June 3, 2009

Away We Go

سفر برای خودیابی

 

برویم جای دیگر کار جدید سم مندس، کارگردان برجسته انگلیسی، فیلمی دیگر است باز هم در باره آمریکا:  «می رویم جای دیگر» اما در این کار جدید، سم مندس راه تازه ای می رود، و یک فیلم  تولید کرده مستقل از استودیوها و ستاره ها -- در فیلم «می رویم جای دیگر» جستجوی یک زوج جوان را نشان می دهد برای جائی و روشی برای بزرگ کردن فرزند، و انواع برداشتهای غیرمتعارف و افراطی از فرزند بزرگ کردن را به سخره می گیرد، فیلمی است بر اساس سناریوئی از دو نویسنده مطرح معاصر آمریکا.

 

سم مندس انگلیسی، که اغلب سناریوی نویسندگان آمریکائی منطبق با پیش فرض هایش در باره جامعه آمریکا فیلم می کند، این بار فیلمی به سبک کارهای سینمای مستقل آمریکا ساخته در باره  انواع انواع شیوه  های پرورش فرزند در آمریکا، حاصل عقاید سیاسی یا اجتماعی رایج در حاشیه های دور و دراز و گسترده فرهنگ آمریکائی  --  با شرکت دو هنرپیشه محبوب تلویزیون، جان کرازیینسکی از سریال Office و مایا رودولف، عضو سابق تیم بازیگران برنامه «زنده شنبه شب ها» SNL  --  که نقش یک زوج جوان را بازی می کنند که همسفر می شوند در این سیروسلوک در آمریکا.

 

گزارش تلویزیونی بهنام ناطقی

«می رویم جای دیگر» بر اساس کار مشترک یک زن و شوهر نویسنده  اهل سنفرانسیسکو است که جداگانه هر کدام از جمله داستان نویس های مطرح و پرفروش نسل خودشان هستند، یعنی Dave Eggers و Vendela Vida --  سناریوئی نوشته اند اپیزودیک، یا قطعه قطعه، و کاملا باز، که شخصیت ها را درسفر به دور آمریکا نشان می دهد، در جستجوی جائی برای زیستن، یا بیشتر، در جستجوی نوعی مطلوب برای بچه بزرگ کردن.

 

در فیلم «می رویم جای دیگر» با اعلام سفر والدین،  زوج جوان در آستانه وضع حمل، بهانه ماندن در کلبه نیمه مخروب خود  را از دست می دهند، و به راه می افتد برای دیدار دوستان و آشنایان پراکنده دور آمریکا...

 

فیلم جدید «می رویم جای دیگر» از  سم مندس، با بودجه اندک و به صورت یک فیلم مستقل تولید شده.  سم مندس می گوید خوب بود که زیر فشارهای تجاری ساختن یک فیلم بزرگ با ستارگان مشهور قرار نداشت و می توانست دو بازیگری که واقعا به نقش ها می خوردند را دقیق تر هدایت کرد.

 

در جریان سفر خود به دور آمریکا، زن و شوهر جوان از زندگی های افراط آمیز و غیرمتعارف دوستان وآشنایان خود به حیرت می افتند.
برای جان کرازیسنکی، بازیگر نقش مشابهی درسریال آفیس، این فیلم فرصتی است برای درخشیدن در یک نقش دراماتیک در محور فیلم. سم مندس می گوید در جان کرازینسکی قابلیت هائی هست که هنوز به کار گرفته نشده. مندس آینده درخشانی برای کرازینسکی می بیند.

در فیلم «می رویم جای دیگر» سم مندس روش کارگردانی تازه ای را امتحان می کند که او را از صحنه های از پیش ساخته طرح شده فیلمهای قبلی اش دور می کند که ممکن است منتقدها تحویل نگیرند.


سم مندس می گوید فیلمها و نمایش های او همیشه نقدهای خوب و بد گرفته و چون 25 سال است که کارش این است، عادت کرده به ناراحت نشدن از نقدهای بد و زیادی خوشحال نشدن از نقدهای خوب، و می افزاید  که کار را باید ادامه داد.


***


away_we_go_poster غیر از اینکه این به هرحال فیلم «می رویم جای دیگر»  کم خرج تری است نسبت به کار های قبلی، چند تغییر عمده دیگری در شیوه کار سم مندس را نشانه می زند. سم مندس، در کارهایش از جمله زیبای آمریکائی American Beauty و جاده روولوشنری Revolutionary Road، شخصیت هائی را نشان می دهد که archetype  یا مشتی از خروار جامعه آمریکائی باشند – این شخصیت های  داستانی، که هر کدام به نوعی در انگاره های بصری که آزادی آنها را  محدود می کند، اسیر هستند.  اما در فیلم «برویم جای دیگر» از تیپ سازی دست برداشته، و از فضای بسته و محدود  و پیش ساخته فیلمهای قبلی، می زند بیرون به فراخنای کل آمریکای شمالی، و از ساختار تئاتری جدا می شود به سوی ساختار اپیزودیک و می رود دنبال در آدمهای خاص و  غیرمتعارف.  ولی گیر نوع  دیگری از تیپ سازی و پیشداوری می افتد، به قول ای او اسکات، منتقد نیویورک تایمز، که منطبق می شود با دید متفرعن و پرافاده دو نویسنده ای که خودشان را بالاتر از دیگران می پندارند.

 

دو جوان تحصیلکرده ولی آس و پاس قهرمان فیلم «می رویم جای دیگر»، زنی که هنوز از شوک مرگ ناگهانی والدینش بیرون نیامده و مرد جوانی که خیلی چیز در باره همه چیز می داند اما از زندگی هیچ، در این جا نماینده آدمهای معقول هستند که در دنیائی از آدمهای غیرمعقول، سیرو سلوک می کنند. آدمهائی که به قول نویسنده هالیوود ریپورتر، مایکل رکتشافن، هرکدام به نوعی شخصی و متفاوت روبرو  می شوند با چالش ساختن خانواده ای، متفاوت با خانواده ای که در آن بزرگ شده اند.

 

فهرستی از انواع غیرمتعارف (یا غیر عقلانی) والدین بودن در اپیزودهای فیلم، یا منزلگاه های سیروسلوک زوج قهرمان فیلم، توسط بازیگران ماهر، عرضه می شود.  مثلا مگی جیلنهال، فمینیست قهاری است که معتقد است اطاق جدا و رختخواب جدا بچه را منزوی می کند و. حتی حاضر نیست بچه را در کالسکه بگذارد چون فکر می کند نوعی راندن بچه از خود است. بنابراین او و شوهرش هنوز هم با پسر گنده شان در یک تخت می خوابند. الیسن جنی، به مادر نیمه مستی تبدیل شده بی اعتنا به فرزند و الا آخر... هر کدام از اپیزودهای این فیلم، را چالش متفاوتی را نشان می دهد در راه تشکیل خانواده ای متفاوت با خانواده سنتی، یا خانواده ای که در  آن بزرگ شده ایم، ولی به عنوان کار یک دراماتیک، آن را گمراه می داند.   در نهایت، زوج قهرمان فیلم «می رویم جای دیگر» در مقایسه با رفتار غیرعادی که در دوستان و آشنایان می بینند، به کشفی در باره عادی بودن خودشان می رسند. به قولی، این فیلمی است در ستایش عادی بودن و فضیلت آدمهای عاقل، یعنی چیزی که شخصیت های اصلی فیلم، بعد از این سیر و سلوک، به آن می رسند و اینکه نباید اعتقادات از پیش ساخته را به مغز بچه فرو کرد.

 

away_we_go_2 وجه مشخصه کتابهای دو نویسنده مطرح و صاحب کتابهای پرفروش، Dave Eggers و Vendela Vida که اول بار است سناریو می نویسند  آنهم با هم، این است که از زبان اول شخص مفرد نوشته می شوند، یعنی خواننده می رود در مغز نویسنده و جذابیت کتاب، اتفاقات آن نیست بلکه فکرهای نویسنده در باره آنهاست... نمونه اش کتاب اول اگرز Eggers در باره بزرگ کردن برادر هشت ساله اش در بیست و یکسالگی... کتاب غیر داستانی به نام «کار اندوهناک  یک نبوغ سرگیجه آور The Heartbreaking Work of A Staggering Genious  که نامزد جایزه پولیتزر هم بود... یا کاری های ویدل... هم همینطور –  اینها فیلم پذیر یا فیلم شدنی نیستند، چون برخورد در آنها وجود ندارد. دیوید ادلستاین، منتقد هفتگی نیویورک، معتقد است که آنها با همکاری یکدیگر و دونفری نوشتن، سعی کرده اند این کمبود را تا حدودی جبران کنند، یعنی برخورد ایجاد کنند، ولی طبیعت داستانی که انتخاب کرده اند، دراما یا برخورد ندارد، چون سفر است.

 

اسکات فانداس در ویلج وویس نوشته  اینکه این دو شخصیت اصلی فیلم «می رویم جای دیگر»  فاقد هر نوع بلندپروازی و هدفی در زندگی هستند، و این تطبیق می کند با هم نسلان آنها در جامعه که نسل Y به آن می گویند. اما به همین سبب هم این دو شخصیت به طرز کشنده ای غیرجذاب می شوند، و ظاهرا مندس هم نمی تواند به آنها جذب شود.  دیوید ادلستاین نوشته  سم مندس برای کارگردانی این کار مناسب نیست، برای اینکه او در نهایت، یک  کارگردان تئاتر است و با صحنه های از پیش اندیشیده و از پیش ساخته شده بهتر کار می کند تا کشف صحنه های جدید، و کار او، ساختن یک صحنه است نه کشف یک صحنه. به عبارت دیگر، در حالیکه جوهر کار نویسندگان،  اگرز و ویدا، گریز از خود است، برای پیدا کردن خود از راه سفر، مندس قبلا به جائی که می خواهد برود، رسیده و نیازی به سفر و جستجو نمی بیند.  این تضاد از دید این منتقد به فیلم لطمه زده.

No comments:

Post a Comment

نظرهای شامل آدرس سایت ها و بلاگهای شخصی، بدون استثنا حذف می شوند