August 16, 2009

Time Traveler’s Wife

سفر بی اختیار مرد خانواده به دوردستها

 

Time_Traveler's_Wife در فیلم «همسر مسافر زمان» ریچل مک ادمز زنی است که با یک مسافر زمان، با بازی اریک بانا ازدواج می کند. مردی که مدام و بی اختیار غیبش می زند و به زمانهای دور، در آینده و گذشته سفر می کند.   فیلم «همسر مسافر زمان» روایت سینمائی یک کتاب پرفروش است به همین، از نویسنده و هنرمند و مربی هنر،  45 ساله، خانم آدری نیفنگر، که سال 2003 بیرون آمد و دو میلیون و 500 هزار نسخه در آمریکا و انگلیس فروخته و محبوب جمع بزرگی است. امتیاز اصلی روایت سینمائی این اثر،  بازی های گیرای دو هنرپیشه اصلی توصیف شده است.

 

داستان های عجیب و تخیلی در فیلمها زیاد است اما گاهی به سطح پوچی مطلق می رسد، مثل همین داستان که شوهری بی اختیار بین اعصار مختلف در حال سفر باشد... یعنی با هیچ منطقی جور در نمی آید. قرار هم نیست منطقی باشد -- مگر داستان هری پاتر یا فیلمهای تخیلی دیگر با منطق جور است که این یکی باشد؟ 


گزارش تلویزیونی بهنام ناطقی

سفر در زمان هم که در ادبیات رایج است از «ماشین زمان» اچ جی ولز بگیر و دهها فیلمی که با الهام از آن یا درباره آن ساخته شده... ولی همیشه سفر در زمان استعاره است از چیز دیگر، و استعاره ای که جا برای تعبیر های زیادی دارد، مثلا می شود گفت شوهری که کنار زنش نشسته دارد رمان می خواند، یک مسافر زمان است که در لحظه ای که در آن داستان فرو می رود، برای زنش حضور ندارد؛  یا شوهری که مست می کند یا ماده مخدر مصرف می کند، به تعبیری، در آن لحظه زن و بچه را می گذارد می رود. در این فیلم، رابطه را با این استعاره نشان داده.

 

فیلم «همسر مسافر زمان» کار یک هنرمند آلمانی زاده هالیوود است به نام رابرت شوئنتکه Schwentke که اخیرا فیلم هیجان انگیز Flightplan با شرکت  از او دیدیم، با شرکت جودی فاستر --  کارگردانی مسلط است به خصوص به حادثه و سرعت پیشبرد قصه، ولی مهم تر از کارگردان، سناریست فیلم است بروس جول روبین، که بیست سال پیش برای فیلم «روح» جایزه اسکار گرفت که در آن روح زن مرده ای از طریق یک واسطه با زن زنده اش تماس می گیرد -- داستانی که بی شباهت به فیلم حاضر نیست. اما  فیلم «همسر مسافر زمان» روایت سینمائی یک کتاب پرفروش است به همین نام، از نویسنده و هنرمند و مربی هنر،  45 ساله، خانم آدری نیفنگر Niffenegger   -- که «همسر مسافر زمان» اولین کتابش است که سال 2003 یعنی شش سال پیش بیرون آمد و با دو میلیون و نیم نسخه فروش در آمریکا و انگلیس، کتابی است که خیلی ها دوستش دارند، و خانم نی فه نه گر را یکباره در فهرست نویسندگان پرفروش روز آورد.

 

***

 

آنچه داستان تخیلی و به دور از منطق مسافر زمان را برای تماشاگران باورپذیر می سازد، کشش گرمی است که دو بازیگر، ریچل مگ ادمز و اریک بانا روی پرده نسبت به هم نشان می دهند.  اریک بانا می گوید اگر کشش طبیعی با بازیگر نقش مقابل وجود نداشته باشد، با هیچ حیله ای نمی توان آن را واقعی جلوه داد.  او می گوید چون از قبل هوادار ریچل مک ادمز بود، غریزا می دانست که با هم خوب کار خواهند کرد.
مشکل همسر مسافر زمان این است که شوهرش ناغافل غیب می شود و مشکل مسافر زمان این است که سفرهای ناگهانی خود را نمی تواند کنترل کند.  اریک بانا می گوید عشق شخصیت او به کلر توصیف ناپذیر است، مثل داشتن یک شریک روحی است، کششی است حیوان گونه، مثل عشق در زندگی واقعی.

 

خانم مک ادمز می گوید شخصیت او کلر، ظاهرا عاشق عشق به مسافر زمان است، یعنی چیزی رویائی و عاشقانه است که در واقعیت، خیلی دشوار می شود -- سئوال این است که قابلیت سفر در زمان، آیا یک موهبت است یا یک مصیبت.

 

اریک بانا معتقد است که برای شخصیت های فیلم مصیبت است اما برای تماشاگران فیلم موهبت، برای سفر زمان در فیلم وسیله ای است که این دو را از هم جدا می کند و آنها را به تجریه وتحلیل در باره عشق به همدیگر وا می دارد.

 

برای نمایش بصری سفر در زمان، از ترفندهای سینمائی مختصری استفاده شده. کارگردان رابرت شوئنتکه می گوید متوجه بودیم که این فیلم از جلوه های بصری زیاد سوخت نمی گیرد بنابراین جلوه بصری باید نشان می داد که مفهوم سفر در زمان چه می تواند باشد برای شخصیت های فیلم و بنابراین این جلوه ها تا حدودی تکان دهنده هستند و سریع، که طبیعت غیرقابل کنترل و ناگهانی بودن آنها القا شود و برای نشان دادن آن از ریخته شدن ماسه در ساعت شیشه ای استفاده کردیم و پوست بدن که ور می آید... بنابراین چیزی به سر او می آید  که امیدواریم طعمی از سفر در زمان به تماشاگر بدهد.


***

 

Time_Traveler's_Wife درقصه این فیلم، سفر زمان برای  این زن و شوهر مشکل آفرین می شود و هر چند اینکه آدم بتواند مثلا به گذشته برگردد و با دوستهای قدیم یا عزیزان از دست رفته، دیدار داشته باشد...  پدیده پرکششی است اما سفر زمان برای شخصیت اریک بانا در این فیلم همیشه با دردسر همراه است، خستگی شدید، برهنگی... و ضمنا هر وقتی به جائی می رسد کسی دنبالش است که دستگیرش کند یا کتکش بزند... اما  این شخصیت، که اریک بانا نقش او را به قول منتقدها، با ظرافت و احساسات واقعی، بازی می کند، یک کتابدار است در کتابخانه که به خاطر مرگ ناگهانی مادرش، از بچگی بدون اینکه خودش بخواهد، مسافر زمان می شود و این وضع باعث انزوای او از اجتماع می شود و افسردگی به همراه دارد، ا اینکه با شخصیت دوست داشتنی ریچل ادمز، به نام کلر، برخورد می کند که به او می گوید انگار همیشه او را می شناخته و آینده شان به هم پیوسته است...


گفتیم که سفر زمان، استعاره ی کتاب خواندن می تواند باشد و  این مرد هم که شغلش کتابداری است، به مسافر زمان خیلی برازنده است.  آنها به قول کانی اوگل، منتقد روزنامه میامی هرالد، عشقی است که با این داستان، واقعا در محک زمان قرار می گیرد. . خوب، آن یک تعبیر است، ولی تعابیر دیگر هم می تواند داشته باشد، مثلا برای تای بر منتقد باستن گلوب، سفر زمان در بهترین حالتش می تواند تعبیری باشد برای لحظه های ارزشمند زندگی، که می خواهد بگوید این لحظه ها بیشتر مواقع از کنترل ما خارج هستند.  اما البته همین منتقد هم فکر اصلی فیلم را جنون آمیز می داند.


راجر ایبرت، منتقد شیکاگو سان تایمز، از فیلم خوشش آمده به خاطر اینکه بانا و مک ادمز به  نظر او به طرز شگفت انگیزی گرم و صمیمی هستند، علیرغم موضوع فیلم که آشکارا پوچ و بی معنی است.  راجر ایبرت می نویسد اگر آدم به خودش اجازه بدهد که یک لحظه به تضادها و مشکلات منطقی قصه فکر بکند، به کلی در آن گم می شود. برای اینکه فیلم امکان فکر عینی را نمی دهد.


Time_Traveler's_Wife_poster با وجود این، به قول جاستین چنگ،  منتقد هفته نامه ورایتی، ممکن است فیلم «همسر مسافر زمان» سراپا بی معنی باشد، اما به عنوان یک افسانه، یا قصه شاه پریان، چرت و پرتی مقاومت ناپذیر است.  چنگ می نویسد این فیلم در طبقه بندی فیلمهای مسخره اما دوست داشتنی و رویائی غیرممکن در ژانر افسانه علمی قرار می گیرد. مثل دیگر فیلمهای سفر زمان. چند سال پیش یک نمونه اش فیلمی بود با شرکت سندرا بولاک و کیانو ریوز، به نام «خانه ساحل دریاچه»  The Lake House که از زمان گذشته یا آینده برای دیگری که در آن خانه ساحل دریاچه منزل گرفته بود، نامه می فرستاد، یا فیلم «مکانی در زمان»  Somewhere in Time که اثری است قدیمی تر. در همه اینها، البته تماشاگر  باید توانائی تفکر منطقی خودش را کنار بگذارد.

 

ولی در فیلم «همسر مسافر زمان» برخلاف فیلمهای سفر در زمان، مثل Back to the Future مثلا، از این وسیله برای تغییر آینده یا زمان حال استفاده نمی شود، یعنی هر چند قهرمان داستان به گذشته بر می گردد، اما قادر نیست آینده خودش را عوض کند. از این نظر، یک کم شبیه به فیلم «قضییه غریب بنجامین باتن» است که آن هم دو معشوق را نشان می داد که در جهت عکس هم در زمان، یا در عمر در واقع، حرکت می کردند. منتقد ورایتی، غیر از بازی ها، که همه منتقدها آنها را ستایش کرده اند، از تصاویر فیلم تعریف کرده که با حس فانتزی و تخیل که در محور قصه است، جلوه می دهد. بیشتر داستان فیلم «همسر مسافرزمان» در شیکاگو قرار است بگذارد اما مثل خیلی از فیلمهای دیگر این دوره و زمانه، در تورانتو فیلمبرداری شده، تعریف کرده.


از گزنده ترین نقدها، مال کایل اسمیت، منتقد نیویورک پست است که نوشته این فیلم سرو ته ندارد و معلوم نیست شروع و پایان آن کجاست، و دلیل آن را هم تغییر ناپذیر بودن وضع شخصیت اول فیلم، یعنی هنری، با بازی اریک بانا می داند.  پیتر تراوس منتقد رولینگ استون نوشته ریچل ادمز و اریک بانا را در هر فیلمی حاضر است تماشا کند، اما فیلم «همسرمسافرزمان» زیاده روی می کند.  او اشاره کرده که شخصیت ریچل دائم از این گله می کند که همسرش که مسافر زمان است مدام سالگردها و جشن تولد ها که او برایش بهترین غذاها را پخته، غایب است. پیتر راینز نوشته آدم لازم نیست برای شنیدن این گله ها که هر روز در منزل وجود دارد، پول بدهد برود سینما.

1 comment:

  1. Anonymous8/25/2009

    اریک بانا رو به شخصه خیلی بازیگری اش رو دوست دارم. واقعا بازیش توی فیلمهای درام و اینچنینی تحسین برانگیز هست

    ReplyDelete

نظرهای شامل آدرس سایت ها و بلاگهای شخصی، بدون استثنا حذف می شوند