زندگی و عشق جورجیا اوکیف، نقاش صحرانشین
همزمان با برگزاری نمایشگاه عظیمی از نقاشی های آبستره و انتزاعی جورجیا اوکیف، نقاش برجسته آمریکائی، در موزه ویتنی نیویورک، شبکه لایف تایم فیلم داستانی جدیدی پخش می کند به نام «اوکیف» که در آن، هنرپیشه برنده جایزه اسکار، جون الن، نقش اوکیف را بازی می کند، از 29 سالگی، هنگامی که برای اولین بار به نیویورک قدم گذاشت و با شوهرش آلفرد استیگلیتز آشنا شد، تا پایان عمرش، هنگامی که توفان رابطه زناشوئی غیرمتعارف، همه چیز را رها کرد و در گوشه صحرای نیومکزیکو کنج عزلت گزید. جون الن، علاوه بر ایفای نقش اصلی، کار تهیه کنندگی این فیلم را نیز بر عهده داشت که شامل انتخاب کارگردان و نویسنده و عوامل تولید می شود. نمایشگاه مرور بر آثار جورجیا اوکیف در موزه ویتنی و آغاز نمایش این فیلم، همزمان شده با یکصدوبیستمین سالگرد تولد جورجیا اوکیف، هنرمندی که هم به خاطر حضورش در عصری که غول های نقاشی آمریکا مردان بودند، و همه به خاطر اینکه این حضور یگانه، حالت زن محوری هم پیدا کرد و تصاویر او از گلها، با تاکیدش بر اندامهای تولید مثل، پیام نوعی فمینیسم یا زن گرائی در هنر بود، هر چند که قدرت او درنقاشی، درست متضاد همین برداشت از زنانگی را در بر می گرفت در تصاویری که از آسمانخراشهای نیویورک و اسکلت های فولادی ساخت.... در فیلم شبکه لایف تایم، هنرمند برجسته سینمای آمریکا خانم جون الن نقش جورجیا اوکیف را بازی می کند و فیلم از آشنائی اوکیف شروع می شود با شوهرش و عشق زندگی اش، گالری دار و عکاس، آلفرد استیگلیتز، که بیست و پنج سال از او مسن تر بود هم زیبائی و هم شوریدگی و هم هنر این زن جوان را کشف کرد و بال و پر داد و هم با خیانت عشقی که بعدها به او کرد، دل او را شکست و فراری اش داد از نیویورک به دشتهای نیومکزیکو و زندگی تازه ای که حاصلش نقاشی های خیره کننده اوست ازغرب آمریکا... و یک فصل از تاریخ نقاشی معاصر... نقش آلفرد استیگلیتز را در این فیلم جرومی آیرنز بازی می کند. فیلم زندگینامه جورجیا اوکیف از سال 1916 شروع می شود، هنگامی که اوکیف 29 ساله، روستائی زاده و معلم سابق مدرسه از ویسکانسین، با یک بغل طرح و نقاشی از ویسکانسین، تازه به نیویورک می رسد و عاشق گالری دار 45 ساله آلفرد استیگلیتز می شود که به کارهای او در گالری اش نمایشگاه داده. بازیگر جون الن می گوید مردم جورجیا اوکیف را به عنوان نقاش کویرهای نیومکزیکو می شناسند ولی وقتی در باره زندگی اولیه او می خوانیم، می بینم که زن خیلی مصممی بود و رنج های زیادی هم کشید و خیلی آسیب پذیر بود، و مدام، بین یک زن قوی و یک آدم کاملا درمانده و از پای افتاده، در نوسان بود مثلا بعد از مرگ مادرش تا دوماه نمی توانست از تخت بیرون بیاید یا وقتی ازدواجش با استیگلیتز در هم پاشید، گریخت به نیومکزیکو، که دور باشد -- رابطه های شخصی در زندگی اش خیلی عمیق بودند. جون الن، که خودش 53 سال دارد، نقش جورجیا اوکیف را در بیست و چند سالگی و جرجیا اوکیف را در شصت و چند سالگی در صحنه های مختلف این فیلم ایفا کرده است. خانم الن می گوید جورجیا اوکیف دوست نداشت در باره کارش صحبت کند و خیلی متمرکز بود در کارش، ولی غلو نمی کرد. می گفت بگذار کاری که احساس می کنم درست است، آن را بکنم و اهل حرفهای زیادی نبود. خانم الن این حالت جورجیا اوکیف را شبیه خودش می داند. خانم الن می گوید جرمی آیرنز خیلی برای نقش استیگلتیز مناسب بود و چون در نمایش امپرسیونیسم هم با هم بازی کردند، عملا سال گذشته شش ماه با هم همکار شدند در حالیکه قبلا همدیگر را نمی شناختند. *** جورجیا اوکیف از چند جهت چهره برجسته ای در هنر امروز آمریکاست، برای اینکه در دوره ای که هنرشناسان در آمریکا تازه داشتند هنر اروپا را کشف می کردند و همین آلفرد استیگلیتز و گالری دار های دیگر، داشتند راه را باز می کردند برای نمایش آثار هنرمندان پاریسی، مثل ماتیس، جورجیا اوکیف با عرضه نقاشی ای که توصیف دیگری غیر از آمریکائی برایش ممکن نبود، یگانه بود، و همچنین یگانه بود به خاطر زنانگی که به صورت اندام تولید مثل گلها، در نقاشی های عظیمش برجسته کرد و در صراحت اینها و در عظمت این ها، تصویری از زنانگی ساخت که قبلا وجود نداشت و این تصویر را با زندگی خودش، با استقلالی که در زیستن در دوردست های کویر نیومکزیکو از خود نشان داد، با شجاعتی که در روبرو شدن با مردم و طبیعت داشت و با نحوه ابتکاری زندگی که برای خودش برگزید، تکمیل کرد و به طوریکه در زیر عنوان همین فیلم هم نوشته، زندگی جورجیا اوکیف خودش یک کار هنری بود. اوکیف که در سال 1986 در 99 سالگی درگذشت، به خاطر نقاشی های ابتکاری و خیره کننده اش ازگل ها و جمجمه ها، نیویورک و دشتهای نیومکزیکو که محبوبیت عام دارند و حتی روی تقویم ها و کتابهای مصور مدام چاپ می شوند، در یادها مانده است و به همان حضورش در تاریخ هنر معاصر به اندازه نقاشی هایش، مدیون عکسهائی است، بعضی از جزئیات بدنش، بعضی برهنه، که استیگلیتز از او گرفته و به این ترتیب، چهره او را جاودانه کرده... به مناسبت نمایشگاه مرور بر آثار جورجیا اوکیف در موزه ویتنی نیویورک در برنامه های دیگر راجع به جورجیا اوکیف باز هم قطعا حرف خواهیم زد. امروز موضوع این فیلم است. چیزی که در فیلمهائی که می خواهد یک زندگی را در چند ساعت خلاصه کند جلب توجه می کند، تغییر سن بازیگرهاست. یک بازیگر باید چند سن را بازی کند. معمولا بازیگر جوانی را گریم می کنند که نقش پیری شخصیت را بازی کند و در خیلی از موارد هم جا می افتد چون سن روی صورت و اندام گذاشتن آسان تر است از سن را برداشتن، مثل اینکه این پدیده چنان برگشت ناپذیر است که حتی در سینما و تئاتر هم از هنرمندی مثل خانم جون الن که الان 53 سال دارد، قبول نمی کنند که برگردد در نقش جورجیا اوکییف 29 ساله ظاهر بشود. لیندا استاسی، ستون نویس روزنامه نیویورک پست امروز صبح در نقدی در باره این فیلم از همین تفاوت های سنی خیلی جا خورده و نوشته نه تنها خانم الن 53 ساله نقش اوکیف 29 ساله را بازی می کند که جرمی آیرنز 61 ساله آمده نقش آلفرد استیگلیتز 42 ساله را بازی کند و بعد کتلین چلفند Chalfant 64 ساله نقش مادر استیگلیتز را بازی می کند. نوشته می دانم که دوره، دوره سوررآلیسم بود ولی نه این قدر. یکی از تشبیه های جالب در باره این فیلم، از دیوید وایگند Weigand منتقد روزنامه سنفرانسیسکو کرانیکل است که این فیلم را به نقاشی های جورجیا اوکیف تشبیه می کند که ابتدا ساکت و آرام به نظر می رسند ولی اگر کمی بیشتر دقیق شوی، جلوی چشمانت منفجر می شوند... هر چند که این منتقد نوشته در فیلم برای این انفجار باید خیلی صبر کنی و وقتی هم از راه می رسد، نمی تواند این فیلم را از متوسط و میانحال بودن، نجات بدهد. ضعف فیلم را این منتقد در کارگردانی می داند که فیلم را بی حال از آب در آورده و این علیرغم حضور هنرپیشه گیرائی با قدرت جون الن در نقش اول است که جلب او برای کانال کابلی لایف تایم که بودجه زیادی هم ندارد، پیروزی بزرگی بود ولی ظاهرا شکست فیلم هم همراه با همین پیروزی آمد، برای اینکه جون الن را راضی کنند، او را کرده بودند یکی از تهیه کننده با حق انتخاب سناریست و کارگردان و عوامل دیگر، و به این ترتیب.. و انتخاب باب بالابان با مسئولیت جون الن بوده. اما فیلم راجع به زندگی زناشوئی است و تاثیری که خیانت استیگلیتز در عشق، بر زندگی مشترک آنها گذاشت و بر هنر جورجیا اوکیف. خانم اوکیف قبلا به شوهرش هشدار داده بود و سرانجام هم همان حرکات، را گریز پا کرد و فرستاد به جای دوری مثل نیومکزیکو و آنجا عشق به طبیعت خیره کننده ای که قبلا ندیده بود و دوری آن از همه آدمها، پایبندش کرد... در این میان استیگلتیز با اینکه معشوق جوانی برای خود گرفته بود ولی از دوری اوکیف مدام در فقان و شکوه بود. اما تنها در قسمت آخر فیلم است که فیلم به هیجان می آید واین شخصیت ها را در نزاع های توفانی جلوی هم قرار می دهد. روزنامه نیویورک پست، در مقاله ای از دیوید هینکلی نوشته اوکیف فقط نصف این فیلم است بقیه فیلم به استیگلیتز تعلق دارد، عکاس مشهوری که جرومی آیرنز تصویر شکوهمندی از او می دهد، و بعد می افزاید باید هم اینطور باشد برای اینکه استیگلیتز بیست سال از زندگی اوکیف را در دوره عشق توفانی شان، غصب کرد و بنابراین چرا نباید نصف فیلم او را هم غصب کند؟ از دید این منتقد جای خوشحالی است که عشق پرشور آنها که گاهی شکنجه آور هم می شد، به خوبی تصویر شده به طوریکه بیننده احساس نمی کند که فقط تصویر را دارد می بیند. این منتقد از جاذبه های فیلم را لحظاتی دانسته که فیلم به اوکیف اجازه می دهد که حرف بزند، از هنرش، و از زندگی و از افکارش، و خوشبختانه منابع زیادی هم برای درست کردن این فیلم در اختیار داشته -- اوکیف نامه نگار قهاری بود و نامه هاش بارها به چاپ رسیده و بخشی از دیالوگ فیلم براساس این نامه هاست. با نقدهای خوبی که گرفته، این فیلم می تواند بعد از پخش از تلویزیون کابلی، زندگی جدیدی به صورت dvd و یک فیلم آموزنده داشته باشد. به قول هینکلی، این هنری نیست که بخواهد تقلید زندگی را بکند بلکه هنری است که در نمایش زندگی دو تا از بااستعدادترین هنرمندان قرن بیستم، خوب عمل می کند. اما نیویورک تایمز در مقاله ای از جینا بلافانته، منتقد تلویزیون، فیلم را کوبیده به خاطر اینکه نوشته این دو بازیگر خیلی از اطوارهای صحنه ای نمایشی که در برادوی با هم کار کردند را آورده اند داخل این فیلم و بعد هم دیالوگهائی که در دهان آنها گذاشته شده، از صافی گذشته است و عقیم شده به نظر می رسد. این منتقد برداشت فیلم از شخصیت استیگلیتز را هم غیرقابل دفاع می داند و نوشته لطمه می زند که هنرمندی مثل اوکیف با چنین آدم دمدمی مزاج، کودک صفت و نیازمند، دمخور بود که تنها هنرش کشف هنرمندها بود.
درود برشما ،آقای بهنام ناطقی همنطور که از دانسته های شما درزمينه فيلم ها آگاه می شويم . اميدوارم درزمينه سالنهای سینما وبحرانهای مالی این مراکز در ایران نیز صحبت کنید . متأسفانه درایران مردم با سالن سینما ومشکلات آن بیگانه هستند امیدوارم بتوانیم از دانائی شما دراین زمینه استفاده کنیم .
ReplyDelete