May 8, 2008

Diving Bell & the Butterfly

جشن معجزه خلاقیت



نقاش و مجسمه ساز برجسته نیویورکی، جولین اشنابل، با فیلم سومش، خود را به عنوان یکی از هنرمندان نوآور سینما تثبیت کرد. فیلم او، که کتاب یک روشنفکر فرانسوی در باره تجربه بیماری اسارت در جسم را به تصویر کشیده است، جایزه بهترین کارگردانی را از جشنواره کن گرفت و نامزد چهار جایزه اسکار بود، از جمله اسکار بهترین فیلم و بهترین کارگردانی. اینک که این فیلم به بازار DVD آمده، فرصتی برای تجدید دیدار با آن است.


فیلم «قفس غواصی و پروانه» The Diving Bell & the Butterfly از فیلمهای برجسته و ستایش شده سال 2007 -- اثری است از هنرمند نیویورکی، جولی یَنْ اِشنابِل Julian Schnabel – نقاش، مجسمه ساز و فیلمساز، که نامزد چهار جایزه اسکار، برای بهترین کارگردانی، بهترین سناریو، بهترین فیلمبرداری و بهترین مونتاژ بود.

این فیلم براساس کتابی است به نام «قفس غواصی و پروانه.» 'Le scaphandre et le papillon'از ژان دومینیک بوبی Jea-Dominique Bauby سردبیر مجله Elle در فرانسه. نویسنده کتاب، در اثر سکته مغزی کنترل تمام اعضای بدن خود را از دست می دهد، ولی با کمک بازو بسته کردن پلک چشمش، ارتباطی عمیق و دوجانبه با جهان اطرافش ایجاد می کند و تمام این کتاب را از طریق پلک زدن می نویسد. کتاب او، اعماق تجربه زیستن و تمنای بودن را به تماشاگر نشان می دهد، در حالیکه ستایش آن شور و تعهد و شوق موجود در خلاقیت ادبی است که در صفحات این کتاب و اینک در تصاویر این فیلم متبلور می شود.
به قول دیوید ادلستاین Edelstein، منتقد مجله هفتگی نیویورک، فیلم «قفس غواصی و پروانه» یک شاهکار است در باره وضعیت انسان. دیوید دنبی Denby در مجله هفتگی نیویورکر New Yorker نوشته این فیلم تجربه ای است ناگشوده و با شکوه.
جولین اشنابل، هنرمندی است که از اوائل دهه 1980 جزو پنج هنرمند طراز اول نسل خودش شناخته می شد. وقتی اولین فیلمش را ده یازده سال پیش ساخت، فیلمی در باره مرگ نقاش مهاجر از هائیتی، ژان میشل باسکیات Jean-Michel Basquiat، هرچند فیلم خوبی بود و خوب هم تحویل گرفته شد، اما همه آن را به عنوان یک کار تفننی دانستند برای کسی که سالانه دهها میلیون دلار از فروش نقاشی ها و مجسمه هاش پول در می آورد.
فیلم «قفس غواصی و پروانه» سومین فیلم اشنابل است. این فیلم در باره بیماری نادری است که اصطلاحا عارضه قفل شدن از درون می گویند Locked-in Syndrome -- اما از دید بیمار، و به همین سبب، موفق می شود که این بیماری نادر را عمومیت بدهد به وضع انسان در دنیا، با این پیام که آیا همه ما به نوعی قفل شده از درون هستیم در زندگی ای که عنانش در کف هیچکس نیست.
نام فیلم اشاره به Diving Bell یا محفظه فولادی است که غواص های اعماق اقیانوس توش می روند که از گزند دندان کوسه در امان باشند. این محفظه، تعبیر این آدم است که بدنش شده یک جسم بدون حرکت، انگار در داخل بدنش اسیر است مثل محفظه غواصی، یا قفس غواصی، که مفهوم اسارت را بهتر می رساند، و پروانه هم که معلوم است، تعبیر آزادی است و رهائی.
با اینکه که اشنابل برای این فیلم جایزه بهترین کارگردانی فستیوال کن را گرفت و جایزه بهترین کارگردان گلدن گلوب Golden Globe را گرفت، بعضی ها اکراه دارند بروند سینما این فیلم را ببینند برای همین هم فروش زیادی نداشت. زیرا برای بعضی از تماشاگران موضوع آن از دور، رقت آور به نظر می رسد.
در حالیکه فیلم با رقت به زندگی این آدم نگاه نمی کند، بلکه عاطفی است، به شدت هم عاطفی است، اما رقت انگیز و احساساتی نیست. گریه ات را در می آورد، اما نه به خاطر احساسات، بلکه به خاطر اینکه فیلمی است به شدت برانگیزاننده و روحیه بخش، عشقت را به زندگی، به دنیا، به اطرافیانت، به بودن در دنیا و لذتهای زندگی تشدید می کند. تجربه انسانی را تصویر کرده که در داخل یک بدن بدون حرکت اسیر شده –ولی از انسانیتش چیزی کم نشده، یعنی تخیلش و حافظه اش، دست نخورده باقی مانده.
در فیلم قفس غواصی و پروانه، تماشاگر بیشتر مواقع، از درون چشم قهرمان فیلم ژان دومینیک بوبی به دنیای بیرون نگاه می کند، و گاهی هم سر می برد به درون، به خاطره، به آرزو، یا رویاهای او خیره می شود. این فیلم را اشنابل با شرکت هنرپیشگان فرانسوی و در بیمارستانی ساخته است که بوبی ماههای آخر عمر را در آن گذراند.
جولین اشنابل در مصاحبه با خبرگزاری آسوشیتدپرس می گوید با دیدن بیمارستانی که بوبی در آن جان داد، بلافاصله تصمیم گرفت که فیلم باید آنجا گرفته شود و بازیگران فیلم را از میان کارکنان و متخصصان آن برگزید و خودش هم نزدیک آنجا خانه گرفت و از جمله با برنارد شپیوس و ان ماری پری یر، دوستان بوبی دیدار کرد که سناریست فیلم، ران هاروود Ron Harwood آنها را ندیده بود و حرفهای آنها کمک خارق العاده ای به فیلم بود.
بوبی هر حرف از هر کلمه کتابش را با یک حرکت پلک چشمش باید مشخص می کرد و دویست هزار بار چشمک زد برای کل کتاب، هر کلمه دو دقیقه طول می کشید تا نوشته شود.
اشنابل می گوید: از پشت چشمک چه چیز دیده می شود؟ وقتی آدم سریع چشمک می زند، تصویر کاملا سیاه نمی شود و آدم به جای تصویری که آنجا هست چیزی می بیند و اینطوری، آدم می تواند صدجور چشمک داشته باشد، به معانی مختلف، و این فقط به معنی بازوبسته شدن شاتر دوربین نیست.
نقش دومینینک بوبی را هنرپیشه فرانسوی متیو آمارلیک Mathieu Amalric بازی می کند که در فیلم مونیخ Munich از استیون اسپیلبرگ درخشید.
اشنابل می گوید هر چند که همیشه می خواست فیلم را به فرانسه و با بازیگران فرانسوی بگیرد، ولی می خواست نقش اول را جانی دپ Johnny Depp بازی کند، که نشد. او می گوید تهیه کننده فیلم، کتی کندی Kathy Kennedy که روی فیلم مونیخ با استیون اسپیلبرگ کار کرده بود، آمارلیک را پیشنهاد کرد و او دومین کسی بود که اشنابل برای این نقش می خواست.

برای اشنابل، ساختن فیلم یک جنبه شخصی هم داشت، چون خواندن سناریو همزمان شد با بیماری سرطان و مرگ پدر خودش. اشنابل می گوید سعی کرد فیلمی بسازد از درون مغز پدرش، فیلمی که شاید به بیماران و دیگران کمک کند. شاید بچه های خودش یا دیگران این فیلم را ببینند و به آنها کمک کند از مرگ نترسند.
فیلم درباره نقص عضو و جنبه های روانی توانبخشی و غلبه کردن بر نارسائی های جسم زیاد دیده ایم که بیشترش هم روحیه می دهد هم تاکید می کند بر پشتکار این آدمها، ولی شاید چیزی که این فیلم را متفاوت می کند، کتاب خود بوبی است، از دید یک آدم فلج.
فیلم اشنابل ما را درون مغز این آدم می برد، که در سال 1995 چهل و سه سال داشت و در اوج موفقیت حرفه ای خودش بود وقتی به سکته مغزی دچار شد.
اصلا اول فیلم تا مدتها ما خود بوبی را نمی بینیم، تا وقتی خودش اتفاقی تصویر خودش را در شیشه ندیده، ما هم او را نمی بینیم و در عوض به تصویر ناقص و زاویه عجیب جهان نگاه می کنیم از دید تنها چشم سالم این آدم که حتی سرش را هم نمی تواند تکان بدهد.
به قول دیوید انسن Ansen منتقد نیوزویک، Newsweek اشنابل، فیلمی ساخته که بیرحمانه غیراحساساتی است، در حالیکه خیره کننده است از نظر بصری، و موفق شده داستانی در باره اسارت جسمانی و نوزائی روحانی را به تصاویری روحیه بخش و نشاط آور تبدیل کرده، که به قول این منتقد، شکوفاتر و شکوفاتر می شود، و ساختار فیلم در واقع از ساختار روند بیداری ذهنی این آدم پیروی می کند، که از روبروئی با مرگ، زنده تر می شود.
ولی تبدیل شدن یکی aاز نقاشان عمده معاصر، به یکی از فیلمسازان عمده ی معاصر، خودش از حوادثی است که کمتر در جهان هنر پیش می آید که هنرمندی سرآمد یک رشته باشد و بپرد به رشته دیگر و آنجا هم سرآمد بشود.
اشنابل به عنوان نقاش و بعد مجسمه ساز، هنرمندی است که با ابعادی عظیم تر از ابعاد انسانی، ابرانسان بود یا می خواست باشد... زندگی اش هم همینطور است، و از خودنمائی هم ابائی ندارد. ساختمانی در گرینویج ویلج Greenwich Village خریده داده توش براش استودیوی نقاشی و مجسمه سازی ساخته اند ساختمانی است به بلندی یک ساختمان 17 طبقه که داده آن را قرمز زنگ کنند سرو صدای همه محل در آمده، و در فیلمسازی هم جهش خیره کننده ای داشته.
دیوید ادلستاین نوشته موضع اشنابل به عنوان یک نقاش هر چه باشد، باید اذعان کردکه اشنابل فیلمساز بزرگی است، که نه تنها به نور و به بافت تصاویر مسلط است، بلکه به عواطف هم تسلط دارد.
تماشای فیلم اشک شادمانی به چشم تماشاگر می آورد، اشک از شدت عاطفی این تجربه است و اشک است به خاطر عظمت خلاقیت و نبوغی و الهامی که در ساختن فیلم به کار رفته. و جالب است که ما به عنوان تماشاگر، برخلاف دیگر آدمهای فیلم، حتی برخلاف تراپیست ها و دوستانش که به دیدنش می آیند، برای این آدم ناراحت نیستیم، دلمان به حالش نمی سوزد، برای اینکه ما در مغز او هستیم ، در جهان ذهنی او، و می دانیم در مغزش چی می گذرد.
اشنابل مخصوصا زنهای فیلم را از زیباترین بازیگران مطرح روز برگزیده است. نقش مادر بچه ها را امانوئل سینی یر Emanuel Seigner بازی کرده و ماریا هاندز Hands، نقش معشوقش را بازی می کند، حتی تراپیست های بیمارستان، هنرپیشه های زیبا هستند، از جمله زن خود اشنابل، اولاتز لوپز گارمندیا Olatz Lopez Garmendia. و به قول منتقدان، همه اینها خارق العاده بازی کرده اند، با امساک، بدون اغراق. دلیل حضور این هنرپیشه های زیبا این است که اشنابل جسورانه می خواهد روند توانبخشی این آدم را به صورت یک بده بستان طولانی بین شهوت و مهربانی تصویر کند.
برای اینکه تمام تمایلات جنسی این آدم زنده است، هر چند حرکتی نمی تواند بکند و ما با او سهیم هستیم در این خواست و تمایلات جنسی، مثلا وقتی تراپیست توانبخشی لبهای زیبایش را غنچه می کند که به او تمرین حرکت صورت بدهد یا زبانش را داخل دهانش می چرخاند، یا تراپیستی که روی مکالمه با او کار می کند، مدام دارد با او لاس می زند و اینطوری تحریکش می کند. البته حضور این همه زن زیبا، یک بعد جذابی به فیلم داده است که غیر منتظره است.
اشنابل در فیلم «قفس غواصی و پروانه» همکاری سناریست خارق العاده ای مثل ران هاروود Ron Harwood را در کنار دارد که مثلا فیلم پیانست Pianist را برای پولانسکی نوشته، یا فیلم الیور توئیست Oliver Twist را برای رومن پولانسکی نوشته... و فیلمبرداری عجیب و غریب این فیلم هم از فیلمبردار کارکشته ی فیلمهای اسپیلبرگ است، یعنی یانوش کامینسکی. و فیلمبرداری خیلی مهم است اینجا، برای این که تقریبا تمام تصاویر فیلم ذهنی است... زاویه ها، حرکتهای دوربین همه اینها ذهنی است...یعنی بیشترش از دید شخصیت اصلی است.
به روایت دیگر، این فیلم ستایش از یک معجزه انسانی است. نوشته شدن این کتاب، فقط از طریق پلک زدن، به معجزه شبیه است. او 200 هزار پلک زده، یا برای هر کلمه ناچار بود دو دقیقه پلک بزند تا حروفش در بیاید. پس یکی از دلایلی که این فیلم، اینطور خارق العاده از آب در آمده، تاکیدش بر این معجزه است.
یک معجزه، به تعبیر راجر ایبرت، Roger Ebert منتقد شیکاگو سان تایمز Chicago Sun-Times، خودآگاهی انسان است، که معجزه روند تحول است و تمام آن چیزهای دیگر، یعنی بینائی، شنوائی، ذائقه، بویائی، لمس، همه اینها جعبه ابزارهائی هستند که خودآگاهی برای خودش خلق کرده. اما، معجزه ای که فیلم آن را جشن می گیرد، معجزه خلاقیت ادبی است توانائی این آدم است برای نوشتن کتابش. در سراسر فیلم، شاهد آدمهائی هستیم که برای بوبی دعا می کنند، اما بوبی، یک روشنفکر فرانسوی است که به شدت دنیوی است و مخالف با خرافات و مذهب. او با تکیه به توانائی های خارق العاده انسان اثرش را به وجود می آورد و کتاب او، در واقع داستان نوشته شدن خودش است، چنانکه این فیلم هم داستان نوشته شدن آن کتاب است، ضمن آنکه فصل هائی از آن را که خاطرات بوبی از رابطه اش با نزدیکانش است، بازسازی می کند.
به قول دیوید دنبی Denby، منتقد New Yorker علیرغم بی اعتقادی قهرمان فیلم به مذهب، مسیر حرکت قهرمان فیلم به سوی رستگاری است، اما از طریق هنر، یعنی مردی است که به انسانیت کامل خودش فقط وقتی دست می یابد که حرکت و لمس، سکس و حس های دیگر بدنی، از او گرفته شده. این آدم بر می خیزد، از طریق هنرش، اینجا هنر و خلاقیت بشری است که زندگی دهنده و نوید بخش است یعنی معجزه است. دیوید دنبی در باره اهمیت این فیلم نوشته: نوزائی روح بوبی چیزی کمتر از نوزائی سینما نیست که در فیلم اشنابل شاهد آن هستیم.


مشخصات فیلم

قفس غواصی و پروانه “The Diving Bell and the Butterfly”
سناریست ران هاروود Ron Harwood
کارگردان: جولین اشنابل Julian Schnabel
بازیگر اصلی: متیو آمارلیک Matieu Amarlic
تولید و پخش از پته فیلمز Pathe Films

No comments:

Post a Comment

نظرهای شامل آدرس سایت ها و بلاگهای شخصی، بدون استثنا حذف می شوند