July 28, 2009

Merce Dies at 90

90 سال مرس کانینگهام

 

merce_cu مرس کانینگهام، طراح برجسته رقص معاصر، که روز یکشنبه در 90 سالگی در نیویورک از دنیا رفت، بزرگترین طراح رقص معاصر و غریب ترین بود، از آنجا که هر روز بناهای دیروز ساخته را فرو می ریخت و از نو می ساخت و پیروانش تقلید نکردن را از او یاد گرفتند و میراثی که بر جای گذاشت، استقلال و آزادی هنرمند است و آزادی رقص است از غیررقص، از قصه و تم و موضوع گرفته تا موسیقی و طرح و صحنه.

 

درمیان طراحان معاصر رقص، مرس کانینگهام در میان هنردوستان ایران شاید شناخته ترین باشد، برای اینکه چند بار در ایران برنامه داشت. البته برای اینکه برنامه های او را در ایران یاد بیاوری، باید سن پدرها و پدربزرگ های ما را داشته باشی، برای اینکه کار او در جشن هنر عرضه شد دو بار در دهه 1970 هنگامی که در اوج خلاقیت هنری بود، همراه با جان کیج و گروهش به ایران آمد.

حضور کانینگهام در ایران، فرصتی بود برای شناساندن این نوع رقص در ایران که مطبوعات آن موقع هم به تفصیل راجع به آن نوشتند اما بسیاری از آنها که آن را رقص ها را دیدند یا آن مطالب را در مطبوعات و تلویزیون آن زمان دیده اند، الان در آن دنیا با خود مرس کانینگهام مشحور شده اند.

 

گزارش تلویزیونی بهنام ناطقی

در این سی سال رقص از ادبیات رسمی ایران طرد شده. ولی به هرحال مرس کانینگهام، رقصنده پیشتاز همراه با جان کیج، آهنگساز، خالق نوع تازه ای از موسیقی و رقص بودند که خیلی از فلسفه هایش را به عرفان و آموزه های آئین بودائی و ریاضت و مدیتاسیون مدیون بود و موسیقی شرق دور.

 

مرس کانینگهام در دهه سوم عمرش یعنی بیست و چندسالگی اش در مقام رقصنده اول باله مارتا گراهام، به عنوان رقصنده روی صحنه می درخشید. هنگامی که کار مستقل خود را آغاز کرد، از آن سبک جدا شد. مارتا گراهام به خلق رقص اکسپرسیونیستی مشهور است که در آن رقصنده ها با حرکت، عواطف یک داستان یا تقویت می کردند و بیان می کردند. او درام و تم های سنگین و حماسی را وارد رقص مدرن کرد. ولی شاگرد او مرس کانینگهام، رقصی به وجود آورد که از عاطفه و قصه و تم به دور بود.

 

مرس کانینگهام چنانکه اطلاعیه بنیادش نشان می دهد، در 90 سالگی و در منزل خودش در نیویورک به مرگ طبیعی از این جهان رفت -- او در شهرک سنترالیا در ایالت واشنگتن در شمالغربی آمریکا به دنیا آمده بود و در سیاتل، در دانشگاه کورنیش مدرک هنری گرفته بود. علاوه بر گروه خودش، خیلی از باله های عمده دنیا کارهای او را اجرا کرده اند، از جمله اپرای باله پاریس و باله تئاتر آمریکا و باله نیویورک و باله باستن... از رقص های معروف او دوئتی است که با میخائیل باریشنیکوف اجرا کرد در هشتاد سالگی، یعنی ده سال پیش که صحنه هائی از آن را داریم در گزارشی که می بینید.

 

**

 

خبر درگذشت مرس کانینگهام، طراح رقص، خالق سبکی نوین در رقص امروز و الهام بخش هنرمندان در سراسر جهان، تکان دهنده بود، زیرا هر چند 90 سال داشت اما به قدری خلاق و همیشه پیشتاز بود که تصور درگذشت او در ذهن ها نمی گنجید.

 

کانینگهام گروه رقص خود را در سال 1953 به وجود آورد در بنیادی که برای رقص در نیویورک خلق کرده به خلق و نمایش رقص ادامه می داد. این ساختمان روز دوشنبه دیروز برای بازدید عموم باز بود و هزاران نفر برای وداع با این هنرمند بزرگ به آنجا رفتند.

 

 merce_soloمرس کانیگهام در شصت سال فعالیت هنری، بیشتر از 150 رقص به وجود آورد، و با همکاری هنرمندان برجسته جهان، از جمله شریک و همکار عمرش، موسیقیدان پیشتاز جان کیج، و هنرمندان بزرگ معاصر چون رابرت راشنبرگ و جسچر جانز، سبکی نوین آفرید که قصه گوئی و بیان عاطفی را در رقص کنار نهاد، قراردادهای قدیمی رقص را نفی می کرد و به همه عناصر هنری امکان بیان شخصی می داد و از ترکیب اتفاقی و ناگهانی خلاقیت ها، کار تازه می آفرید که رقص بود در باره رقص، و نه چیز دیگر.

 

رابرت سوئینتن، دستیار قدیمی کانینگهام می گوید 29 سال برای گروه رقص کانینگهام کار کرد و مرس را منبع دائمی الهام برای خودش و گروهش می داند و می افزاید که میراث او را زنده نگاه خواهند داشت.

 

بسیاری از هنرمندان امروز رقص معاصر، کار خود را به مرس کانینگهام وام دار هستند، حتی آنها که نظریه های تثبیت شده کانیگهام را به طور غیر مستقیم از دیگران گرفته اند.

 

نتلی تالیپانی، از دوستان مرس، می گوید روز غمگینی است، مثل این که ما پدر خود را بار دیگر از دست دادیم چون مرس برای خیلی از ما پدر و معلم و الهام بخش بود، و طراح و رقصنده ای بزرگ.

 

کانیگهام تا هشتاد سالگی هم می رقصید اما اخیرا دیگر خودش در رقص ها حضور نداشت. در مصاحبه ای درست یک سال پیش، کانینگهام گفت شجاعت لازم است که کاری که می خواهید انجام دهید.

 

merce_rehearsalمرس کانیگهام می گوید ممکن است حتی ندانید چکار می خواهید بکنید و چطور، ولی شروع کار و تداوم آن برای مدت طولانی، به خصوص برای رقصنده ها، شجاعت می خواهد - شجاعت ذهنی و جسمی، که قابل ملاحظه است.»

 

مرس کانینگهام از جمله جایزه مخصوص مرکز کندی در سال 1985 و مدال ملی هنر را در سال 1990 از دست روسای جمهوری وقت آمریکا دریافت کرد.

 

***

 

جائی که مرس در رقص پیشتاز امروز دارد شاید سوای هر هنرمند و رقصنده یا طراح رقص دیگری باشد، برای اینکه آفریننده یک مکتب مادر بود که دیگران از آن بهره گرفتند برای خلق مکاتب دیگر... از این نظر می شود او را با چهره های تاریخی رقص امروز، مثل ایزادورا دانکن، خالق رقص معاصر، مقایسه کرد یا سرژ دیاگلف، خالق باله روس، یا مارتا گراهام، که برای داستانگوئی در رقص، از باله فاصله گرفت و رقص مدرن را به وجود آورد، یا جرج بالانشین، طراح رقص باله نیویورک که باله را با امروز آشتی داد.

 

به قول استاد رقص بریتانیائی، ریچارد گلستون، مرس کانینگهام در کنار فرد استر و مارگو فونتین، سه رقصنده بزرگی هستند که او در عمرش دیده بود. مرس کانینگهام را با اینها مقایسه می کنند و با همکارش جان کیج. هر دو اینها کارشان تنها خلق آثار جدید نبود بلکه متکب هنر تازه آفریدند.. مرس کانینگهام را خالق مکتبی از رقص امروز می دانند که مکتب نیویورک دانسته می شود، در کنار جروم رابینز و پال تیلر... وجه مشترک این سه طراح رقص این بود که از هنر و مکاتب رقص قبل از خود هم چه در باله و چه در رقص مدرن، الهام گرفتند و هم آن را نفی کردند.

کانیگهام، بالانشین و مارتا گراهام، نیویورک را در نیمه دوم قرن بیستم به مرکز رقص معاصر جهان تبدیل کردند و خیلی از طراحان برجسته امروز مثل مارک موریس و توایلا تارپ، خود را وامدار مرس کانینگهام و مارتا گراهام می دانند.

 

دیروز و امروز و حتما طی هفته های آینده، بزرگترین منتقدان و کارشناسان رقص امروز در روزنامه ها و مجلات جهان در باره میراث مرس کانیگنگهام مقاله می نویسند... هفتاد سال رقص و تحولی مداوم هم در شیوه اجرا و هم در نظریه ها، ولی همه اینها در خدمت یک بینش خاص از هنر و از رقص.

 

به قول الیستر مککالی، منتقد رقص نیویورک تایمز، طی هفتاد سال مرس کانینگهام سرگرم پرسیدن «اماها» و «چه می شد اگر» ها بود و مردم را وادار کرد که در جوهر هنر رقص و طراحی رقص، تجدید نظر کنند، و خودش هم تا اخرین رقصی که ارائه کرد، از این پرس و جو باز نایستاد. به قول منتقد سنفرانسیسکو کرانیکل، هواداران طراحانی مثل جرج بالانشین، رقص هائی خلق می کنند که تقلید کمرنگی از استاد است اما هواخواهان مرس کانینگهام، کار خودشان را می کنند.

 

merce_danceدر هفته های اخیر، در شهر پیچیده بود که مرس دارد می میرد و دوستان و آشنایان می رفتند به بالین او برای وداع، و حتی این روزها هم به آنها می گفت که در ذهنش دارد رقص خلق می کند. از دید این منتقد، مرس کانینگهام چه در رقص هایش و چه در مطالبی که می نوشت و می گفت، بر استقلال تاکید داشت. رقصنده های او، حتی در جمع، اغلب تنها بودند و منفرد، مستقل بودند. ساختن رقص را برخلاف تقریبا همه طراح های دیگر، از موسیقی شروع نمی کرد، بلکه موسیقی بعدا اضافه می شد به رقص، به عنوان فضائی که رقص در آن اتفاق می افتد. کار طراحی صحنه هم همین بود. او از نقاشان برجسته ای مثل رابرت راشنبرگ و جاسپر جانز طراحی صحنه می گرفت اما آن تصاویر یا نقش ها هم فضائی بودند برای رقص، نه اینکه رقص در باره آنها باشد یا موضوع مشترک داشته باشند... و حرکات هم در رقص های او، چه حرکات کشدار بازوها و شانه ها و پاها و چه پرشها، لزوما تداوم خاصی نداشتند و هردم به نظر می رسیدند.

 

تا سال 79 یعنی تا هفتاد سالگی، تقریبا در همه رقصهائی که خلق می کرد، خودش هم می رقصید. شهرت مرس کانینگهام ابتدا در اروپا فراگیر شد تا در خود آمریکا، که اینجا فقط در جامعه هنری و در میان روشنفکران شناخته شده بود. کارشناس رقص مجله نیویورکر، خانم جون اکوسه لا، در مقاله ای در باره یکی از رقص های مرس کانینگهام بر اساس موسیقی ریدیو هد نوشته بود که خیلی ها اشاره کرده اند که رقص های مرس کانینگهام مثل طبیعت است و همینطور هم هست.

 

مثل طبیعت، پر از شگفتی است در عین روزمرگی، و ترحم و غصه، در عین بی حسی و بی عاطفگی. اکوسه لا نوشته بود می شود رقصهائی دل انگیزتر و آسان تر از مرس کانینگهام زیاد است اما هیچ طراح رقصی در دنیا نمی تواند به حقیقت، از مرس کانینگهام نزدیک تر بشود. یعنی زیبائی، بدون دلیل، و بدون نگرانی از فقدان دلیل، یعنی زندگی، قبل از اطوار زندگی. خانم جون اکوسه لا Joan Acocella نوشته «گاهی وقتی من به صحنه کانیگهام نگاه می کنم فکر می کردم جهان را می بینم در روز هفتم خلقت وقتی همه چیز تازه است و خودش است، قبل از از راه رسیدن مار مکار، و اشکها و توضیحات.»

2 comments:

  1. بهنام عزیزم سلام خیلی خوشحالم که تو را پیدا کردم ما خودمان جائی هستیم که ماهواره نداریم اما هروقت تو را در خانه دوستانم دیده ام کیف کرده ام و لذت برده ام چرا که تورا یک نابغه و یک دایرةالمعارف گویای فارسی در مورد فرهنگ و هنر غربی می دانم ..از چهره ات و از حرفهایت پیداست که چقدر عاشقی شاید مثل خودم و شاید هم بیشتر!..من هم مثل تو عینک می زنم و فکر می کنم به خاطر کثرت مطالعه است که شماره ی عینکهایمان بالاست ..ای کاش روزی تو را از نزدیک می دیدم ...ای کاش...مجید از کرمان

    ReplyDelete
  2. بهنام جان: گزارشهايي را كه تهيه مي فرماييد، فوق العاده جالب و شنيدني هستند و همه از گيرايي و تازگي خاصي برخوردارند. من به سهم خويش از جنابعالي واقعا تشكر مي كنم. در ضمن اين مطلب هم راجع به مرس كانينگهام به شدت نظر من را جلب كرد. شايد برايتان جالب باشد بدانيد كه عليرغم محدوديتهايي كه در ايران وجود دارد به ويژه در برخي زمينه ها مانند رقص باله...علاقمندان اين رشته مانند من،به لطف وجود اساتيد متعهد و دلسوزي كه سعي در زنده نگاهداشتن فرهنگ و هنر در ايران دارند، قادر خواهند بود به پيگيري اين هنر بپردازند. در هر حال مجددا از زحمات بي دريغ شما سپاسگزارم. پيروز و پاينده باشيد. پريساپرندين

    ReplyDelete

نظرهای شامل آدرس سایت ها و بلاگهای شخصی، بدون استثنا حذف می شوند