January 22, 2008

Direct Phone Lines to Iran

نمایش خیابانی ضد جنگ فعالان سیاسی در آمریکا

 

enough_fear_phones برای بالابردن آگاهی و تشویق مردم آمریکا به مخالفت با هرنوع برخورد نظامی آمریکا با حکومت جمهوری اسلامی، جمعی از فعالان سیاسی آمریکائی و ایرانی در یکی از خیابانهای نیویورک یک نمایش سیاسی برگزار کردند تحت عنوان «تلفن مستقیم به ایران» که موضوع یک گزارش نیویورک از بهنام ناطقی است. در این گزارش، بهنام ناطقی علاوه بر مجریان این طرح، با چند تن از مردم که برای تلفن به ایران آمده اند و با چند تن از مترجم های داوطلب صحبت می کند.

 

لونا شاد: بهنام! خیلی ها برای مخالفت با جنگ راه می افتند توی خیابانها پلاکارد دست می گیرند و شعار می دهند اما مثل اینکه این نوع تازه ای از تظاهرات است...

 

بهنام ناطقی: هم تظاهرات است، هم نمایش سیاسی یا تئاتر خیابانی فی البداهه است که قدیم به آن می گفتند Happening و بعدا اسمش شد Performance Art اما مبارزه این موسسه با استفاده از آخرین تکنولوژی، یعنی تلفن همراه و کامپیوتر و کامپیوتر، و با شرکت مردم عادی است و ترکیب آنها با افراد داوطلب و هدفش، مطبوعات است که بیایند و گزارش تهیه کنند، مثل ما که رفتیم و از خبرگزاری ها هم آمده بودند و از چند تا تلویزیون بین المللی هم آمده بودند، اما صبح سردی بود در نیویورک و انگشت های ما توی دستکش یخ می زد... با این همه، استقبال بد نبود. کاری که این گروه، که اسمش است Enough Fear یا ترس کافی است انجام داده برقراری رابطه است بین مردم آمریکا، رهگذران خیابان، که از طریق تلفن با چند داوطلب در تهران صحبت کنند و هدفش نه مذاکره است، نه بحث سیاسی، بلکه این است که نشان دهد اینها که آنطرف خط هستند هم مثل شما آدم هستند. وقتی آدمها از حالت عدد و آمار بیرون بیایند و صدا و شکل و شخصیت و آرزو و عشق پیدا کنند، خوب، بمب ریختن روی سر آنها سخت تر می شود.

 

لونا شاد: پس هدف از این برنامه در واقع جلب توجه افکار عمومی آمریکاست به مخالفت با برنامه احتمالی دولت آمریکا.

 

***

 

گزارش تلویزیونی بهنام ناطقی با لونا شاد

چهار تلفن به رنگ سمبولیک قرمز گذاشته بودند روی میز برای رهگذران، تا با چهار داوطب آن سوی خط در ایران صحبت کنند. با این هدف که نمایشگر آرمانی باشد، یا اشاره ای، یا پیشنهادی، برای گفتگو میان دو کشور ایران و آمریکا. یک گفتگوی نمادین که در آن، نفس گفتگو مطرح است، نه محتوای آنچه رد و بدل می شود در این صبح سرد در نیویورک و غروب سردتر از آن، آنسوی خط در تهران... هدف، یادآوری این است که وقت گفتگو فرا رسیده.

 

بعد از یک امتحان کوتاه در باستن، جوانان ایرانی مقیم نیویورک برای برقراری تماس میان مردم دو کشور، پیشقدم بودند. علی، دانشجوی مترجم، به مخاطب خود در ایران می گوید ما اکثرا دانشجوئیم. ما چهارتامون دانشجوئیم. همه جور آدمی آمد و شکیبا صبر کرد برای استفاده از تلفن های قرمز صحبت با ایران. یک معلم بازنشسته به مخاطب نادیده اش در تهران می گوید صلح می خواهد، و به اعتقاد او رهبران در هر دو کشور، راه خطا می روند و مردم می توانند به صلح تحقق بخشند.

 

برنامه تلفن به تهران، حاصل تلاش یک فعال صلح در نیویورک است که موسسه ای به نام ترس کافی است یا Enough Fear را اداره می کند، نیک جلان Nick Jehlen او می گوید اصل این برنامه، تلاشی است برای یافتن راهی که ایرانی ها و آمریکائی ها بتوانند برای صلح، همراه با هم تلاش کنند، نه جداگانه.

 

برنامه صلح خواهانه ی سازمان «ترس کافی است» دو سال پیش با انتشار عکس های مردم خواهان صلح از هر دو کشور، در یک وب سایت شروع شد، که حاصلش نمایشگاهی از صدها عکس از دستهای دوستی است. این خانم به طرف ایرانی اش می گوید برای گردش آمده بود به پارک سیتی هال، ولی تلفن های قرمز بیرون دروازه، توجه او را جلب کرد. نیک جلان، برگزارکننده برنامه، تلفن های قرمز را یادگار دوران جنگ سرد می داند و تلاش برای جلوگیری از جنگ اتمی، ولی می گوید ما هم خواهان پرهیز از هر نوع جنگ هستیم. بنابراین، فکر این است که تلفن قرمز بین دولتهای آمریکا و ایران باشد، ولی فعلا ما این خط را بین مردم دو کشور راه انداخته ایم.

 

enough_fear_translate بین رهگذران آمریکائی و ایرانی، حرفهای جدی هم گاهی مطرح می شود. امیر، دانشجوی مترجم به نقل از یک رهگذر به جوان ایرانی آن سوی سیم از زبان یک آمریکائی در خیابان نیویورک، می گوید که در 15 سال اخیر آیا شما سیستم دانشگاهی تان ارتباطش را با دنیا توانسته حفظ کند؟ می گوید شما در 15 سال گذشته سیستم های دانشگاهی تان توانسته ارتباطش را با دنیا حفظ کند یا ارتقا بدهد کیفیت تحصیلات را در کشورتان، یا نه؟ همانطوری که بوده در واقع برای این 15 سال در جا زده. یک خانم سعی می کرد از طریق مترجم، تحولات قوانین مهاجرت امریکا را برای طرف ایرانی اش تشریح کند.


مریم، دانشجوئی که نقش مترجم را بازی می کند، توضیح می دهد که آمریکا مهاجرت را محدود می کند و ایرانی ها آن سوی خط با این مسئله مشکل دارند و شما این را زیاد می شنوید احتمالا امروز.

 

اما علیرغم هدف والا، ارتباط شکننده است و بیشتر مواقع از حرفهای سحطی فراتر نمی رود. از این معلم بازنشسته می پرسم آیا باور دارد که در ایران هم مردم بتوانند مثل مردم آمریکا بر رهبران خود تاثیر بگذارند. او می گوید ظاهرا احمدی نژاد در ایران چندان محبوب نیست و علیرغم فشار و اختناق، جنبش اصلاحات در ایران بسیار قوی است. او می گوید حالا همه اش در باره آن حادثه ناوچه ها و قایق ها در خلیج فارس می شنویم، اما من حادثه مشابهی در خلیج تنکین را به یاد دارم که آغازگر جنگ ویتنام بود، ولی خوشبختانه حادثه خلیج فارس، پیامد آنچنانی نداشت.

علی، دانشجوئی که نقش مترجم را بازی می کند، می گوید: داره ازش می پرسه که چه جوری انگلیسی ات خوب بوده؟ بهش می گه من قبلا این جا زندگی می کردم. نه، توی لس آنجلس دانشجو بودم.. می پرسه ایران چیکار می کردی؟ بهش می گه الان دارم فیلم می سازم. می گه تو وقت خالی ات چیکار می کنی؟ می گه عکس می گیرم. آهنگ گوش می دم. آهنگ ترادیشنال دوست داری؟ گفت نه زیاد.

 

enough_fear_nick این کارمند تلویزیون محلی می گوید معنی گفتگو، محکوم کردن ایران یا آمریکا نیست، برای اینکه هم ما و هم ایرانی ها، کشور خودمان را دوست داریم، و اتفاقا به همان دلیل است که تلاش های اینچنین انجام می گیرد. با آنکه صبح تعطیل بود و سرما طاقت فرسا، جمعیت نسبتا قابل توجهی برای حرف زدن با تهران جمع شده بود. یک محقق رسانه های کودکان که برای حرف زدن با ایران آمده، می گوید ارتباط مستقیم انسانها، مفهوم واقعی سیاست است، ولی این مفهوم در کلافی که در هم پیچیده، گم شده است. او می گوید در سفر دور دنیا یا گردش دور نیویورک، به آدمهای زیادی برمی خوریم که هرکدام داستانی دارند و شوق انگیز است صحبت کردن با انسانی در یک کشور دور دست، که اغلب فرصت آن دست نمی دهد.

 

***

 

لونا شاد: مرسی بهنام از این گزارش... ولی گفتی این نمایش بود؟ یا تظاهرات سیاسی؟ این برنامه چی بود؟

 

بهنام ناطقی: به نظر من می توانی اسمش را performance art بگذاری و از نوع خیلی پیشرفته است که عوامل متعددی را به کار گرفته بود، از جمله خیابان و مردم، تلفن بین المللی، اینترنت... و شرایطی فراهم کرده بود که مردم عادی بتوانند در آن مشارکت کنند و واکنش اینها و کل این جریان را که نگاه کنی، از یک طرف اعتراض سیاسی یا آگاهی دهی سیاسی است، ولی از طرف دیگر، از نظر هنری هم قابل مطالعه است. هر چند که فکر نمی کنم به اسم هنر آن را عرضه کرده بودند. من از این دید نگاهش کردم... خیلی performance art هست که از خیابان و واکنش غیرقابل پیش بینی مردم عادی به عنوان دستمایه استفاده می کند.

 

لونا شاد: معلوم بود هوا چقدر سرده، ولی تعجب کردم که این همه آمده بودند... واکنش ها چطور بود؟

 

بهنام ناطقی: آنها که آمدند و سرما را تحمل کردند و تلفن زدند و به اصطلاح در این برنامه مشارکت کردند، خیلی دلشان می خواست حسن نیت مردم آمریکا را نشان بدهند به آن ایرانی هائی که آن طرف خط تلفن در و با آنها حرف می زدند و همانطور که دیدی، چندتا از آنها قبلا در آمریکا بوده اند، مثلا یک فیلمساز بود که می گفت الان هم در ایران دارد سعی می کند فیلم بسازد، که تازه سال گذشته از آمریکا رفته بود ایران و خوب، انگلیسی حرف می زد. و جالب بود که آن روز نه تنها نیویورک فوق العاده سرد بود، بلکه یکی از شبهای خیلی سرد در تهران بود...

لونا شاد: آنها که در تهران تلفن ها را جواب می دادند، توی خیابان بودند؟

 

بهنام ناطقی: نه، در خانه هاشان بودند. آنها چهار داوطلب بودند که نیک جلان گفت از قبل می شناخته آنها را.

 

لونا شاد: حالا این جور تظاهرات، یا به اصطلاح «آکسیون» های سیاسی، هدفش همانطور که تو اشاره کردی، افکار عمومی آمریکا است و درست است که با مشارکت داوطلبان انجام می شود و خیلی ها هم فی البداهه در آن شرکت می کنند، مثل آن دخترخانم که کت صورتی تنش بود... ولی به نظر من اشکال آن این است که تصویر صحیحی از اوضاع ایران نمی دهد به مخاطبانش...

 

enough_fear_luna bnبهنام ناطقی: روی نکته جالبی انگشت گذاشتی. در یک وب سایت به نام گاتمیست که حوادث نیویورک را می نویسد و مردم می توانند در آن کامنت بگذارند، عکسهائی از این برنامه چاپ شده و بیست سی نفر زیر گزارش آن کامنت گذاشته اند و یکی از نکته هائی که یکی از کاربران مطرح کرده بود این بود که مردم آمریکا به اشتباه تصور می کنند که ایران را آقای محمود احمدی نژاد اداره می کند، در حالیکه آنطور که این کاربر نوشته بود، آقای احمدی نژاد اختیار ندارد که دگمه قرمز را برای شروع جنگ یا حمله اتمی فشار دهد. یکی از ایرانی هائی که آنجا برای تماشا آمده بود هم اشاره می کرد که اینها نمی دانند افکار عمومی ایران نقشی در تصمیم های دولت ندارد و این جور اکسیون ها که برای تاثیر گذاشتن بر افکار عمومی است، در ایران اصلا نه قابل اجرا است و نه وقتی اجرا شد، فایده ای دارد... غیراز اینکه باز یک عده دیگر را می گیرند می برند در زندان، مثلا به جرم تشویش افکار عمومی یا دادن اطلاعات به بیگانه و ما باید از اول غروب تا آخر شب خبر زندانی شدن این و آن و مصاحبه با وکیل و پدرومادر آنها را پخش کنیم.

 

لونا شاد: خوب می شد اگر این آقای نیک جلان یا یکی از همکارها او در ایران می توانست میز مشابهی بگذارد مثلا در میدان توپخانه یا میدان ولی عصر یا سر پل تجریش که رهگذر ها بتوانند گوشی را بردارند و مثلا با رهگذرها در آمریکا صحبت کنند، آن وقت معادله کامل می شد. ولی این کار در ایران امکان ندارد، و آنها که در آمریکا در معرض تبلیغات گروه هائی مثل گروه آقای جلان قرار می گیرند، اطلاع ندارند که مثلا آدمهائی که در تهران در منزلشان نشسته بودند و جواب این تلفن ها را می دادند، بالقوه می توانستند مشکل امنیتی پیدا کنند.

 

بهنام ناطقی: در هرحال، دولت آمریکا بارها و بارها گفته که با مردم ایران مشکلی ندارد و طرف انتقاداتش مثلا در بحران اتمی، یا حمایت از تروریسم یا پول دادن به آشوبگران در عراق و لبنان، حکومت جمهوری اسلامی است نه مردم ایران که خودشان هم گیر هستند.

 

لونا شاد: یک عده پشت میز نشسته بودند به عنوان مترجم. آنها را از کجا آورده بود؟

 

بهنام ناطقی: یک علی بود و دو تا امیر و یک مریم که هر چهارتا گفتند دانشجو هستند اما حاضر نشدند اسم فامیلشان را بدهند. آن آقای امیر در مصاحبه با تلویزیون کانال پولوس گفت که در آمریکا احساس خطر می کند که بعد که ازش پرسیدم خطرش چیست، معلوم شد مشکل ویزا دارد. بعضی ها فکر می کنند که حق شان است که مثلا در یک کشور دیگر آزادانه رفت و آمد کنند در حالیکه وقتی چند تا آمریکائی آن هم با حسن نیت رفتند ایران شاهد بودیم که چطور مورد حمله انصار حزب الله و عوامل حکومت جمهوری اسلامی قرار گرفتند.

 

لونا شاد: چه انعکاسی داشت این اکسیون؟

 

بهنام ناطقی: از خبرگزاری فرانسه چند نفر آمده بودند در باره اش نوشتند. چند وب لاگ محلی از جمله همان گاتمیست که گفتم آن را انعکاس داد اما روزنامه ها و مطبوعات نیویورک اعتنا نکردند هر چند که برای آنها هم سوژه قشنگی بود.... یک گروه هم از تلویزیون کانال پلوس فرانسه آمده بود که داشت فیلم مفصلی می گرفت. می خواهد این برنامه را در شهرهای دیگر هم اجرا کند. به هرحال یک کار سمبولیک است.

 

لونا شاد: و جالب است برای تماشاگرهای ما که ببینند چه فعالیت هائی در این زمینه در آمریکا دارد انجام می شود. مرسی بهنام از این گزارش.

 

بهنام ناطقی: مرسی لونا شاد.



نویسنده و تهیه کننده: بهنام ناطقی
مجریان برنامه: بهنام ناطقی و لونا شاد

ویدیو و دنباله مقاله...

January 17, 2008

Erin Davis on “Miles Davis Project”

«پروژه مایلز دیویس» از زبان پسرش

 

miles evolution cover پانزده سال بعد از درگذشت مایلز دیویس، پروژه ای به همت کمپانی سونی، ناشر آثار مایلز دیویس،  آغاز شده است، برای انتشار مجدد و نوینِ آثار او، که پسر او، ارن دیویس، مسئول آن، در مصاحبه با بهنام ناطقی، در باره این پروژه توضیح می دهد.  بعضی هنرمندها، مثل مایلز دیویس، مثل پیکاسو، مثل چارلی چاپلین... چنان سایه ای روی هنر و فرهنگ جامعه خودشان و همه جهان انداخته اند، که ده ها سال بعد از مرگشان هم، انگار هنوز زنده هستند. گاهی یادمان می رود که یکی از انگیزه های خلق هنری، چنانکه شاعرهای خودمان هم گفته اند، شکست دادن مرگ است و رسیدن به جاودانگی.

 

ذخیره واقعا گرانبهائی که از ضبط های اصلی مایلز دیویس الان در اختیار شرکت سونی است،  یعنی وارث شرکت کلمبیا، کمپانی صفحه پرکنی که بیشتر آثار مایلز دیویس را در طول سالها بیرون داده.  پروژه مایلز دیویس، که تازه شروع شده، قصدش این است که علاوه بر بیرون دادن مجدد آلبومهای مایلز دیویس  -- که بیشتر از 50 سال فعال بود --  با میکس های جدید و خوش صداتر --  از این آثار برای کارهای خلاقه تازه استفاده کنند.  اولین آنها،  آلبوم کوتاه جدیدی است که به تازگی منتشر شده به ابتکار تهیه کننده و موسیقیدان مبتکر Vince Wilburn با همکاری پسر مایلز دیویس --  پنچ ترانه نمونه پنج دهه مختلف از 1950 تا 1990  از کار مایلز دیویس در این آلبوم هست که روی یکیش Nas رپ  اجرا کرده و روی یکی دیگه، کارلوس سانتانا، نوازنده مکزیکی تبارگیتار راک، سولو یا تکنوازی زده... علاوه بر اینها، همزمان یک کتاب قشنگ هم از طرحهای مایلز دیویس منتشر شده که تا حالا جائی بیرون نیامده بود که یک وجه دیگر از خلاقیت هنری مایلز دیویس را نشان می دهد.

 

***

 

گزارش تلویزیونی بهنام ناطقی با لونا شاد

آلبوم کوتاهی که سونی منتشر کرده، از جمله شامل تکنوازی جدیدی است از کارلوس سانتانا، که  تهیه کننده، وینس ویلبرن Vince Wilburn آن را به موسیقی ای که مایلز دیویس سال 1969 ضبط کرده، اضافه کرده است. ارن پسر مایلز دیویس می گوید پدرش طی نزدیک به شصت سال موسیقی ها متفاوتی خلق کرده و گزینه های البوم جدید خیلی با هم متفاوت هستند ولی با استفاده از میکس دوباره، کل آلبوم طوری تنظیم شده است که به هم می آیند. او به خصوص از تکنوازی سانتانا تعریف می کند. از اواسط دهه 1940 تا مرگش در سال 1991، مایلز دیویس در هر دوره از تحول موسیقی جز، پیشتاز و رهبر بود. آلبوم سال 1959 او به نام  نوعی آبی، با همکاری پیانیست Bill Evans و با الهام از موسیقی بلوز،  همچنان پرفروش ترین آلبوم تاریخ موسیقی جز  است. ارن می گوید آلبوم جدید را وینس ویلبرن تهیه کرد اما ایده آن مال استیو برکوویتز رئیس واحد Legacy یا میراث از کمپانی سونی است که می خواست پنج آهنگ را با میکس جدید منتشر کرد و ارن هم موافقت کرد. اول می خواستند از تکنوازی های ضبط شده جیمی هندریکس استفاده کنند که نشد، و سرانجام از کارلوس سانتانا دعوت کردند که خیلی دلش می خواست در این البوم بنوازد.

 

مایلز دیویس که در به وجود آوردن سبک های BeBop و Modal Jazz نقش داشت، و Acid Rock و funk با الهام از او به وجود آمد،  در دهه 1970 سبک جدیدی ایجاد کرد از ترکیب جاز، راک و موسیقی ملل که آن را fusion  اسم گذاشتند. ارن دیویس می گوید برنامه این است که آلبوم های  جدیدی از کار هنرمندان زنده با ضبط های اصلی مایلز دیویس منتشر شود اما می گوید این پروژه در بالاترین سطوح هنری اجرا خواهد شد و مراقب خواهد بود که دست هر کس نیافتد.

 

در اواسط دهه 1980بعد از پشت سرگذاشتن یک دوره سخت از اعتیاد و بیماری،  مایلز دیویس به تجربه جدید ترکیب موسیقی الکترونیک و موسیقی soul پرداخت و در سراسر اروپا کنسرتهای موفقی اجرا کرد.


از ارن دیویس در باره زندگی با مایلز دیویس می پرسم. او می گوید 15 ساله بود که به خانه پدرش نقل مکان کرد در ساحل ملیبو، نزدیک لس آنجلس، و تابستانها با او به تور می رفت. اوائل جزو تیم فنی بود ولی بعد از دبیرستان، با گروه مایلز دیویس پیانو می نواخت. او می گوید گاهی مایلز در منزل نقاشی می کرد گاهی هم باهم از تلویزیون مسابقه بوکس تماشا می کردند. گاهی هم در استودیوی منزل پدرش به او پیانو می آموخت. او می گوید مایلز دیویس همیشه ترومپتش را همراه داشت و هر چه می شنید، همراه با آن یا ترومپت یا گیتار می نواخت، از جمله همراه با موسیقی فیلم هائی که از تلویزیون پخش می شد، که از نظر پسر جوان او، خیلی باحال بود.

 

miles_46 همزمان با انتشار آلبوم از میکس های جدید، به همت هنرشناس Oz Karras کتابی هم بیرون آمد از طرحهای مایلز دیویس. ارن دیویس می گوید طراحی برای پدرش شفابخش بود، و برای تقویت خلاقیتش از آن استفاده می کرد، و چیزهائی می کشید که دوست داشت، از جمله زنها، رقصندگان، یا اسبها، و خیلی هم از خودش می کشید و از نوازندگان، ولی آنها را طوری می کشید انگار از کرات دیگر هستند.  او می گوید مایلز دیویس نقاشی هم می کشید و همیشه یکی دو دفترچه طراحی در سفرها همراه داشت و خانه هم پر بود از دفترچه و مداد رنگی و وسائل نقاشی.
ارن دیویس می گوید مایلز دیویس قبل از مرگش خیلی به هیپ هاپ علاقمند شده بود و ما دائم در فرودگاه ها با کسانی آشنا می شدیم که خود را هنرمند هیپ هاپ معرفی می کردند.  او می گوید خیلی مایل است یک آلبوم از میکس های جدید به سبک هیپ هاپ با آثار پدرش بیرون بدهد و از جمله هنرمندانی که در این البوم کار خواهند کرد، Q-Tip است که عاشق پدر او بود و خیلی هم با استعداد است و خیلی هم به هم می آیند و یادش است که Q-Tip همراه با گروهش A Tribe Called Quest برای جشن تولد مایلز به خانه آنها آمدند. او می گوید بی صبرانه منتظر شنیدن این آلبوم جدید است. روی یکی از پنج آهنگ آلبوم جدید، صدای هنرمند موسیقی رپ NAS را می شنویم که در باره جای والای مایلز دیویس در جهان هنر خوانده است.

 

***

 

erin_&_vinceچه لبخند صمیمی و گرمی داشت پسر مایلز دیویس. حق هم دارد لبخند بزند. بعضی ها شانس می آورند بابای پولدار پیدا می کنند، اما پسر نابغه ای مثل مایلز دیویس بودن، آدم را وارث گنجینه ای می کند که ارزشش فقط به پول نیست. واقعا عشق و محبت و احترام و ستایش به مایلز دیویس به قدری در دنیا گسترده است و به قدری عمیق است که این  آدم هر کجا برود فقط برای این که نشانی از پدرش دارد، محبت و عشق می بیند. 

به قول ایرانی ها، این آدم، یادگار مایلز است. اما بریم سر یادگارهای اصلی مایلز دیویس، یعنی میراثی که باقی گذاشته... میراثی از موسیقی...   انگار همچنان زنده است. همین سال 2007 مایلز دیویس خیلی مطرح بود: خیلی آلبوم های هیپ هاپ هست، در ویدیوی گروه Audioslave بود،  کیوتیپ ساختن البوم هیپ هاپ با موسیقی او را شروع کرد... فیلم زندگی مایلز دیویس دارد راه می افتد با بازی دان چیدل Don Cheadle...

 

این فیلم سینمائی که پسر مایلز خیلی خوشحال بود از آن، به شناخته شدن مایلز دیویس به نسل جدید کمک می کند.  سال 2007  پخش آلبوم های قدیمی اش وارد جدول صفحات پرفروش روز شد و بیشتر خریدارانش هم جوانهای دانشجو بودند.  مایلز دیویس تنها هنرمند جازی است که در موزه راک اند رول تقدیرش کردند... به قول منتقد مجله تخصصی پیچفورک، هرکس موسیقی دوست دارد، دست کم به یکی  از دوره های کار مایلز دیویس این غول موسیقی قرن بیستم، دلبسته است. 

 

بعضی ها حتی استفاده زیاد از ترامپت در موسیقی راک جدید گروه هائی مثل Arcade Fire و Modest Mouse را هم به نفوذ مایلز دیویس نسبت می دهند.  کمتر هنرمندی است که در عمر کوتاهش، می دانی که به هفتادسالگی نرسید... این همه کار کرده باشد و این همه سنت شکنی کرده باشد و این همه بدعت گذاری کرده باشد. فکرش بکن از زمان جنگ دوم مایلز دیویس نوازنده معتبر ترومپت بوده. دوره کار آموزی اش نوازندگی در گروه چارلی پارکر بود که خودش یکی از خدایان جاز است و خالق موسیقی بی باپ. بعد هم مایلز دیویس گروه خودش را به وجود آورد با هنرمندانی مثل جیل اونزGill Evans ، هربی هنککاک Herbie Hancock ، وین شورتر Wayne Shorter، جان کولترین John Coltrane، ران کارتر Ron Carter... و سانی رالینز،ارت بلکی، تلانیوس مانک...  همه خدایان جاز...  این ها که می گویم مال دهه 40 است و دهه 1950... بعدش اواخر دهه 1960 با پیشتاز های جاز الکتریک همراه شد، و چیک کوریا، دیو هالند، و جان مکلائولین براش می زدند در آلبوم Bitches Brew مثلا که همه اش در باره انقباض و انبساط ملودی ها و تم هاست مثل یک خواب مخدر... 

 

به هرحال، در هر دوره که نگاه کنی، مایلز دیویس پیشتاز تحولات موسیقی است، و نه فقط موسیقی جاز. خودش گفته بود کارش ربطی به موسیقی جاز ندارد، بلکه در قلمرو موسیقی اجتماعی social music است.  بیشتر از هفتاد تا آلبوم بیرون داده و دهها آلبوم از اجراهای زنده او هست...  دهها کتاب و مقاله در تحلیل موسیقی او و زندگی پرتلاطم او هست...   از سبکهائی که به وجود آورد، مثلا سبک فیوژن، که در آن خیلی الهام از موسیقی شرقی و مثلا هندی زیاد است،  به تدریج وارد موسیقی پاپ شد و الهامبخش موج نوی موسیقی راک New Wave Rock بود، و هنرمندانی مثل Prince...

 

در باره آلبوم جدیدی که سونی بیرون داده، این آلبوم کوتاه «تحول گروو» Evolution of the Groove  واقعا باید دید منتقدها چی می گویند، برای این که این در واقع یک کار جدید است که البته خود مایلز دیویس در به وجود آوردن آن نقشی نداشته.  این البوم را یک منتقد، «بازاندیشی قرن بیست و یکمی مایلز دیویس» لقب داده و نوشته تنها عیبش این است که خیلی کوتاه است.  البوم  Evolution of the Grove را برادرزاده ی مایلز دیویس Vince Wilburn که خودش در گروه او نوازنده بوده، تهیه کرده... و مثلا همان track که سانتانا روی آن زده، خیلی نوازنده و ترک های الکترونیک  جدید به هنرمندان اصلی اضافه شده اند – و موسیقی تازه ای به وجود آمده که البته بخش اصلی اش تکنوازی خارق العاده خود مایلز است. منتقدها از ترکیب بدون درز موسیقی جز، راک و هیپ هاپ در این آلبوم تعریف کرده اند.

ویدیو و دنباله مقاله...