July 30, 2009

Phoenix To Tour US

دیسکو راک گروه فرانسوی فینیکس

 

phoenix_band_photo گروه راک فرانسوی که شعرهای انگیسی می خوانند، به خصوص در آمریکا خیلی محبوب شده اند. هم حساسیت های راک غیرمتعارف در آن است، هم خواندن احساسی و صدای فالستو، یعنی ترکیبی از ریدیوهد و کولدپلی، و هم ریتم های دیسکوئی و رقص دارد سینت پاپ، یا دیسکو راک، به طوری که به قول یک منتقد، ترکیبی است که هر علاقمند موسیقی راک معاصر دنبالش بود، ترکیب راک غیرمتعارف دهه 1990 است با موسیقی گروه هائی مثل Strokes با سینت پاپ دهه 70 انگلیس... یا دیسکو است در ترکیب با سازبندی شیک گروه امروزی ای مثل Maroon 5 که زیادی تمیز و شسته رفته است.

 

در این دنیای پر رقابت موسیقی، وقتی این همه گروه آمریکائی برای جلب توجه رسانه ها، تلاش می کنند، یک گروه فرانسوی چطور توانسته اینطور موفق بشود؟ تور آنها در آمریکا که در طول پائیز خواهد بود، از حالا پیش فروش شده... نیویورک که قرار است سپتامبر بزنند که بلیط گیر نمی آید و جاهای دیگر هم همینطور است.

 

گزارش تلویزیونی بهنام ناطقی

البته موفقیت عظیم وجهانی شدن خیلی به شانس بستگی دارد، اما گروه فینیکس هوشمندانه موسیقی ای خلق کرده که با همه روندها یا گرایش های موسیقی روز تطبیق می کند، هم حساسیت های راک غیرمتعارف در آن است، هم خواندن احساسی و صدای فالستو، یعنی ترکیبی از ریدیوهد و کولدپلی، و هم ریتم های دیسکوئی و رقص دارد سینت پاپ، یا دیسکو راک، به طوری که به قول یک منتقد، ترکیبی است که هر علاقمند موسیقی راک معاصر دنبالش بود، ترکیب راک غیرمتعارف دهه 1990 است با موسیقی گروه هائی مثل Strokes با سینت پاپ دهه 70 انگلیس... یا دیسکو است در ترکیب با سازبندی شیک گروه امروزی ای مثل Maroon 5 که زیادی تمیز و شسته رفته است.

 

البوم چهارم گروه که اواخر بهار یعنی چندماه پیش در آمد، خیلی گل کرده -- آلبومی است به نام ولفگانگ آمادئوس، یعنی اشاره اش به اسم موتزارت است و از ترانه های موفق آن هم لیستومانیا است، اشاره به فرانتس لیست، پیانیست و آهنگساز مشهور قرن 19... اما تک ترانه ای که این البوم را مشهور کرد 1901 نام دارد یعنی آغاز قرن بیستم.

 

صدای موسیقی این گروه، صدای موسیقی محبوب روز است، به همان اندازه از کولدپلی مایه دارد که از گروه های الکترونیک، و جذابیت آن همین ترکیب اروگانیک و الکترونیک است... یا نپالوده و طبیعی با ریاضیات موسیقی الکترونیک.

 

فینیکس که الان در تور اروپا هستند، از ماه آینده برنامه تور مفصلی را دور آمریکا طی خواهند کرد با اجراهائی در کلوپ های نسبتا بزرگ شهرهای عمده... که به خاطر نقدهای درخشانی که البومشان در نشریه های تخصصی موسیقی راک گرفته، از حالا بیشتر بلیط های آن پیش فروش شده...

 

ترانه 1901 از آلبوم ولفگنگ آمادئوس فینیکس، که چندماه پیش بیرون آمد، این گروه دیسکو راک فرانسوی را در میان هواداران موسیقی غیرمتعارف در آمریکا و اروپا مطرح کرد -- تامس مارس، خواننده و درک دارسی، نوازنده بیس، دو عضو گروه فرانسوی فینیکس هستند -- که فکر نمی کردند آلبوم چهارم موفقیت تجاری داشته باشد.

 

تامس مارس، خواننده گروه می گوید شیوه استفاده ما از الات موسیقی و واژگان ترانه های ما مثلا در باره فرانتس لیست، زیاد دل انگیز نبود و فکر نمی کردیم کسی خوشش بیاید و وقتی آلبوم حاضر شد آن را بدون کمپانی صفحه پرکنی، خودمان توزیع کردیم و آهنگ را مفتی دادیم به دوستانمان و وقتی در برنامه زنده شنبه تلویزیون زدیم، به خاطر پخش مجانی آهنگ بود و برق زده شدیم همه وقتی دیدیم انگار برای اولین بار، همه چیز با هم جور شد.

 

در ترانه 1901 فینیکس از تلاش برای نظم بخشیدن به هرج و مرجی می خواند که گذشته و آینده و ایده های مختلف را در هم ریخته است. تامس مارس و سایر اعضای گروه در ورسای، نزدیک پاریس بزرگ شده اند. نوازنده گیتار بیس، دک دارسی می گوید ورسای محل بسیار محافظه کاری است که ربطی به راک اند رول ندارد و جائی نیست که آدم راک اند رول بزند.

 

مارس می گوید بارآمدن در ورسای، مثل بزرگ شدن در موزه است. سروصدا را دوست ندارند ولی نوجوان که بودیم می خواستیم عصیان کنیم، مثل سبیل کشیدن روی تصویر مونالیزا در موزه... چیزهای خوب آنجا مربوط به گذشته بود و هیچ چیز معاصری در آن وجود نداشت.

دیک دارسی می گوید گروه فینیکس اجرا کردن روی صحنه را به اندازه کار در استودیو دوست دارد. اولش خود را استودیوئی می دانستند نه صحنه ای، ولی حالا که زیاد سفر می روند، اجرای زنده بخش بزرگی از مغزشان شده است و حالا موقع آهنگ نوشتن هم اجرای زنده را در نظر می گیرند. اعضای گروه فینیکس جهانی شدن خود را طبیعی می دانند.

 

تامس مارس می گوید ما با این فکربزرگ شده ایم که انسان به کشور خاصی تعلق ندارد ولی برای خودمان هنوز رمزالود و غیرقابل باور است که یک شب در دن ور می زنیم و شب بعد در کانزاس.. بیشتر معجزه است تا منطق.

 

***

 

Phoenix_Wolfang_Amadeus_CD_Cover گروه فینیکس، که از بچگی در ورسای، نزدیک پاریس، همدیگر را می شناختند، و تا حالا چهار آلبوم بیرون دادند و بارها در آمریکا تور رفته اند اما آلبوم جدید به شهرت آنها کمک کرد. خواننده گروه، تامس مارس، که می دانی دوست دختر سوفیا کوپولا کارگردان جوان و دختر فرانسیس فورد کوپولا است که فیلم ماری انتوانت خودش را در ورسای ساخت و از جذابیت های آن موسیقی راک فیلم است.

 

گروه فینیکس، در واقع وامدار و وارث گروه سینت پاپ یا الکترونیک پاپ فرانسوی هستند مثل Deft Punk که آمده اند گیتار راک، سازبندی راک غیرمتعارف نیویورکی مثل Yeah Yeah Yeah و Strokes را با آن صدا قاطی کرده اند، شبیه کاری که در خود نیویورک هم دیدیم گروه هائی مثل Bowery به طرز موفقیت آمیز انجام دادند. یا حتی این همان فرمولی است که گروه کیلرز را به شهرت جهانی و ده آلبوم پرفروش روز رساند.

 

هفتگی فرهنگی رولینگ استون، همین تعبیر را در نقدش یادآور شده، و نوشته کار فینیکس شبیه استروکز است به شرطی که گروه استروکز یک کم بیشتر سعی کرده باشند و چند تا صفحه دیسکوی قدیمی هم خریده باشند.

 

جذابیت این موسیقی این است که ضمن اینکه عاطفی است و گاهی می تواند شکوه آمیز هم بشود، ولی همیشه دل انگیز است و به خاطر آن زمینه دیسکوئی، فضای آن همیشه سرخوش است و رقص دار است... اما در مقایسه با گروه هائی که اسم بردم، کار گروه فینیکس یک مقدار اسرارآمیزتر است و یک مقدار تجربی تر و یک مقدار پیچیده تر است. ولی از درامائی که از تضاد این دو نوع موسیقی به وجود می آید، تغذیه می کند. به آن صدای دیسکو، که غیرانسانی و ناشناس است، با صدای خواننده و گیتارها، هویت می دهد و عاطفه می دهد. چیزی که مثلا در نسل قبلی گروه های فرانسوی مثل دفت پانک نداریم...

 

در اسم این البوم و اسم ترانه ها، اشاره به دو آهساز کلاسیک هست... موتزارت و فرانتس لیست. این هم خودش یک تضاد است، برای اینکه موتزات نمایانگر همه چیزهای فاخر و ظریف و منظم در موسیقی کلاسیک است در حالیکه فرانتس لیست، پیانیست و آهنگساز قرن 19 مجارستان، که مثل هنرمندان امروزی پاپ در میان مردم و به خصوص زن ها کشته مرده و هواخواه داشت، رومانتیک بود. اما در ترانه لیستومنیا، از ترانه های برجسته آلبوم «ولفگنگ آمادئوس» اشاره به Lisztomania فیلم هجوآمیز سال 1975 کن راسل فیلمساز بریتانیائی است، با شرکت خواننده گروه Who راجر دالتری... که در آن لیست یک بمب جاذبه جنسی بود و مثل نوازنده راک مورد پرستش... در شعر ترانه لیستومانیا، اشاره شده به انقلابی که رومانتیسیستم لیست که خودش از طبقه کارگر بود، در خانمهای طبقه اعیان واشراف که به کنسرتهای او می آمدند، بر می انگیخت.

 

این را در اولین خط های ترانه هم می شنویم که می خواند چه سانتی مانتال، و نه سانتی مانتال، رومانتیک، ولی نه نفرت انگیز، خواننده به مثابه دیوانه ای است که دو موجود افسانه ای افکار متضاد را زیرگوشش می خوانند... به قول رایان دامبال، منتقد نشریه تخصصی پیچفورک، ده ترانه ای که گروه فینیکس در چهارمین البوم خود کنار هم گذاشته، با مهارت و نهایت دقت و تسلط ماهرانه به موسیقی پاپ راک سازبندی شده اند و هر ده آهنگ، روایتگر احساساتی مثل بیم، سرگشتگی، نومیدی و دلسردی هستند، یعنی احساساتی کاملا جهانی و فراگیر، همه زندگی می کنند، عشق می ورزند و می میرند... از دید این منتقد، گروه فینیکس، لذت و یاس را با هم ترکیب می کنند، ترانه های آنها پر است از چنگک ها و نغمه ها و ضرباهنگهائی که حتی بچه 5 ساله را سرمست می کند و در عین حال، در ورای همه آنها، یک حس سیری ناپذیر وجود دارد که انگار این همه کافی نیست و نارضائی ادامه دارد -- و به تعبیری، در فینیکس از غروب زیبائی پیدا می کند و بیرون می کشد.

 

نقدهای منتقدان نشریات حرفه ای کمک کرد به مطرح شدن این گروه و ترکیبی بود از آن و همچنین ظاهر شدن در برنامه Saturday Night Live که در آمریکا می تواند جریان ساز باشد. لیا گرین بالت، منتقد مجله پرتیراژ EW می نویسد علیرغم اینکه آهنگی در جدول چهل ترانه پرفروش روز یا تاپ فورتی ندارند، گروه فینیکس یکی از پاکیزه ترین سلیقه های موسیقی پاپ را در اروپا به کار گرفته است و هیچ تلاشی دیده نمی شود در آلبوم چهارم آنها برای سرپوش گذاشتن به این اشتیاق آفتابی پرجوش.

 

منتقد دیگر جیک کوئن، در روزنامه باستون هرالد، در شهر باستون که فینیکس اخیرا آنجا کنسرت داد، می نویسد برداشت گروه فینیکس از گاراژراک نیویورکی، به ترکیبی از پاپ و راک بلوغ یافته شبیه است و می تواند منابع الهام گاه متضاد خود را در مجموعه ای یگانه و واحد یکجا بیاورد، و قدرت گروه را ستایش کرده برای عاطفه کشیدن از هر لحظه در ترانه یا در موسیقی.

 

منتقد مجله تخصصی بیلبورد می نویسد فینیکس در البوم چهارمش، الهام های آینده گرا و واپس نگر را با هم ترکیب می کند و کارش که در کمال مهارت عرضه می شود، احیای صدای راک دهه 1960 است، و تجربه با لایه های متعدد ریتم و بافت های صدا... بیشتر منتقدها، کنار هم آمدن تضاد ها را هم در موسیقی و سازبندی، و هم در طرز خواندن تامس مارس ستوده اند.

ویدیو و دنباله مقاله...

July 29, 2009

Funny People

نگاه تلخ «آدمهای خنده دار»

 

Funny_People در «آدمهای خنده دار» -- کار تازه جاد اپتو -- سلطان کمدی های پسرانه، مرد می شود. آدمهای خنده دار، با شرکت ادم سندلر، که از جمعه همین هفته اکران آن در آمریکا شروع می شود، داستان یک کمدین مشهور و ثروتمند است که می فهمند به سرطان مرگزائی مبتلا شده است و ناچار می شود نگاهی عمیق تر بیاندازد به زندگی خالی و تنها و بدون شادمانی که بی شباهت به زندگی دیگر کمدین های موفق ولی غمگین دور و برش نیست. منتقدان می گویند با این سومین فیلم، جاد اپتو خیلی زود خود را به عنوان نیروئی عمده درسینمای کمدی آمریکا تثبیت کرد.

 

باز وسط تابستان شد و جاد اپتو آمده به روش هر سال، در این چند سال اخیر، میلیونها دلار پول جمع کند و برود. جاد اپتو، تا حالا دو تا کمدی خودش نوشته و کارگردانی کرده، یکی باکره مرد چهل ساله و دیگری حامله، یا Knocked Up جاد اپتو ضمنا تهیه کننده و نویسنده و همه کاره یک سری فیلم کمدی بود در سه چهار سال اخیر که جاد اپتو را به یک کارخانه کمدی سازی تبدیل کرده بود با فروش های بالای صد میلیون در اکران اول هر فیلم.

 

گزارش تلویزیونی بهنام ناطقی

ولی فیلم جدید اپتو، «آدمهای خنده دار» با شرکت ادم سندلر و ست روگن، چنانکه منتقدها می گویند، بهترین فیلم و پیچیده ترین فیلم اوست که در آن کمدی پسرانه با شوخی های پائین تنه و جهاز هاضمه، تبدیل شده است که یک کمدی تلخ و بالغ در باره زندگی، و بیماری و روبرو شدن با مرگ زودرس، که سوژه آن، یعنی شخصیت های آن، کمدین ها هستند... و زندگی کسانی را نشان می دهد که علیرغم ثروت و شهرتی که از خنداندن مردم به دست آورده اند، هنوز از شوخی های تلخی که آنها را مشهور کرده است، دست بر نمی دارند و انگار این شوخی های تلخ را خودشان زندگی می کنند... ادم سندلر، نقش ستاره موفق و ثروتمندی را بازی می کند که می فهمد سرطان دارد و به زودی خواهد مرد.

 

ست روگن، نقش کمدین جوان و جویای نام ولی ناموفقی را بازی می کند که دستیار ستاره می شود -- فیلم مروری است بر جهان کمدی، و پراست از چهره های آشنا و ناآشنا... در نگاه غمگینی که حتی در غمگین ترین لحظات زندگی، در پراندن یک شوخی تلخ درنگ نمی کند.

 

***

 

برای افتتاح فیلم «آدمهای خنده دار» در سینمای آرکلایت لس آنجلس، هواداران آمده بودند برای نگاه انداختن به ستارگان فیلم روی فرش قرمز، از جمله ادم سندلر، بازیگر نقش اصلی، جاد اپتو، کارگردان ونویسنده فیلم، اریک بانا و ست روگن... و لسلی مان... بازیگر فیلم جانا هیل «آدمهای خنده دار» را خنده دار ترین فیلم اپتو می داند. جانا هیل می گوید موضوع فیلم جدی است و بنابراین شوخی ها نیشدارتر است. دو دوست و هم اطاق قدیمی، حاد اپتو و ادم سندلر، داستان ساخته شدن نخستین همکاری مشترک خود را می گویند: سندلر می گوید به اپتو گفتم فیلم بعدی با هم هستیم، و او رفت این سناریوی غول آسا را نوشت.

 

Funny_People_judd_apatow اپتو می گوید سندلر فیلم ناکت آپ را دید و گفت فیلم بعدی ات را هستم و من به فکر رفتم که چه فکری می تواند برای ادم سندلر مناسب باشد؟ مرد هشتاد ساله یا پسر 15 ساله که نمی شد، پس بالاخره یک چیز پیدا شد.فیلم آدمهای خنده دار هر چند راجع به کمدین هاست، و پراست از انواع شوخی، جدی ترین کار جاد اپتو توصیف شده. در فیلم «آدمهای خنده دار» نقش مقابل ادم سندلر را پای همیشگی فیلمهای اپتو، بازیگر کانادائی ست روگن ایفا می کند.

 

ست روگن می گوید ادم سندلر اولین کمدینی است که نسل او را مخاطب قرار داد. نسل قبل کمدین های خود را داشتند مثل بیل ماری، و جان کندی، ولی سندلر اولین کمدینی بود که نسل ست روگن می پسندید. اریک بانا، بازیگر دیگر فیلم، که نقش یک ثروتمند استرالیائی را بازی می کند، مضمون فیلم را تشریح می کند: بانا می گوید این فیلم را به عنوان فیلمی در باره کمدین ها به او پیشنهاد کردند که در آن شخصیت ادم سندلر سرطان می گیرد. او می گوید من مطمئن بودم اپتو می تواند حتی سرطان را هم خنده دار کند.

 

برای تهیه کننده و کارگردانی که از فیلم ساختن راجع به دلمشغولی های پسرهای جوان ظاهرا یک ژانر یا رشته تازه در سینما به وجود آورده است، حالا فیلمی می آید در باره جوانهای سابق، یعنی برای بزرگسالها. اسکات فونداس، منتقد ویلج وویس می نویسد فیلم اول جاد اپتو، باکره مرد چهل ساله، درباره عشق ورزیدن بود و فیلم بعدی او، حامله، در باره بچه دار شدن، و جاد اپتو با فیلم جدیدش، «آدمهای خنده دار» حلقه زندگی را کامل می کند.

 

دیوید دنبی، در مجله وزین نیویورکر می نویسد فیلم «آدمهای خنده دار» غنی ترین و پیچیده ترین فیلم جاد اپتو است که احساسات او را در باره کمدی و رابطه آن با کل هستی، جمع می زند. دیوید ادلستاین در هفتگی نیویورک می نویسد باورکردنی نیست که «آدمهای خنده دار» سومین فیلم جاد اپتو است -- شخصیت بچه مرد همیشگی اپتو، حالا قدم به دنیای بزرگسالی گذاشته...

 

Funny_People_3 این فیلم هم مثل فیلمهای قبلی پر از شوخی است، ولی دنیای بزرگسالان را نشان می دهد، نه جهان مرد بچه ها را. با این حال،

شخصیت اصلی همان بچه مرد است اما بزرگسالی وقتی است با شهرت رنگباخته و چشم انداز مرگ زودرس، روبرو می شود. فیلمهای قبلی جاد اپتو، چه فیلمهائی که خودش ساخت و چه فیلمهائی که بادیگران نوشت و تهیه کرد، و چه فیلمهای خودش، یک دید محافظه کارانه و اصولگرایانه یا قراردادی نسبت به عشق و ازدواج و خانواده عرضه می کنند و در این فیلم، از جمله جاد اپتو می خواهد نشان بدهد که این کمدین ها در زندگی های خودشان چقدر با این برداشت از زندگی فاصله دارند، و شاید همین توجیه تلخی لحن شوخی های آنها و تلخی لحن فیلم باشد. و در این فیلم هم اپتو یک محافظه کار باقی می ماند.

 

شخصیت ادم سندلر قبلا عاشق دختری بوده با بازی لسلی مان که حالا زن یک مرد ثروتمند و موفق شده با بازی اریک بانا... لسلی مان زن خود اپتو و دخترهای او نقش این خانواده را ایفا می کنند و به قول دیوید ادلستاین، حتی در جهان تخیلی فیلم هم اپتو حاضر نیست خانواده را در هم بشکند، و بنابراین، شخصیت کمدین مشهور ادم سندلر، که به قول خیلی از منتقدها، بی شباهت به خود آدم سندلر هم نیست، یک بار دیگر از عشق قدیم سر می خورد و باید با تنهائی و غم و کسالت غریبگی خودش، سر کند.

 

Funny_People_posterدر فیلم های اپتو، موضوع اصلی، مقاومت جوانهای سابق است برای قبول مسئولیت های زندگی. جوانهائی که نمی خواهند از دنیای جوانی بیرون بیایند... و حتی اگر در جوانی هم چندان جوانی نکرده باشند، حسرت بازگشت دورانی را می خورند که شاید هرگز نداشته اند. اما حالا این کمدین های نوجوان به دنیای بلوغ پای می گذارند و به قول کرک هانیکات، منتقد هالیوود ریپورتر، شوخی های فیلم هم عمیق تر می شود و طنز فیلم، تیزتر.

 

کرک هانیکات می نویسد سخت است که این فیلم را چیزی غیر از یک کمدی بدانیم، علیرغم اینکه در باره سرطان مرگبار شخصیت اصلی است با بازی ادم سندلر. به نظر او، این فیلم می تواند برای اپتو یک فیلم انتقالی باشد، پله ای در تحول او. ادلستاین اشاره کرده که اپتو، فیلمی ساخته درونی و درون نگر، انگار ساکنان جهان را فقط این تیزهوش های تلخ اندیش و شوخ طبع تشکیل می دهند، کمدین ها، همان پسربچه های عصبانی و سرکش دبیرستان که با جوکهای خشمگین پول ساختند، اما هنوز همان همانقدر خشمگین اند. از جمله، حس ترحم شخصی در شخصیت ادم سندلر است، کمدینی با محبوبیت رنگ باخته و بدون دوست و تنها در خانه ای بزرگ و گران قیمت در هالیوود که خودش در آن گم می شود... خشم این کمدین ها در حالیکه غرق در ثروت و زرق و برق زندگی هالیو ودی هستند، برای دیوید دنبی، منتقد نیویورکر هم جالب است که هر چند زندگی سخت گذشته را سالهاست پشت سر گذاشته اند، از غیض و خشم آنها به دنیا، چیزی کم نمی شود.

 

ولی سرانجام درسی که این شخصت می گیرد فراتر است از این که زندگی سخت است و بعدش باید بمیری. طبیعی است که در برابر بیماری، از مراحل انکار و چک و چانه و خشم و افسردگی خاطر عبور می کند و به پذیرش شرایط زندگی اش می رسد. اما یکی از جذابیت های فیلم، برخوردی است که می بینیم میان کمدین های سالخورده و ثروتمند و دلزده و عبوس و تنها و افسرده، و کمدین های تازه نفس جوان، در بازی های ست روگن و جیسن شوارتزمن و جانا هیل..

 

Funny_People_5به قول اسکات فونداس منتقد ویلج وویس، اپتو چنان تصویری پر از نزاع و حسادت و رقابت های شخصی از پشت پرده هالیوود نشان می دهد که هر فیلم دیگری در این باره تعارف و خودنمائی به نظر می رسد.ولی تو گفتی درس فیلم، شاید درس فیلم در صحنه ای است وسط فیلم وقتی ادم سندلر در کمال تعجب از دکتر می شنود که داروهای تجربی کارگر افتاده و مردنی نیست... اینجاست که می فهمد هیچ علاقه ای ندارد به زندگی خودش برگردد.

 

ایرادی که خیلی از منتقد ها به فیلم گرفته اند، اغتشاش قصه است ولی فونداس نوشته این فیلم به قدری چیز خوب و تیزبین دارد که آدم آرزو می کند این قدر مغشوش نبود.

ویدیو و دنباله مقاله...

July 28, 2009

Merce Dies at 90

90 سال مرس کانینگهام

 

merce_cu مرس کانینگهام، طراح برجسته رقص معاصر، که روز یکشنبه در 90 سالگی در نیویورک از دنیا رفت، بزرگترین طراح رقص معاصر و غریب ترین بود، از آنجا که هر روز بناهای دیروز ساخته را فرو می ریخت و از نو می ساخت و پیروانش تقلید نکردن را از او یاد گرفتند و میراثی که بر جای گذاشت، استقلال و آزادی هنرمند است و آزادی رقص است از غیررقص، از قصه و تم و موضوع گرفته تا موسیقی و طرح و صحنه.

 

درمیان طراحان معاصر رقص، مرس کانینگهام در میان هنردوستان ایران شاید شناخته ترین باشد، برای اینکه چند بار در ایران برنامه داشت. البته برای اینکه برنامه های او را در ایران یاد بیاوری، باید سن پدرها و پدربزرگ های ما را داشته باشی، برای اینکه کار او در جشن هنر عرضه شد دو بار در دهه 1970 هنگامی که در اوج خلاقیت هنری بود، همراه با جان کیج و گروهش به ایران آمد.

حضور کانینگهام در ایران، فرصتی بود برای شناساندن این نوع رقص در ایران که مطبوعات آن موقع هم به تفصیل راجع به آن نوشتند اما بسیاری از آنها که آن را رقص ها را دیدند یا آن مطالب را در مطبوعات و تلویزیون آن زمان دیده اند، الان در آن دنیا با خود مرس کانینگهام مشحور شده اند.

 

گزارش تلویزیونی بهنام ناطقی

در این سی سال رقص از ادبیات رسمی ایران طرد شده. ولی به هرحال مرس کانینگهام، رقصنده پیشتاز همراه با جان کیج، آهنگساز، خالق نوع تازه ای از موسیقی و رقص بودند که خیلی از فلسفه هایش را به عرفان و آموزه های آئین بودائی و ریاضت و مدیتاسیون مدیون بود و موسیقی شرق دور.

 

مرس کانینگهام در دهه سوم عمرش یعنی بیست و چندسالگی اش در مقام رقصنده اول باله مارتا گراهام، به عنوان رقصنده روی صحنه می درخشید. هنگامی که کار مستقل خود را آغاز کرد، از آن سبک جدا شد. مارتا گراهام به خلق رقص اکسپرسیونیستی مشهور است که در آن رقصنده ها با حرکت، عواطف یک داستان یا تقویت می کردند و بیان می کردند. او درام و تم های سنگین و حماسی را وارد رقص مدرن کرد. ولی شاگرد او مرس کانینگهام، رقصی به وجود آورد که از عاطفه و قصه و تم به دور بود.

 

مرس کانینگهام چنانکه اطلاعیه بنیادش نشان می دهد، در 90 سالگی و در منزل خودش در نیویورک به مرگ طبیعی از این جهان رفت -- او در شهرک سنترالیا در ایالت واشنگتن در شمالغربی آمریکا به دنیا آمده بود و در سیاتل، در دانشگاه کورنیش مدرک هنری گرفته بود. علاوه بر گروه خودش، خیلی از باله های عمده دنیا کارهای او را اجرا کرده اند، از جمله اپرای باله پاریس و باله تئاتر آمریکا و باله نیویورک و باله باستن... از رقص های معروف او دوئتی است که با میخائیل باریشنیکوف اجرا کرد در هشتاد سالگی، یعنی ده سال پیش که صحنه هائی از آن را داریم در گزارشی که می بینید.

 

**

 

خبر درگذشت مرس کانینگهام، طراح رقص، خالق سبکی نوین در رقص امروز و الهام بخش هنرمندان در سراسر جهان، تکان دهنده بود، زیرا هر چند 90 سال داشت اما به قدری خلاق و همیشه پیشتاز بود که تصور درگذشت او در ذهن ها نمی گنجید.

 

کانینگهام گروه رقص خود را در سال 1953 به وجود آورد در بنیادی که برای رقص در نیویورک خلق کرده به خلق و نمایش رقص ادامه می داد. این ساختمان روز دوشنبه دیروز برای بازدید عموم باز بود و هزاران نفر برای وداع با این هنرمند بزرگ به آنجا رفتند.

 

 merce_soloمرس کانیگهام در شصت سال فعالیت هنری، بیشتر از 150 رقص به وجود آورد، و با همکاری هنرمندان برجسته جهان، از جمله شریک و همکار عمرش، موسیقیدان پیشتاز جان کیج، و هنرمندان بزرگ معاصر چون رابرت راشنبرگ و جسچر جانز، سبکی نوین آفرید که قصه گوئی و بیان عاطفی را در رقص کنار نهاد، قراردادهای قدیمی رقص را نفی می کرد و به همه عناصر هنری امکان بیان شخصی می داد و از ترکیب اتفاقی و ناگهانی خلاقیت ها، کار تازه می آفرید که رقص بود در باره رقص، و نه چیز دیگر.

 

رابرت سوئینتن، دستیار قدیمی کانینگهام می گوید 29 سال برای گروه رقص کانینگهام کار کرد و مرس را منبع دائمی الهام برای خودش و گروهش می داند و می افزاید که میراث او را زنده نگاه خواهند داشت.

 

بسیاری از هنرمندان امروز رقص معاصر، کار خود را به مرس کانینگهام وام دار هستند، حتی آنها که نظریه های تثبیت شده کانیگهام را به طور غیر مستقیم از دیگران گرفته اند.

 

نتلی تالیپانی، از دوستان مرس، می گوید روز غمگینی است، مثل این که ما پدر خود را بار دیگر از دست دادیم چون مرس برای خیلی از ما پدر و معلم و الهام بخش بود، و طراح و رقصنده ای بزرگ.

 

کانیگهام تا هشتاد سالگی هم می رقصید اما اخیرا دیگر خودش در رقص ها حضور نداشت. در مصاحبه ای درست یک سال پیش، کانینگهام گفت شجاعت لازم است که کاری که می خواهید انجام دهید.

 

merce_rehearsalمرس کانیگهام می گوید ممکن است حتی ندانید چکار می خواهید بکنید و چطور، ولی شروع کار و تداوم آن برای مدت طولانی، به خصوص برای رقصنده ها، شجاعت می خواهد - شجاعت ذهنی و جسمی، که قابل ملاحظه است.»

 

مرس کانینگهام از جمله جایزه مخصوص مرکز کندی در سال 1985 و مدال ملی هنر را در سال 1990 از دست روسای جمهوری وقت آمریکا دریافت کرد.

 

***

 

جائی که مرس در رقص پیشتاز امروز دارد شاید سوای هر هنرمند و رقصنده یا طراح رقص دیگری باشد، برای اینکه آفریننده یک مکتب مادر بود که دیگران از آن بهره گرفتند برای خلق مکاتب دیگر... از این نظر می شود او را با چهره های تاریخی رقص امروز، مثل ایزادورا دانکن، خالق رقص معاصر، مقایسه کرد یا سرژ دیاگلف، خالق باله روس، یا مارتا گراهام، که برای داستانگوئی در رقص، از باله فاصله گرفت و رقص مدرن را به وجود آورد، یا جرج بالانشین، طراح رقص باله نیویورک که باله را با امروز آشتی داد.

 

به قول استاد رقص بریتانیائی، ریچارد گلستون، مرس کانینگهام در کنار فرد استر و مارگو فونتین، سه رقصنده بزرگی هستند که او در عمرش دیده بود. مرس کانینگهام را با اینها مقایسه می کنند و با همکارش جان کیج. هر دو اینها کارشان تنها خلق آثار جدید نبود بلکه متکب هنر تازه آفریدند.. مرس کانینگهام را خالق مکتبی از رقص امروز می دانند که مکتب نیویورک دانسته می شود، در کنار جروم رابینز و پال تیلر... وجه مشترک این سه طراح رقص این بود که از هنر و مکاتب رقص قبل از خود هم چه در باله و چه در رقص مدرن، الهام گرفتند و هم آن را نفی کردند.

کانیگهام، بالانشین و مارتا گراهام، نیویورک را در نیمه دوم قرن بیستم به مرکز رقص معاصر جهان تبدیل کردند و خیلی از طراحان برجسته امروز مثل مارک موریس و توایلا تارپ، خود را وامدار مرس کانینگهام و مارتا گراهام می دانند.

 

دیروز و امروز و حتما طی هفته های آینده، بزرگترین منتقدان و کارشناسان رقص امروز در روزنامه ها و مجلات جهان در باره میراث مرس کانیگنگهام مقاله می نویسند... هفتاد سال رقص و تحولی مداوم هم در شیوه اجرا و هم در نظریه ها، ولی همه اینها در خدمت یک بینش خاص از هنر و از رقص.

 

به قول الیستر مککالی، منتقد رقص نیویورک تایمز، طی هفتاد سال مرس کانینگهام سرگرم پرسیدن «اماها» و «چه می شد اگر» ها بود و مردم را وادار کرد که در جوهر هنر رقص و طراحی رقص، تجدید نظر کنند، و خودش هم تا اخرین رقصی که ارائه کرد، از این پرس و جو باز نایستاد. به قول منتقد سنفرانسیسکو کرانیکل، هواداران طراحانی مثل جرج بالانشین، رقص هائی خلق می کنند که تقلید کمرنگی از استاد است اما هواخواهان مرس کانینگهام، کار خودشان را می کنند.

 

merce_danceدر هفته های اخیر، در شهر پیچیده بود که مرس دارد می میرد و دوستان و آشنایان می رفتند به بالین او برای وداع، و حتی این روزها هم به آنها می گفت که در ذهنش دارد رقص خلق می کند. از دید این منتقد، مرس کانینگهام چه در رقص هایش و چه در مطالبی که می نوشت و می گفت، بر استقلال تاکید داشت. رقصنده های او، حتی در جمع، اغلب تنها بودند و منفرد، مستقل بودند. ساختن رقص را برخلاف تقریبا همه طراح های دیگر، از موسیقی شروع نمی کرد، بلکه موسیقی بعدا اضافه می شد به رقص، به عنوان فضائی که رقص در آن اتفاق می افتد. کار طراحی صحنه هم همین بود. او از نقاشان برجسته ای مثل رابرت راشنبرگ و جاسپر جانز طراحی صحنه می گرفت اما آن تصاویر یا نقش ها هم فضائی بودند برای رقص، نه اینکه رقص در باره آنها باشد یا موضوع مشترک داشته باشند... و حرکات هم در رقص های او، چه حرکات کشدار بازوها و شانه ها و پاها و چه پرشها، لزوما تداوم خاصی نداشتند و هردم به نظر می رسیدند.

 

تا سال 79 یعنی تا هفتاد سالگی، تقریبا در همه رقصهائی که خلق می کرد، خودش هم می رقصید. شهرت مرس کانینگهام ابتدا در اروپا فراگیر شد تا در خود آمریکا، که اینجا فقط در جامعه هنری و در میان روشنفکران شناخته شده بود. کارشناس رقص مجله نیویورکر، خانم جون اکوسه لا، در مقاله ای در باره یکی از رقص های مرس کانینگهام بر اساس موسیقی ریدیو هد نوشته بود که خیلی ها اشاره کرده اند که رقص های مرس کانینگهام مثل طبیعت است و همینطور هم هست.

 

مثل طبیعت، پر از شگفتی است در عین روزمرگی، و ترحم و غصه، در عین بی حسی و بی عاطفگی. اکوسه لا نوشته بود می شود رقصهائی دل انگیزتر و آسان تر از مرس کانینگهام زیاد است اما هیچ طراح رقصی در دنیا نمی تواند به حقیقت، از مرس کانینگهام نزدیک تر بشود. یعنی زیبائی، بدون دلیل، و بدون نگرانی از فقدان دلیل، یعنی زندگی، قبل از اطوار زندگی. خانم جون اکوسه لا Joan Acocella نوشته «گاهی وقتی من به صحنه کانیگهام نگاه می کنم فکر می کردم جهان را می بینم در روز هفتم خلقت وقتی همه چیز تازه است و خودش است، قبل از از راه رسیدن مار مکار، و اشکها و توضیحات.»

ویدیو و دنباله مقاله...

July 27, 2009

Harry Potter & the Half-Blood Prince

بلوغ هری پاتر

 

harry_potter_Radcliffe در فیلم جدید، ششمین از مجموعه سینمائی هری پاتر، که «شاهزاده دو رگه» نام گرفته، هری و دوستانش در سال ششم مدرسه جادوگری، با جهان تیره ای روبرو می شوند که در آن نیروهای اهریمنی کنترل را در دست گرفتند. راز موفقیت مبارزه آنها، دست یافتن به اسرار جوانی لرد وندرمورت است که از طریق کمک استاد بازنشسته معجون ها، با بازی جیم برادبنت، که به مدرسه هاگوارث بازگردانده می شود. هری پاتر جدید را به خاطر بالغ شدن موضوع ها وسبک فیلمسازی، ستوده اند.

 

فیلمی که در همه دنیا واز جمله در ایران صدها میلیون نفر منتظر اکران آن بودند -- قسمت ششم هری پاتر...که هری پاتر و شاهزاده دو رگه نام دارد. که هفته پیش با بیشتر از 77 میلیون دلار فروش، رکوردهای تازه ای در آمریکا بر جای گذاشت. ظاهرا محوبیت هری پاتر تمامی ندارد...

فیلم ششمی مجموعه هری پاتر، در هفته بعد از اکرانش در دنیا 158 میلیون دلار فروش کرد که رکورد تازه ای است که شکست می دهد فیلم سلحشور تاریک از مجموعه بتمن را... مجموعه هری پاتر، که با کتابهای خانم جی کی رالینز شروع شد، الان با فیلمهای سینمائی و کتابهای مصور و بازی های کامپیوتری و انواع و اقسام اسباب بازی ها و یادگار ها و کتابهائی که در باره این مجموعه و تاثیر آن بر فرهنگ عامه نوشته شده، خودش به یک صنعت تبدیل شده که از بعضی صنایع گردش پول بیشتری دارد.

 

گزارش تلویزیونی بهنام ناطقی

شش فیلم قبلی این مجموعه تا حالا (یا تا دو هفته پیش باید گفت) بیشتر از 5 میلیارد دلار فروش داشتند در مجموعه از اولی که سال 2001 بیرون آمد تا آخری که ده روز است اکران شده... از هفت کتاب هری پاتر 400 میلیون نسخه فروش رفته... و به 67 زبان ترجمه شده و یادم است که در ایران چند سال پیش همزمان 19 ترجمه از یکی از کتابهای مجموعه هری پاتر تقریبا همزمان منتشر شد.

 

ولی فیلم جدید نه تنها هواداران پروپا قرص مجموعه را ارضا می کند، بلکه تحسین منتقد ها را هم بر انگیخت که رویهم رفته بلوغ و به نوجوانی رسیدن شخصیت های اصلی فیلم را به بلوغ هنری آن تشبیه می کنند و از کار کارگردان دیوید ییتز و تیم او تعریف می کنند که نگذاشته اند استفاده از جلوه های ویژه کامپیوتری، از خیرگی عاطفی فیلم و شخصیت های آن، چیزی بکاهد.

 

هری پاتر و همکلاسی های که در سال ششم مدرسه جادوگری هاگوارتز، عشق و زندگی را در کنار دردها و دلتنگی های نوجوانی، با هم تجربه می کنند در جهانی به مراتب تیره تر از فیلمهای گذشته که در آن شخصیت هری پاتر و تماشاگرانش و فیلمسازان با هم به بلوغ می رسند.

دنی یل ردکلیف بازیگر نقش هری پاتر می گوید جذابیت بازیگری در این است که هر چه آن را سخت تر انجام دهید و جدی تر بگیرید، بیشتر حظ می برید، که شغل دیگری مثل آن نیست. او می گوید نقش هری پاتر به تدریج چالش آمیزتر می شود و لذت بخش تر است.

 

چالش هری پاتر، بازیافتن صحنه هائی است از کودکی لرد ولدرمورت - روپرت گرینت، بازیگر نقش ران ویزلی که در داستان ششم عاشق زیبای کله پوک لاوندر براون می شود با بازی جسی کیو. او می گوید قبلا در فیلم های هری پاتر ماجرای عشقی نبود و به خصوص بوسیدن جلوی دوربین کار ناخوشایندی است. او می گوید وقتی جسی را بوسید دومین بار بود که او را می دید و خجالت می کشید هر جند که کار خوبی بود. او می گوید گرفتاری او در یک مثلث عشقی با هری پاتر، داستان را یک کم پیچیده می کند.

 

دharry_potter_watsonر داستان پیچیده قسمت ششم، هری پاتر از ماموریت نهائی خود با خبر می شود و با کمک دوستانش نبردی سهمگین آغاز می کند علیه لرد  ولدرمورت، که بر جهان مسلط شده. نبرد جادوئی با ماجراهای عشقی شخصیت های نوجوان همراه می شود، از جمله برای هرمیون کتابخوان...

اما واتسن، بازیگر نقش هرمیون، می گوید تصور نمی کند شخصیت او در فیلم جدید رشد کرده باشد برای اینکه حال عاطفی خرابی دارد. او می گوید شخصیت هرمیون در فیلمهای قبلی معمولا مسلط و هوشمند است ولی د راین فیلم عاشق می شود و همه جوابهای آن را ندارد، ولی برای همین هم خیلی دوست داشتنی است و طرف دیگری از او می بینید.

 

داستان جدید هری پاتر را هم تیم نویسنده و کارگردان فیلمهای قبلی از کتاب به تصویر برگردانده اند - کارگردان دیوید ییتز از حالا کار روی قسمت هفتم را هم آغاز کرده. تام فلتن، بازیگر نقش دارکو ملفی می گوید شخصیت او از طرف نیروهای اهریمنی مامور می شود که در میان شاگردان هاگوارتز نفوذ کند و اولش دوست دارد که نقش جاسوس بدکار را بازی کند اما به تدریج در گزینه شرارت شک می کند.

 

***

 

به سبب کنجکاوی زیاد نسبت به هری پاتر، خیلی ها در ایران با کتاب ششم، «شاهزاده دورگه» آشنا هستند و احتمالا خیلی ها فیلم آن را هم دیده اند. اما برای آنها که ندیده اند، باید گفت داستان قسمت ششم از آخر قسمت پنجم شروع می شود که شاهد بازگشت نیروهای اهرمنی، نیروهای تاریکی، به اریکه قدرت هستیم. هری پاتر باید همراه با دوستانش این را شکست بدهد. اما نیروهای اهریمنی که به قدرت می رسند، مرگ خواران رها می کنند بین مردم لندن و هم برای مردم عادی و هم برای جادوگران، دردسر می آفرینند.

 

هری پاتر باید این نیروی اهریمنی را شکست دهد اما قبل از آنکه به کلاس ششم مدرسه جادوگری هاگ وارث برگردد، رئیس مدرسه او را صدا می کند و ماموریت تازه ای به او می دهد. این ماموریت تازه این است که به کمک یک استاد سموم قدیمی با بازی جیم برادبند را برگرداند

سرکارش که کمک کند برای تحقیق در باره ماجراهای جوانی لرد وندرمورت، ارباب جهان تاریکی. این ماموریتی می شود برای هری پاتر.

داستان تلاش هری پاتر و همشاگردانش را دنبال می کند برای یافتن ابزاری که بتوانند نیروی تاریکی را شکست دهند و چون حالا همه آنها به سن نوجوانی رسیده اند، چند داستان عشقی هم گنجانده شده. هورمون های قهرمانان داستان هم مثل هرمون های تماشاگرانشان تحریک شده و بنابراین همانطور که در فیلم اشاره کرد، هری پاتر عاشق جینی خواهر دوست وفادارش می شود و دوستش هم عاشق لوندر می شود و مثلث های عشقی به وجود می آید که آنها که با این داستانها بزرگ شده اند موقعش است که به این جور چیزها هم فکر کنند.

 

harry_potter_bn parisa کتابها در باره هری پاتر و علت موفقیت آن نوشته شده و یکی از جنبه های موفقیت آمیز آن تخیل غنی خانم رالینز در خود مجموعه نشان می دهد و جهان قائم به ذاتی که خلق کرده که قوانین خودش و آدمهای خودش و حتی فیزیک خودش را دارد و تماشاگر می تواتد در این جهان فراگیر گم بشود، اما از دلایل موفقیت فیلم آخری اگر بخواهی، رسیدن هری پاتر به نوجوانی باعث شده که فیلم بتواند به معنی های عمیق تری بپردازد از جمله اینکه فیلم تاریک تری است نسبت به فیلمهای قبلی و دید بینانه ای دارد در جهانی که خلق می کند، مثل «سلحشور تاریک» آخرین فیلم از سری بتمن... خیلی تاریک تر است. ضمنا طنز در آن شکفته شده و این طنز را در برابر عشق قرار داده، دیالوگها طنز و عشق.

 

نقدهائی که گرفته از فیلمهای قبلی این مجموعه بهتر بوده. منتقد ها می گویند سعی نمی کند با صحنه های غریب چشم تماشاگر را بنوازد بلکه مثل هر فیلم جا افتاده دیگری، روی شخصیت ها تاکید دارد و دیالوگها و طنزی که در آنها نهفته است. کنت توران در گزارش خود در لس آنجلس نوشته فیلم بهتر از فیلمهای قبلی جا افتاده و مثل کفش کهنه قابل اتکا شده است.

ویدیو و دنباله مقاله...

July 26, 2009

Global Solidarity Rally: San Francisco

تظاهرات همبستگی جهانی در سنفرانسیسکو: سخنرانی مسیح علی نژاد

 

masih_in_san_franciscoدر تظاهرات همبستگی جهانی با مردم ایران در سنفرانسیسکو، که بین 7 هزار تا 10 هزار نفر در آن شرکت داشتند، بیش از بیست سخنران، از سیاستمداران ایالتی و محلی آمریکائی، از رهبران مذهبی و کارگری سرشناس شهر، و همچنین فعالان سیاسی ایرانی، روی صحنه رفتند، در کنار 5 گروه برجسته موسیقی راک، رپ، سنتی و مجلسی. سخنران اصلی مراسم، مسیح علی نژاد بود که با فصاحت و خیرگی، در سخنرانی خود، خشم و امید را به هم آمیخت و گفت ترس، بعد از سی سال، از بدنه جامعه به حاکمیت منتقل شده و حالا آنها هستند که نمی دانند با ما چه کنند.

 

پریسا فرهادی: و می رسیم به گزارش همکار شباهنگ، بهنام ناطقی، که امروز از سنفرانسیسکو به ما ملحق می شود برای نگاهی به تظاهرات گسترده ای که روز گذشته، شنبه، در مرکز این شهر برپا شده بود.

 

پریسا فرهادی: بهنام! در خبرها بود که استقبال زیادی شده بود از این تظاهرات...

 

گزارش تلویزیونی بهنام ناطقی - بیست دقیقه

بهنام ناطقی: شاید به دلیل اینکه خیلی آمادگی برای آن وجود داشت و خیلی اطلاعرسانی شده بود. تظاهرات سنفرانسسیکو، هر چند که ویژگی هایش، آن طور که در گزارش ما خواهی دید، آن را یگانه می کرد، ولی بخشی از تظاهرات روز اتحاد جهانی بامردم ایران بود که به روایتی در هشتاد شهر دنیا روز گذشته برپا شد و حتما از دیروز تا حالا، بینندگان ما در ایران، شاهد گزارش هائی از برقراری آن در شهرهای مختلف جهان بوده اند.

 

تظاهرات سنفرانیسکو در محوطه عظیم مقابل شهرداری در مرکز سنفرانسیسکو برگزار شد که می گویند گنجایش بیش از 25 هزار نفر را دارد و کارشناسان تخمین جمعیت تظاهرات که آنجا بودند، شمار شرکت کنندگان را بین هفت هزار تا ده هزار نفر برآورد کردند.

 

ویژگی این تظاهرات، حضور یک سیاستمدار ایرانی – آمریکائی در راس آن بود – اولین عضو ایرانی تبار شورای شهر یا Board of Supervisors شهر سنفرانسیسکو، آقای راس میرکریمی، که در مصاحبه با ما توضیح داد که می خواهد اقلیت های دیگر، از سیاهان تا لاتینی ها تا آسیائی ها را که تجربه های مشابهی با ایرانیان دارند، در تظاهرات مربوط به ایران سهیم کند تا سطح آگاهی رسانی را بالا ببرد.

 

ویژگی دیگر این تظاهرات، که روزنامه سنفرانسیسکو کرانیکل، گزارش مفصلی از آن چاپ کرد، حضور سیاستمداران برجسته آمریکائی بود، از جمله جری براون، فرماندار سابق و دادستان کل کنونی کالیفرنیا و مارک لی نو، سناتور ایالتی... و رهبران کارگری و فعالان حقوق بشر، اما برگزارکنندگان تظاهرات، و همچنین جنبه هنری غنی آن بود، از انواع موسیقی، از رپ ایرانی – آمریکائی گرفته تا موسیقی راک زیرزمینی گروه کیوسک تا موسیقی عرفانی – قومی آقای حامد نیک پی با محتوای سیاسی باب روز گرفته تا هنرمندان کردی گروه خانم موژان و همچنین گروه موسیقی سنتی شمس، که خاطره ترانه های قدیمی و ملی را زنده کردند...

 

sf-rally1 اما آنچه تظاهرات سنفرانسیسکو را در خاطره حاضران نگه خواهد داشت و به یقین برای تماشاگران ما هم خاطره ساز خواهد شد، حضور خانم مسیح علی نژاد، روزنامه نگار برجسته ای بود که به تازگی، فکر می کنم سه چهار هفته پیش، از ایران آمده به آمریکا برای مصاحبه با رئیس جمهوری آمریکا، و نگاهی دست اول داشت به رویدادهای ایران در سخنرانی ای که لحن و محتوای آن برای همه تازگی داشت. به خصوص که آن را از نویسنده ای جوان می شنیدند که علیرغم جثه کوچکش، دل بزرگی دارد و بارها با هیولاهای سیاسی کشورش گلاویز شده...

 

پریسا فرهادی: این که اشاره کردی روزنامه نگاری که از ایران برای مصاحبه با اوباما آمده بلافاصله به یاد مقاله ای انداخت که مجله نیویورکر در وب سایتش چاپ کرده بود روز جمعه .... موضوع این مصاحبه چی بود؟

 

بهنام ناطقی: اینطور که لارا سکور Laura Secor، خبرنگاری که چندین بار به ایران سفر کرده و الان هم مشغول نوشتن کتابی در ایران ست، در مجله نیویورکر New Yorker نوشته، خانم مسیح نژاد، که قبلا خبرنگار مجلس بوده برای خبرگزاری کار و همچنین در چندین روزنامه اصلاح طلب که یکی بعد از دیگری تعطیل شدند، مقاله منتشر کرده در 9 سال اخیر، می بیند که جمهوری اسلامی روزنامه نگاران متعدد خارجی رادر ایران دعوت می کند و مقامات نظام با آنها مصاحبه می کنند در حالیکه عملا برای روزنامه نگاران ایرانی، کار در آمریکا هم به خاطر محدودیت های نظام ایران و هم به خاطر محدودیت های آمریکا، در سی سال اخیر امکان پذیر نبوده است.

 

masih_alinejad_2 نیویورکر به نقل از خانم مسیح علی نژاد می نویسد مصاحبه با اوباما ارزش این را داشت که ممنوعیت های نظام را به چالش بطلبد و بنابراین تقاضایش رادرنامه ای از طریق سفارت آمریکا در انگیس مطرح می کند ودر کمال تعجب متوجه می شود که این تقاضا از سوی کاخ سفید مورد قبول قرار می گیرد و ویزائی برای خانم علی نژاد صادر می شود که به آمریکا بیاید برای مصاحبه با رئیس جمهوری. خانم علی نژاد به اوباما می نویسد به جای مذاکره با نظام، در مصاحبه با یک خبرنگار، شما با نماینده مردم ایران حرف خواهید زد و نخستین گام را برخواهید داشت در راه شکستن مرزهای مصنوعی که میان این دو ملت بزرگ کشیده شده است.

 

کاخ سفید همچنین خانم علی نژاد را دعوت می کند که برای پوشش خبری به سخنرانی رئیس جمهوری آمریکا برای مسلمانان به مصر سفر کند ولی همان موقع درایران، دولت آقای احمدی نژاد پاسپورت خانم علی نژاد را در بازگشت از سفرش به لندن ضبط می کند...

 

سرانجام، وقتی بعد از انتخابات خانم علی نژاد به آمریکا می رسد می بیند که مصاحبه او با اوباما لغو شده – نیویورکر می نویسد با توجه به آنچه در انتخابات ایران گذشت، کاخ سفید که می خواهد در نزاع داخلی ایران موضع نگیرد، چگونه می تواند با یک خبرنگار اصلاح طلب مذاکره کند از سوی دیگر، چگونه اوباما می تواند از این مصاحبه صرفنظر کنددر شرایطی که مردم ایران دارند درخیابانها برای حقوق اساسی مبارزه می کنند و نمی خواهند در سیاست گفتگو با جهان اسلام اوباما، نادیده گرفته شوند.

 

نیویورکر اشاره کرده که خانم علی نژاد که در شرایط سیاسی ایران شفافیت و صداقت را بهترین دفاع می داند، از خوانندگان وبلاگش برای سئوال از اوباما پیشنهاد خواسته و ظرف یک روز 300 پیشنهاد سئوال دریافت کرده که جالب ترین آن می پرسد از اوباما بپرسید که آیا او با ماست؟

 

***

 

«نترسید، نترسید، ما همه با هم هستیم!»

 

هزاران نفر از اهالی شمال کالیفرنیا روز شنبه در تظاهرات گسترده ای مقابل ساختمان تاریخی شهرداری سنفرانسیسکو، با معترضان به نتیجه انتخابات در ایران، ابراز همدردی کردند.  یک جوان ایرانی، دانشجو، می گوید: «آمدم اینجا به مردم ایران دلگرمی بدهم در حرکتی که انجام دادند برای تغییر حکومت، و ممکن است این حرکت برای تغییر حکومت شروع نشده باشد، ولی به اینجا که رسیده، فکر می کنم شده برای تغییر حکومت، و نه فقط انتخابات.» یک خانم ایرانی، کارمند شرکت بیوتکنولوژی، می گوید: «این چند هفته به قدری نگران مردم ایران هستم که اینجوری خونشان دارد می ریزد در مملکت مریض شدم. به خاطر اینکه خواهران و برادران ما هستند. ما اینجا آزادی داریم و دلمان خون می شود برای هموطنان.»

 

نماینده انجمن شهر سنفرانسیسکو، راس میرکریمی درسخنرانی می گوید دیگر جوامع با مردم ایران در مبارزه برای صلح و عدالت و حق اعتراض صلح آمیز، همصدا هستند. من تضمین می کنم که آژدهای خوابیده جوامع ایرانی، حالا بیدار شده است.»

 

تظاهرات سنفرانسیسکو حاصل زحمات صدها جوان است از ایرانیان مقیم کالیفرنیا که راس میرکریمی، عضو شورای شهر سنفرانسیسکو، آنها را گردهم آورده است.

 

راس میرکریمی می گوید «ما می خواهیم تاکید کنیم بر حق آزادی بیان مردم ایران و حق آنها برای اعتراض صلح آمیز، چه به انتخابات رئیس جمهوری و به هر چیز دیگر. و همچنین از دولت ایران می خواهد از وحشیگری دست بردارد و چهارمین خواسته، اصل عدم مداخله نظامی آمریکا در ایران است.»

 

از جمله سخنرانان مجلس، فرماندار سابق و دادستان کل کالیفرنیا، جری براون بود، و همچنین، رهبران مذهبی کالیفرنیا که خیزش مردم ایران را به جنبش مدنی مارتین لوتر کینگ تشبیه کردند.

 

گزارش بهنام ناطقی برای شباهنگ که به پخش نرسید اینجا اختصاصی وب

و همچنین چهره های سیاسی دیگر، از جمله فعالان کارگری، و سناتور مایک لاینو، سناتور ایالتی، که در سخنان خود، ضمن اشاره به همبستگی تظاهرات سنفرانسیسکو با دهها شهر در سراسر دنیا، مردم آمریکا مبارزه برای آزادی را که مردم ایران طی می کنند، چشیده اند و طعم دزدیده شدن انتخابات را هم چشیده اند. وی گفت در هشتاد شهر دنیا میلیونها آدم در کنار مردم ایران ایستاده اند.  تورج زعیم از پدرش کورش زعیم، فعال دمکراسی، و نظریه پرداز جبهه ملی یاد کرد که باردیگر به زندان افتاده است. 

 

نماینده مجلس ششم، خانم فاطمه حقیقت جو، از احقاق حقوق پایمال شده مردم می گوید.  فاطمه حقیقت جو می گوید: «امروز همه ما همصدا با همه ایرانیان در سراسر جهان دور هم جمع شده ایم تا به حمایت از جنبش سبز مردم ایران بپردازیم جنبشی که هدفش آزادی است.»

 

مسعود سپند، شاعر مقیم کالیفرنیا با اشعار تحریک آمیز مراسم را ادامه داد. «ای که در کار ولایت لنگی، سر به سر نام نداری، ننگی. با خداوند خرد می جنگی. بشکند این کمر استبداد. اهرمن ننگت باد.» و بهرام مشیری، تاریخدان و فعالان سیاسی با مروری بر رابطه ایرانیان و دمکراسی مراسم راادامه داد. «بایستی ما همه یک زبان بکوشیم این جنبشی که با این همه سختی به دست آمده است از میان نرود و کار ازادی و دمکراسی خواهی در ایران بیشتر از این به عقب نیافتد.»

 

گردهمائی سنفرانسیسکو حاصل زحمات گروه کثیری از ایرانیان مقیم کالیفرنیا بود.  سپهر، بیش از صد داوطلب را در ماه اخیر سازمان داده است. او می گوید از همه ناحیه خلیج سنفرانسیسکو نماینده داوطلب اینجا هست و اطاق کنفرانس را نشان می دهد که دهها نفر مشغول درست کردن پرچم و آرم هستند و در گوشه راهرو، جمع دیگری مشغول ساختن گردن آویزها هستند.

 

فاطمه کراری، مسئول گردآوری اعانه برای تامین هزینه این اجتماع عظیم بود. وی می گوید: «آنچه در جریان این تظاهرات پیش آمده مسئله خرج آن است. این برنامه تقریبا 50 هزار دلار خرج دارد که ده هزار دلار آن هزینه کسب اجازه از شهر سنفرانسیسکو بود. طوری که این پولها جمع آوری شده از طریق مردم بوده و برنامه های مختلفی که خود مردم گذاشتند و این پولها را جمع کردند. یک مثال آن جمعه شب قبل بود که گردهمائی داشتیم در سن حوزه که 20 هزار دلار جمع شد. تا به امروز 39 هزار دلار جمع شده و برنامه فرداست و چندهزار دلار کم داریم که امیدواریم از طریق فروش تی شرت و پوستر تامین کنیم.

 

دکتر آرمان جهانگیری که هسته اصلی این گروه را از طریق مدیریت سایت اینترنتی آن شکل داده می گوید: از روز اول این کار را به یک دلیل کردیم که مردم ایران جمعیت آمریکائی مکزیکی و همه دنیا ببینند که ما یادمان نرفته و پشت آنها هستیم.

 

سخنران اصلی مجلس مسیح علی نژاد، روزنامه نگار مقیم ایران بود که بنابه گزارش مجله نیویورکر، برای مصاحبه با پرزیدنت اوباما به آمریکا آمده است. خانم علی نژاد با فصاحت و خیرگی کلامش، خشم و امید را در هم آمیخت.

 

masih_alinejad_4 مسیح علی نژاد: « اما درخشان از آن رو  که ملت در یک گردش عاقلانه جایش را با  دولت و حاکمیت  عوض کرده است.  تا دیروز  زنان، جوانان، معلمان،  دانشجویان، روزنامه نگاران، وبلاگ نویسان و حتی شهروندان معمولی در تاکسی ها و اتوبوس های شهر پس از  هر کار و گفتاری به شکل فاجعه انگیزی  احساس نا امنی می کردند  اما از این پس این دولت و قدرت است که احساس ناامنی می کند. در کابینه کابوس اعتراض ما را می بینند، سپاه و بسیج  و نهادهای امنیتی و اطلاعاتی، از  صدای سکوت راهپیمایی کنندگان  هم هراسیده اند. حکومت بیش از ما دلش می لرزد و مردانش احساس نا امنی می کنند. احساس ناامنی کشنده تر از خود ناامنی است. اما احساس ناامنی از بدنه جامعه به حاکمیت منتقل شده است. از صدای سکوت ما در راهپیمائی می ترسند. و چه خوش است که سی سال ما ترسیدیم و لرزیدیم و اینک فصل آن است که حاکمیت بلرزد. شما بترسید.»

 

***

پریسا: مرسی بهنام از این گزارش.

 

بهنام ناطقی: نکته جالب حرفهای نماینده شورای شهر سنفرانسیسکو، آقای راس میرکریمی بود که سیاستمدار پرانرژی و با فکری است و پیروان زیادی پیدا کرده در میان نسل جوان در شهر سانفرانسیسکو که آینده بزرگی را برای او می بینند، آینده ای که در آن اقلیت های قومی، نه تنها ایرانی ها، بلکه لاتینی ها، سیاهان، آسیائی ها و دیگران که تجربه مشابه جوامع ایرانیان آمریکائی دارند. از حرفهای قشنگی که در سخنرانی اش در تظاهرات زد، این بود که گفت جامعه ایرانی، اژدهای خوابیده ای است که تازه بیدار شده و باید دید که به کجاها خواهد رفت و نکته دیگر، گفتم که فعالیت این سیاستمداران آمریکائی که در این تظاهرات حضور داشتند متفاوت است با آنچه در باره کاخ سفید یا واشنگتن می خوانیم. سیاستمداران در آمریکا، طبقات مختلف دارند و آن محدودیتهائی که برای سیاستمداران ملی هست در سطح فدرال، برای سیاستمداران ایالتی، محلی یا شهری وجود ندارد، و این سیاستمداران محلی بودند که با جسارت و جرات حمایت ابراز کردند از جنبش مردم ایران و آن را مقایسه کردند با جنبش های آزادیخواهانه ملل مختلفی که اینجا در آمریکا جمع شده اند.

 

ویدیوی کامل سخنرانی مسیح علی نژاد در سنفرانسیسکو

اما از همه اینها جالب تر دیروز، روز زیبائی بود در سنفرانسیسکو، و آسمان آبی شهر و ساختمانهای بسیار قشنگ مرکز شهر، جلوه قشنگی پیدا کرده بود با این همه رنگ و این همه نور که ایرانی ها آورده بودند با خود به آنجا و نور و رنگ ایرانی ها هم تکثرش جالب بود که نمی دانم در فیلم ما دیدی... خیلی از این پرچم ها بعضی شیروخورشید داشتند، بعضی هیچ علامتی نداشت و بعضی علامت جمهوری اسلامی را دا شتند. خیلی ها سبز پوشیده بودند و خیلی ها نخواسته بودند سبز بپوشند.

 

خیلی هااز تبعیدی های انقلاب بودند که خواستار براندازی بودند و فعالیت می کردند برای آن، و خیلی ها از تبعیدی های اصلاحات بودند، جوانانی که الان سی سالشان است، یا 35 سالشان شده، و زندان کشیده بودند و تجربه نوشتن و بزرگ شدن و بالیدن در این دوران را داشتند، خیلی جوانهائی بودند که تازه دو سه سال پیش از ایران آمده بودند، دانشجو بودند و در کنار اینها مادربزرگ هائی را می دیدی که با صندلی چرخدار آنها را آورده بودند و این تکثر در جمع معترضین، فکر می کنم حاکی از فضای تازه است که هم در میان ایرانیان خارج از کشور و هم در ایرانیان داخل کشور دیده می شود، فضائی که با خیزش ضد شمارش رای شروع شد و دیدیم که خیلی ها گفتند این خیزش به خاطر واکنشی که از جمهوری اسلامی دیدند، چیز دیگری شده است.

 

پریسا فرهادی: فکر می کنی واکنش رسانه های خارج چی بود؟

 

بهنام ناطقی: تلویزیون های اینجا خیلی پوشش دادند. اگر بروی در سایت های تلویزیونهای محلی سنفرانسیسکو، عکس های این تظاهرات را می بینی. عکسهای شکوهمندی بود حضور ایرانیها با این همه رنگ در برابر ساختمان تاریخی شهرداری سنفرانسیسکو که می دانیم چقدر در فیلمها بوده و چقدر خاطره داریم از آن. و بعد هم مطبوعات اینجا نوشتند، از جمله روزنامه کرانیکل نوشت و USA Today و نشریات دیگر. روزنامه های ملی آمریکا پوشش کلی تری داده بودند به تظاهرات ایرانی ها در شهرهای مختلف و همه از تظاهرات سنفرانسیسکو به عنوان یکی از تظاهرات نمونه اسم برده بودند و شاید یکی از جذاب ترین جنبه ها که در فیلم سعی کردم گوشه ای از آن را نشان بدهم، شور و اشتیاق این جوانها بود که یک ماه است دارند برای برگزاری مراسمی که این قدر منظم بود و این قدر رنگین بود و این قدر وسایل و تجهیزات و امکانات حرفه ای داشت و صدای خوبی داشت و صحنه خوبی داشت و منظم اجرا شد و این همه آدم را آوردند و بردند روی صحنه و این همه سخنران، بیش از بیست نفر و این همه نوازنده وگروه ارکستر... جذابیت آن تلاش این جوانها بود و عشقی بود که اینها گذاشتند در این یک ماهه و همه چیز یاد گرفتند از همدیگر در باره ایران و در باره این جریان و حتی بعضی ها گفتند از اینکه با هم بودیم، فارسی مان بهتر شد.

ویدیو و دنباله مقاله...

July 23, 2009

Ganji UN Hunger Strike

اعتصاب غذا مقابل سازمان ملل: گوگوش و گنجی

 

 

گنجیواکنش گسترده به فراخوان اکبرگنجی برای اعتصاب غذای سه روزه در مقابل سازمان ملل، سبب شد که جمع کثیری از هنرمندان برجسته ایرانی و آمریکائی از هالیوود به نیویورک بیایند. در کنار خانم گوگوش و آقای گنجی، چهره هائی مثل شیرین نشاط، شهره آغداشلو، فرامرز اصلانی، و همچنین شان پن، ایمی، دختر رابرت ردفورد و دهها تن دیگر حضور پر رنگی داشتند در کنار ایرانیان مقیم نیویورک و ادبا و هنرمندان که از شهرهای دیگر آمده بودند. در این برنامه به گزارش این مراسم پخش می شود، همراه با مصاحبه ها و فرازهائی از سخنرانی ها.

 

شور و هیجانی آنجا بود به خصوص برای آنها که مثل من چند سالی است در آمریکا هستند – به خاطر اینکه تمام کسانی که طی سالیان دراز در زندگی به نوعی با آنها آشنا شدی، دوست شدی، یا برخورد کردی، یا بهشان بدهکاری داری و امیدوار بودی فراموشت کنند، را یکجا می دیدی. از فامیل های قدیم گرفته تا فامیل های فامیل های قدیم...

 

گزارش تلویزیونی بهنام ناطقی

جوانان پرشوری که تازه از ایران آمده بودند، یا چند تنی که همان روز از آلمان و بلژیک و کشورهای دیگر اروپا رسیدند تا دو سه روزی را در نیویورک در کنار هم میهنان خود باشند. تجمعی بود همراه با هنر، موسیقی، و در کنار هنرمندان برجسته ای مثل خانم گوگوش، فرامرز اصلانی، گوگوش، و دهها تن دیگر که در میان جمع بودند و هر از چند لحظه چهره آشنای آنها نگاه تو را به خود می کشید.

 

خیلی از کسانی که تماشاگران ما شب ها در مصاحبه های تلویزیون می بینند هم آنجا بودند. دیشب درگزارش شباهنگ بعضی از این چهره ها از جمله دکتر رضا براهنی و حسن زرهی و دیگران را دیدیم، در گزارش امروز، نگاهی داریم به مراسم بعد از ظهر دیروز به وقت نیویورک و قسمت هائی از سخنرانی ها... و چند نکته از زبان بانیان مراسم، از جمله آقای گنجی و حمید دباشی.

 

***

 

در واکنش به فراخوان اکبر گنجی، فعالان سیاسی و اساتید دانشگاهها، جمع کثیری که در طول روز شمارشان به گفته حاضران به یکی دو هزار نفر رسید، در پارک مقابل سازمان ملل گرد آمدند تا از جمله آزادی زندانیان سیاسی و رسیدگی سازمان ملل به نقض حقوق بشر در پیامد انتخابات ریاست جمهوری اسلامی را خواستار شوند. هدف از این تجمع، فراخوان رسیدگی سازمان ملل به نقض حقوق بشر در واکنش به اعتراضهای پیامد انتخابات ریاست جمهوری اسلامی اعلام شد.

 

UN_victims_wallبهنام ناطقی (در مصاحبه با گنجی): آقای گنجی، می گویند جذابیت این برنامه گردآمدن همه ایرانی هاست، از تبیعدی های انقلاب تا تبعیدی های اصلاحات. شما نظرتان چی است؟

 

اکبرگنجی: این یک برنامه ملی است که در این برنامه ملی ما از همه درخواست کرده ایم شرکت کنند بدون بالا بردن پرچم گروه خاصی... می شود گفت که در سی سال گذشته این همه نیروی متنوع به لحاظ فکری جمع شده اند زیر یک پرچم و آن پرچم آزادی خواهی و استقلال است و نه فقط ایرانی ها، شما در سطح جهانی هم می بینید حمایت عظیمی از این برنامه صورت گرفته. آقای رابرت ردفورد، دخترشان می آیند صحبت می کنند، آقای چامسکی فردا اینجا سخنرانی دارند. سی تن از بزرگترین روشنفکران جهان از دانشگاه های هاروارد، کلمبیا و استنفورد از این برنامه حمایت کردند. و خوشبتخانه انعکاس جهانی برنامه خوب بوده و الان هم که تازه شروع کرده ایم این برنامه را شما می بینید که از خبرگزاری های مختلف در اینجا حضور دارند.

 

سرشناس ترین چهره هنری حاضر در مراسم، خانم گوگوش بود که اعلام پیوستن او به این جمع، گروه کثیری را از کالیفرنیا به نیویورک آورد.

گوگوش: زنده باد ایران، و پاینده باد هویت ملی ایرانی، که آزاده به شمار می رود. با هم، نمی ترسیم، نمی لرزیم.

برخی از مهاجران ایرانی در کالیفرنیا، به جای شرکت در اجتماع ایرانیان، ترجیح دادند در گوشه ای با پرچم شیروخورشید، اعتراضی در سکوت برگزار کنند.

 

آقای اکبر گنجی درمصاحبه با صدای آمریکا، استقبال از این مراسم و اهداف آنرا تشریح کرد.

 

اکبر گنجی: ده ها تن و بلکه صدها تن را بازداشت کردند، که در زندان ها هستند که ما روی این پلاکارد که اینجا تهیه کرده ایم بیش از 600 اسم را ثبت کرده ایم که اینها زندانیان سیاسی هستند. ما محکوم می کنیم تمام سرکوبی هائی که جمهوری اسلامی می کند و خواهان آزادی کلیه زندانیان سیاسی - عقیدتی هستیم و این تحصن و این اعتصاب غذا درست شده برای تحقق همین هدف.

 

از جمله امضاکنندگان بیانیه این تجمع، دکتر احمد کریمی حکاک، بنیانگذار موسسه ایرانشناسی دانشگاه مریلند است.

 

احمد کریمی حکاک (در سخنرانی): همانطور که در این سی سال جمهوری اسلامی به قهقرا می رفت، این مردم به پیش می رفتند.

 

میزبان دیگر گردهمائی، خانم دکتر نهضت فرنودی بود.

 

رضا براهنی، حسن زرهی از تورانتو دکتر نهضت فرنودی (در سخنرانی): حالا اینکه رنگ سبز است و آنها چرا الله اکبر می گویند و چرا نماز جمعه می روند، هر کو نکند فهمی زین کلک خیال اندیش، نقشش به حرام ار خود صورت گیر چین باشد. برای تک تک ما مهم است بدانیم که زمانی که می توانیم جنبش مدنی ایران را حمایت کنیم، امروز است و ایکاش که ما همگی پشت این جنبش اصیل خودجوشی که در داخل کشور نضج گرفته بایستیم که اگر این کار را نکنیم، به بیان حافظ، «قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند، بس خجالت از این حاصل اوقات»

 

ترانه سرا و خواننده برجسته موسیقی مردمی ایران، آقای فرامرز اصلانی از جمله هنرمندانی بود که از کالیفرنیا به این جمع پیوست و صدایش خاطره های چندنسل را زنده کرد

 

هنرمند نقاش، آقای سهیل توکلی، تمام روز مشغول ساختن پرده ای بود که سازمان ملل و این تجمع را و همه وقایع روز را در آن جمع کرده بود.

میزبان دیگر جمع، کارشناس حقوق بشر و مدافع حقوق زنان، خانم دکتر مهر انگیز کار، بخشی از سخنان خود را به تشریح قوانین تبعیض آمیزی اختصاص داد که برای نیمی از جامعه تبعیض قائل می شوند.

 

دکتر مهر انگیز کار (در سخنرانی): مردم ایران یک انرژی در برابر جهانیان قرار دادند به بهانه این جنبش و به بهانه احترام به نتایج انتخابات ریاست جمهوری که برای همه مردم جهان تازگی دارد.

 

در چادری در کنار پارک، طوماری پهن بود که حاضران آن را امضا می کردند. هدف این بود که با نمایش هزاران امضا به مقامات سازمان ملل، استقبال گسترده از این اهداف مراسم نمایش داده شود. در متن طومار، خواسته های اصلی، از جمله آزادی زندانیان واعزام هیاتی از سوی سازمان ملل به ایران درخواست شده بود.

 

دکتر حمید دباشی، استاد دانشگاه کلمبیا، هدف از گردهمائی را برای حاضران تشریح کرد.

 

حمید دباشی حمید دباشی (در سخنرانی): و ماده 27 همین قانون اساسی که نسل من با کمال شرمندگی دست این نسل داده، به این جوانان حق می دهد که برای تظاهرات مسالمت آمیز شرکت کنند به شرط آنکه خشونت نباشد و ضد اسلام نباشد یعنی نمی گوید ضد جمهوری اسلامی نباشد، می گوید ضد اسلام نباشد. شعار این تظاهرات هم بوده الله اکبر. هدف اصلی گردهمائی ما در این مجلس، جلب توجه جهانیان به وضع خواهرو برادرانمان در سیاه چالهای جمهوری اسلامی است، و آزادی بدون قید و شرط هر زندانی سیاسی از هر فرقه و از هر مسلک و از هر اقلیت سیاسی و قومی.

 

صدها ایرانی دلمشغول وطن در کنار دیگر، با دم گرفتن و خواندن ترانه های ملی به محوطه مقابل سازمان ملل در نیویورک، حس و حال ایران را به وسط نیویورک منتقل کردند و رفتند تا فردا و فرداها باز آیند.

 

***

 

روزنامه نیویورک تایمز در گزارشی که امروز صبح منتشر کرد، حضور ایرانیان مهاجر از گروه های مختلف در مراسم دیروز را در لیدخبر آورده بود، با اسم بردن از آقای گنجی و خانم گوگوش در کنار هم قرار داد، و یادآور شد که نمایندگی دائمی جمهوری اسلامی در سازمان ملل از هر گونه اظهارنظری در باره این برنامه که هدف از آن ایجاد آگاهی بین المللی در باره زندانیان سیاسی در ایران بود، امتناع کرد. واشنگتن تی وی، در گزارش خودش از خانم گوگوش به نام اصلی اش، فائقه اتشین یاد کرد و نوشت موقع سخنرانی خانم گوگوش تعداد حاضران حدود 300 نفر بود.

 

از جمله حاضران دیگر در مراسم، مهدی سحرخیز، پسر عیسی سحرخیز، روزنامه نگار اصلاح طلب بود که به واشنگتن پست گفت از ایران و ایرانی احساس غرور می کند. پایگاه اینترنتی لیبرال هافتیگنتون پست، در گزارش خودش به حضور ایرانی ها از جاهای مختلف از جمله از سوئیس یاد کرد و یادآور شد که این مردم از همه جای دنیا آمده بودند تا سازمان ملل را وادار کنند که به تظلم ایرانیان توجه کند اما بت وا شارما، نویسنده هافینگتن پست می پرسد آیا سازمان ملل گوشش بدهکار هست؟ و خودش جواب می دهد که تاکنون سازمان ملل در احترام به حاکمیت ایران، از مداخله در امور داخلی این کشور امتناع ورزیده است هر چند که یکی از شرکت کنندگان در مراسم دیروز گفت دولت ایران به بیانیه محکومیت از سازمان ملل هم توجه نخواهد کرد.

 

سی بی اس نیوز در گزارشی در سایت سی بی اس به نقل از آقای دباشی می نویسد حکومت ایران به بحران مشروعیت دچار است و سرانجام رادیوی غیرانتفاعی نیویورک که میلیونها نفر در نیویورک و اطراف به آن گوش می کنند، مصاحبه ای پخش کرد با خانم نهضت فرنودی، یک روانپزشک ایرانی که از جنوب کالیفرنیا به نیویورک آمده بود که مثل دیگر شرکت کنندگان در این مراسم، خواهان آزادی زندانیان سیاسی شد.

 

جراید دیگر نیویورک هم هرکدام عکسهای رنگی و گزارش هائی از این مراسم منتشر کردند و خانم کار که از جلوی سازمان ملل برای مصاحبه به استودیوی ما آمده بود، گفت آنجا همین حالا هم پر از خبرنگار و فیلمبردار است.

 

در پایان می خواستم اشاره کنم که روز شنبه در برنامه گسترده ای که در 50 شهر دنیا بر پا می شود عده خیلی زیادی شرکت خواهند کرد در شهرهای مختلف.  نکته دیگر اینکه عده خیلی زیادی در نیویورک مانده بودند بدون جا، چون با اتوبوس آمده بودند و پول نداشتند هتل بروند و برای آنها در کلیسا ها و خانه مردم دیگر دنبال جا می گشتند.

ویدیو و دنباله مقاله...

July 22, 2009

Iran Election in Media – 17

بازتاب بحران ایران در رسانه ها  - 17  - نگاه جراید منطقه

 

UN_Dabashiدر ادامه تم «جهان دارد نگاه می کند» در پایان برنامه امروز سری می زنیم به جلوی سازمان ملل برای دیداری با اکبر گنجی، دکتر رضا براهنی، حسن صدری و دکتر بنوعزیزی، استاد دانشگاه باستن و جمعی دیگر که برای اعتصاب غذای سه روزه گرد آمده اند، و چند کارتن و فیلم نشان می دهیم در باره آزادی و مقاومت، و مروری داریم بر مقالات چند کارشناس ایران از جراید منطقه، از جمله مقالاتی از نویسندگان و جراید ابوظبی، ترکیه و کردستان عراق.

 

کامبیز حسینی: و می رسیم به گزارش بهنام ناطقی، همکار شباهنگ در نیویورک، که امروز هم مانند چند روز اخیر، نگاه به رویدادهای ایران در رسانه های غرب را ادامه می دهد، به دنبال همان تم هر روزی ی «جهان دارد نگاه می کند» -- (رو به بهنام) ولی مثل اینکه امروز ایرانیان در نیویورک هم خبر ساز شده اند.

 

بهنام ناطقی: امروز نیویورک میزبان صدها ایرانی و هوادار دمکراسی است که از شهرهای مختلف آمریکا و کانادا و حتی از اروپا آمده اند برای اعلام همبستگی با مردم ایران و همدردی با داغ دیدگان و بستگان قربانیان سرکوب خونین معترضان به نتیجه انتخابات در ایران.

فراخوان اکبر گنجی، روزنامه نگار سابق و فعال سیاسی برای اعتصاب غذای سه روزه جلوی سازمان ملل بازتاب گسترده ای پیدا کرد وقتی هنرمندان قدیمی و چهره های سرشناس هالیوود و همچنین اساتید و نویسندگان عمده آمریکا از جناح های مختلف با آن اعلام همبستگی کردند و باید گفت برای اولین بار است که گروه های مختلف ایرانیان را کنار هم می بینیم در یک مبارزه با یک هدف... صبح آنجا بودم و گزارشی تهیه کردم که چند دقیقه بعد پخش خواهیم کرد.

 

آزادی از برونو بوزتو

اما در شروع برنامه برای اینکه امید داده باشیم به آنها که در تلاش هستند، یک ویدیو قدیمی هست از هنرمند ایتالیائی برونو بوزتو Bozzetto فیلمساز نقاشی متحرک ایتالیائی که الان باید هفتاد سالش باشد و از دهه 1970 فعال است و معروف است به خاطر طنز سیاسی و اجتماعی اش – این ویدیو نشان می دهد که آزادی، همان طور که مردم ایران این روزها دارند تجربه می کنند، چیزی نیست که دودستی به آدم تقدیم کنند، بلکه حقی است که باید گرفت.

 

کامبیز حسینی: جالب است که این روزها فیلمی که پنجاه سال پیش ساخته شده، یک باره معنی عمیق تری پیدا می کند. اما بهنام! از تحلیلگران چی خوانده ای امروز؟

 

گنجیبهنام ناطقی: ولی در میان گزارش های امروز، به مطلبی برخوردم از خبرگزاری رویترز که شاید جالب باشد – در لندن از کارشناسان یک موسسه تجزیه وتحلیل اقتصادی و مالی به نام Exclusive Analysis یا تجزیه و تحلیل اختصاصی که کارش تخمین خطرات سرمایه گذاری در کشورهای جهان است، راجع به تاثیر ناآرامی اخیر در ایران بر سرمایه گذاری و کاروکسب سئوال کرده اند. این موسسه در پاسخ به رویترز می نویسد کشورهای فرانسه و بریتانیا که از سوی نظام ایران به مداخله متهم شدند، بیشتر لطمه را دیدند به خصوص که کارکنان سفارتخانه های هر دو کشور هم در ایران دست کم برای مدت کوتاهی دستگیر شدند اما شرکای اصلی بازرگانی ایران در اروپا، یعنی ایتالیا و آلمان، دردسر کمی داشته اند. کارشناسان لندنی معتقدند که حوادث اخیر تاثیر درازمدتی بر فضای بازرگانی و اقتصاد ایران و اروپا ندارد و حکومت ایران موفق است که بلندپروازی های اقتصادی خود را از ملاحظات اقتصادی سوا کند، ولی چون زیر فشار آمریکا، شرکتهای فعال در صنایع نفت و انرژی در اروپا در فعالیت های خود در ایران به وقفه دچار شده اند، چشم انداز گرایش حکومت ایران به شرکتهای چینی و شرکتهای نفتی داخلی، وجود دارد.

 

کامبیز حسینی: خوب، این از اقتصاد، که کمتر موضوع بحث بود. اما از نظر سیاسی به چه تحلیلهائی بر می خوریم؟

بهنام ناطقی: چون می دانم بیشتر رسانه ها مطالب خبرگزاری ها و روزنامه های عمده را پوشش می دهند، امروز می خواهم به تحلیل هائی اشاره کنم که شاید کمتر به آنها بر بخوریم.

 

Arif Keskin - عارف کسکین مثلا در روزنامه زمان ترکیه، امروز مصاحبه ای چاپ کرده با کارشناسی به نام عارف کسکین Keskin از مرکز تجزیه و تحلیل روابط بین المللی و استراتژیک ترکیه Turksam که معتقد است خیزش سبز، مقدمه انقلابی برانداز در ایران نیست، بلکه علامت تازگی و طراوت و اصلاحات است.

 

این تحلیلگر ترک معتقد است که تحولات در ایران ناشی از اختلاف نظر شخصی میان مقامات نیست بلکه نشان دهنده تمایل به یافتن رابطه ای تازه بین حکومت و جامعه است و اختلاف میان احمدی نژاد و موسوی از دید این مفسر، آینه اختلاف گسترده ای است میان گروه های اجتماعی و سیاسی در کشور، و گفته که تحولات در جامعه و دولت باید جداگانه بررسی شوند برای اینکه هر چند بر هم تاثیر می گذارند اما از هم مستقل هستند. تشریح کرده سه دسته ای که در جناح راست قرار دارند، ولی جالب است که گفته تبریک ترکیه به احمدی نژاد حتی قبل از تائید شدن انتخاب او توسط شورای نگهبان برای مردم ایران شگفت زده کرده بود و دولت ترکیه را سرزنش کرده به خاطر این عجله در تبریک، و گفته سرمایه گذاری خوبی نبود...

 

کامبیز حسینی: علاوه بر روزنامه ها و جراید حرفه ای، خیلی وب سایت موسسات تحقیقاتی است که مقالات جدیدی در باره رویدادهای ایران چاپ می کنند.

 

گزارش تلویزیونی بهنام ناطقی

بهنام ناطقی: در وب سایت «رای مخالف» Dissent Vote به مقاله ای بر می خوریم از جرمی هاموند که سردبیر نشریه چپگرای Foreign Policy Journal است که معتقد است سناریوئی از پیش طرح شده از سوی جناح مخالف در جریان بود که بعد از انتخابات آقای احمدی نژاد را به تقلب متهم کنند و بگویند که برای این تقلب از یک مرجع تقلید شیعه فتوا هم گرفته بوده... آقای جرمی هاموند تحقیق کرده در باره ریشه این خبرها، و آنها را به سایت تهران بورو و خبرنگار و ستون نویس مطبوعات آمریکا خانم گلنوش نیکنژاد و همکاران او در این سایت در آمریکا و ایران نسبت می دهد، و می نویسد مطالب غیرقابل تائید و تائید ناپذیر زیادی در این باره منتشر شده است که مورد استناد نشریات برجسته جهان هم قرار گرفته است ولی به زعم این منتقد چپگرای جنبش سبز، موثق نبوده اند.

 

کامبیز حسینی: ولی بهنام، همانطور که تو اشاره کردی، تحلیلهای متفاوتی می شود در نشریات تخصصی پیدا کرد که از کلیشه ها شاید فراتر می رود.

 

بهنام ناطقی: درسته، و یک مثال آن، بحث در باره ماهیت اجتماعی یا خاستگاه مردمی خیزش کنونی اعتراض به نتیجه انتخابات است که به صورت بحران مشروعیت برای نظام در آمده. دیروز در مقاله ریس الریش، دیدیم که خبرنگاری که روزهای انتخابات را در ایران گذرانده، نظر چپ های آمریکا، به خصوص همین جرمی هاموند و نظائر او را که می گویند هواداران موسوی و اصلاحات از قشرهای تحصیلکرده و مرفه جامعه هستند را رد می کند.

 

حمید دباشی خبرنگار آمریکائی ریس ارلریچ نوشته بود به خصوص در روز بعد از انتخابات در تظاهرات چندمیلیونی در تهران خودش شاهد بود که از همه طبقات و گروه ها از آدمهای مذهبی گرفته تا چهره های کاملا غربی ماب در کنار هم راهپیمائی می کردند، اما این نظر را یک عده در آمریکا قبول ندارند. از جمله، همانطور که دیروز اشاره کردم، مجله نیوزویک، که درست قبل از انتخابات یک شماره اختصاص داده بود به ایران تحت این عنوان که تصور مردم آمریکا در باره حکومت ایران غلط است، بعد از تقلب انتخابات، مثل کاخ سفید که می خواست با جمهوری اسلامی مذاکره کند، یک کم دستپاچه شد، و برای همین هفته پیش به این بسنده کرده بود که خیزش اعتراض به انتخابات را به یک گروه تحصیلکرده محدود بداند، ولی در واقع از انعکاس تاثیر سخنان نماز جمعه آقای هاشمی رفسنجانی و فراخوان کودتای بعدش، توسط آقای خاتمی و حمایت روحانیون برجسته از خیزش مخالفت، بازماند.

 

در همین زمینه، تحلیل مفصل تری می خوانیم از نویسنده ای که خودش را رستم پورزال می خواند. یک تجزیه و تحلیلگر ایرانی که در سایت Foreign Policy In Focus که یک موسسه تحقیقاتی آنلاین است، با استناد به یک نظرسنجی بنیاد برادران راکفلر، که سه هفته قبل از انتخابات بیرون آمد، هواداران میرحسین موسوی را قشرهای تحصیلکرده و مرفه معرفی می کند و می نویسد با نفوذترین آنها، سرمایه دارانی هستند از طرح خصوصی سازی و کاستن از مقررات دست و پاگیر برای صنایع دفاع می کنند.

 

آقای پورزال در مقاله اش در فورین پالیسی این فوکوس، استدلال کرده است که برخلاف ظاهر، خیزش سبز در ایران حتی چپگرایانه هم نیست، بلکه برنامه مبارزه با فقر آن، یک برنامه دست راستی است، برای اینکه می خواهد سیاست های اقتصادی رانالد ریگن و مارگرت تچر را احیا کند که معتقد بودند برای کمک به فقرا باید کمک به فقرا را قطع کرد. یعنی برنامه های رفاهی دولت به قشرهای محروم را می خواستند محدود کنند -- که پولش صرف اشتغال زدائی بشود و برای آنها کار پیدا شود. او از مواضع آقای هاشمی رفسنجانی و حتی سخنان خود میرحسین موسوی نمونه آورده که نشان بدهد هدف اصلاح طلبان، اصلاحاتی از نوع رانالد ریگن و مارگرت تچر است. پورزال، با استناد به تحلیل هائی از کارشناس ایران معاصر، پروفسور ارواند ابراهامیان، استاد دانشگاه باروک نیویورک، می نویسد راز ماندگاری سی ساله نظام جمهوری اسلامی، نه زور بوده و نه اختناق، بلکه عرضه خدمات دولتی و یارانه ها بوده است، که حالا اصلاح طلبان قصد دارند برای راه انداختن اقتصاد بیمار ایران، آنها را محدود کنند.

 

کامبیز حسینی: مرسی از این تحلیل ها که می دانم خیلی داری و تمامی ندارد، ولی بپردازیم به برنامه های همبستگی این هفته. یعنی اعتصاب غذای جلوی نیویورک به فراخوان اکبر گنجی.

 

رضا براهنی و حسن زرهی بهنام ناطقی: همانطور که در خبر ها دیدی، از امروز صبح به وقت نیویورک جلوی مقر سازمان ملل، اعتصاب غذای سه روزه ای که آقای اکبر گنجی مبتکر آن بود، کار خود را شروع کرد و از صبح ساعت هشت صدها نفر انجا گرد آمدند به طوریکه وقتی من رفتم حدود ساعت یازده که هنوز چیزی از شروع مراسم نگذشته بود، دست کم سیصد چهارصد نفر آنجا بودند و خبرنگاران رسانه های بین المللی و محلی نیویورک، مشغول مصاحبه با حاضران. شهرنوش پارسی پور، علی بنو عزیری، رضا فانی، مشایخی، نورالدین پیرموذن، مصطفی رخ صفت، نیره توحیدی، کاظم علمداری، و معصومه شفیعی، همسر آقای گنجی، و چند ساعت پیش، خانم گوگوش، خواننده برجسته، شهره آغداشلو، هوشنگ توزیع و هما سرشار، از لس آنجلس رسیدند و به این جمع پیوستند. شرین نشاط، شجاع آذری... از این مراسم گزارشی تهیه کردم و مصاحبه با آقای اکبر گنجی و چند تن از چهره های برجسته ادبی و مطبوعاتی که از راه دور، از باستن و از تورانتو به نیویورک آمده بودند به این مراسم... که این گزارش را باهم می بینیم.

 

اکبر گنجی (مصاحبه با صدای آمریکا): مسئله اصلی نفی رژیم جمهوری اسلامی که به شدت مردم را تحت سرکوب قرار داده. گلوله به جمعیت زده و تعداد زیادی از شهدا را به خانواده هاشان تحویل نمی دهد و عده زیادی دنبال فرزندانشان هستند که مفقود الاثر هستند و تخمین زده می شود که بیشتر از 160 الی 170 نفر در این وقایع کشته شده باشند. از سوی دیگر، ده ها تن و شاید صدها تن را بازداشت کردند که در زندانها هستند که ما روی همین پلاکاردی که اینجا تهیه کردیم بیش از 600 اسم را سعی کرده ایم شناسائی کنیم.اینها کسانی هستند که الان در زندان ها هستند. ما محکوم می کنیم تمام سرکوب هائی که رژیم جمهوری اسلامی می کند و خواهان ازادی کلیه زندانیان سیاسی - عقیدتی هستیم و این تحصن و این اعتصاب غذا درست شده برای تعقیب همین هدف.

 

علی بنوعزیزی استاد علی بنوعزیزی (دانشگاه باستن، در مصاحبه با صدای آمریکا): البته شرکت من در این مراسم برای نشان دادن احساس همبستگی است که می کنم با آنچه در ایران دارد صورت می گیرد و فوق العاده خوشحالم که الان در همه شهر آمریکا تجمعاتی نظیر این صورت خواهد گرفت ولی آیا این به خودی خود یا به تنهائی موجب این است که دولت رفتار خودش را عوض کند آن را شک دارم برای آن، آنچه که لازم می بینم فشارهای مستقیم دیگر از لحاظ دیپلماتیک وسیاسی و شاید هم اقتصادی به دولت ایران است.

دکتر رضا براهنی (استاد دانشگاه تورانتو): انگیزه برای حمایت از جوانهاست که این مبارزه خیلی خیلی جدی را دارند پیش می برند و امیدوارم که این مبارزه با مسالمت پیش برود و خونریزی اتقاق نیافتد و در تاریخ ایران این خونریزی و کشتن جوانها از بین برود و مردم به دمکراسی و آزادی برسند.

 

حسن زرهی (سردبیر شهروند، چاپ تورانتو): فکر می کنم با کشته شدن سهراب نسل از پا افتاده پیر و ناتوان در همه عرصه های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و انسانی، دارد جوان کشی می کند که بتواند سر کار بماند و خوشبختانه ایرانی ها در سراسر دنیا با توان قابل ستایش ایستاده اند تا یکبار دیگر به پیران ناتوان در امر مملکت نه بگویند.

 

دکتر حمید دباشی (استاد دانشگاه کلمبیا): دلیل تجمع ما در مقابل سازمان ملل متحد این است که مسائل ایران را به انظار عمومی بیاوریم و به جهانیان برسانیم ما مسائل ایران را بدولت به خصوصی مثل آمریکا یا اروپا نمی بریم بلکه به گوش مردم جهان می خواهیم برسانیم و مایل هستیم نهضت آزادی خواهی مردم ایران را به نهضت حقوق مدنی و آزادی خواهی همه مردم جهان پیوند بدهیم.

 

کامبیز حسینی: حالا اعتصاب غذای سه روزه در نیویورک مقدمه جنبش گسترده تری است در شهرهای دنیا...

 

بهنام ناطقی: دیروز هم در باره اتحاد برای ایران صحبت کردیم که جنبشی است که با کمک ایرانیان مقیم خارج و هنرمندان و صدها داوطلب در شهرهای مختلف دنیا دارد شکل می گیرد. در سنفرانسیسکو طی مراسمی که پیش بینی می شود هزاران شرکت کننده داشته باشد، مجسمه نیم تنه ای از ندا آقا سلطان، سبمول مقاومت در ایران، در مرکز شهر نصب خواهد شد و سخنرانان برجسته ای از همه دنیا جمع خواهند شد روز شنبه، ولی مراسم روز شنبه در شهرهای دیگر دنیا هم هست، از لندن و پاریس گرفته تا لس انجلس و نیویورک.

 

ویدیو و دنباله مقاله...