هرینگ، که در سالهای 1980 و اوائل دهه 1990 در نیویورک فعال بود و خیلی هم پول ساخت، ولی متاسفانه به خاطر بیماری ایدز، جوانمرگ شد. کیت هرینگ توی قاب آگهی های تجاری در راهروهای راه آهن زیرزمینی نیویورک با کچ سفید یک طرحهای خیلی ساده و کاریکاتور مانندی می کشید از چند شخصیت خاص، که تکرار می شدند در رابطه های مختلف با همدیگر، و هم سبک طراحی اش و هم شخصیت هاش به قدری مشخص بودند که خیلی زود معروف شد و مجموعه دار شبانه می رفتند در راهرو ها  و تونل های ترن زیرزمینی با وسایل مختلف سعی می کردند طرحهای او را از دیوار جدا کنند...  در کارهای جاشوا آلن هریس هم همان وجه مشخصه ها را می بینم، از جمله استفاده از وسایل پیش پا افتاده و ارزان قیمت، مثل کیسه زباله... با این فرق که کینه تیک است، یعنی حرکت دارد... به خطر استفاده از باد هواکش های قطار زیرزمینی.  اما نکته جالب در کار او این است که با این تکه پلاستیک که از آن کیسه آشغال می سازند، عملا هنری به وجود آورده است که نبض شهر در آن می تپد. این باد که زیر این اثر می زند، از حرکت قطارهای زیرزمینی است و با این حرکت، زیر زمین و روی  زمین را در شهر به هم مربوط می کند  و بیننده را به فکر ارتباط انرژی هائی می اندازد که ضمن اینکه پراکنده و بدون ارتباط با هم هستند، در چفت و بست محکمی در هم و با هم قرار دارند و مجموعا یک نظام یا سیستم عظیم شهری را به وجود می آورند.

 

لونا شاد: می خواهم اضافه کنیم اینجا برای دوستانی که به اینترنت دسترسی  دارند، که ویدیوهای جالبی از کارهای دیگر این هنرمند را می توانید در یک سایت خیلی ابتکاری به نام   Wooster Collective دات کام -- یا مجتمع ووستر نگاه کنید که وب سایتی است که اصلا اختصاص دارد به هنر خیابانی، از همه جای دنیا.  آدرسش هست woostercollective یک کلمه، دات کام.  

 

کنسرت مارک انتونی در آمریکای لاتین

 

marc_anthony_in_peru لونا شاد: حالا بهنام! تا دیر نشده، یک گزارش هم من می خوام اضافه کنم به برنامه امروز، در باره کنسرت مارک انتونی، خواننده پورتوریکوئی ...

 

بهنام ناطقی:  شوهر جی لو، جنیفر  لوپز...

 

لونا شاد: بله، که دیشب، سه شنبه شب، در لیما بود، پایتخت پرو.

 

لونا شاد (صدا روی فیلم): در لیما، هزاران نفر از مردم شهر رفتند فرودگاه به استقبال از مارک انتونی و بلیط های کنسرت 30 هزار نفری او در استادیوم ملی پرو، به سرعت پیش فروش شده بود...  مارک انتونی،  ترانه های آلبوم جدیدش را اجرا کرد... EL Contante یا آوازه خوان... 

 

بهنام ناطقی:   این ترانه ها مال فیلمی است که پارسال بیرون آمد در باره هکتور لاوو، خواننده ناکام پورتوریکوئی، که موسیقی سالسا salsa ا را در  دهه 1970 شکل داد و معروف کرد، در همین نیویورک، و جهانگیر شد... آهنگ معروفش همین ترانه El Contante بود از ساخته های روبن بلدز Blades  -- فیلمی که جنیفر لوپز تهیه کرده بود و خودش هم نقش زن هکتور لاوو را در ان بازی می کرد، موفق نشد، اما آلبوم آن فیلم، که تکرار ترانه های هکتور لاوو بود با اجرای مارک انتونی، میلیونها نسخه تا حالا فروش رفته و موضوع این تور است که در شهرهای بزرگ آمریکای لاتین، شاید شمار کل تماشاگران کنسرت به نیم میلیون نفر برسد..

No comments:

Post a Comment

نظرهای شامل آدرس سایت ها و بلاگهای شخصی، بدون استثنا حذف می شوند